My wild mafia پارت 13
صبح چشمامو باز کردم حس کردم تو جای گرمی خوابیدم نگاه کردم تو بغل جیمین بودم معلومه حس ارامشی بهم داد اروم از تو بغلش اومدم بیرون رفتم سمت خرگوشم ی جای کوچولو براش درست کرده بودن رفتم کارامو کردم لباسمو پوشیدم خواستم رژمم بزنم ک صدای جیمین اومد
جیمین: میدونی ک اول من باید ل. باتو لمس کنم
ات: ببخشید بیدارت کردم اومد جلوم گفت
جیمین: نه بیدار بودم داشتم نگات میکردم
اومد جلو ل. بمو سطحی بوسید بغلم کرد گفت زودتر بریم پایین لباساشو پوشید دست همو گرفتیم رفتیم پایین
شوگا: اووو دو وحشی میمون زوج اومدن صبح بخیرررر
ات: صبح بخیر 😂
رفتیم سر میز ک جیمین گفت
جیمین: حالا ک منو ات قراره با هم ازدواج کنیم پس باید قضیه قاتله خانوادمم بفهمیم کیه از ایننن بابتت اول ازدواج میکنیم هفته دیگه عروسیه
با حرف جیمین غذا پرید تو گلوم
ات: اما جیمین زود نیست
جیمین: ات ما چند ساله منتظره این لحظه ایم هرچی زودتر باشه بهتره هم بخاطر خودمون بهتره من ی مافیام ممکنه اسیب بززنن ب اموالم من نمیخوام تورو هم از دست بدم
ات: باشه موچیم هرجور خودت میدونی
قرار شد با جیمین شرط ببندم بریم فیلم ترسناک ببینیم وسطای فیلم ترسناک بود ک ی صحنه ترسناک اومد من پریدم بغل جیمین گفتم
ات: میخوای بعدا ادامشو ببنیم
جیمین: اممم نمیدونم بستگی برای امشب خودت داره
ات: هعیی جیمین انقدر واقعا تحملت کمه شب ی هفته دیگه زنو شوهر میشیم پرو
جیمین:باشه من حتی اگه شده دنیارو بچرخم ولی باز منتظر بدن کوچولوت میمونم ملکه من سرمو بوسید
کوک اومد تو
کوک: جیمین
جیمین: چقدر مزاحماا زیادنن اینجا
کوک: ی اتفاقی افتاده
جیمین: چی شده
کوک: باید بیای ببینی
با کوک جیمین رفتیم پایین ک کوک گفت
کوک چیزههه داشتم شیر موز میخوردمم
جیمین: خب
کوک: دستم لیز خورد ریخت رو لباس عروس ات
ات: چییییییی کوک خودم میکشمتتتتتتتت
جیمین: ات اروم باش نمیخواد بکشیش ییکی دیگه میگیریم
ات: ولی من اونو دوس داشتم 🥺
جیمین: از اون خوشگل تر میگیریم باشه هانی
ات: باشه
چند روز بعد
نزدیک عروسی بود تو این مدت جیمین رفته بود امریکا برای کارای محمولش تو این مدت تنها بودم حوصلم سر رفته بود شب
خوابیده بودم با حس بالا پایین شدن تخت فهمیدم جیمین اومده با ذوققق پریدم بغلششش صورتش نشون میداد خسلی خستس بغلش کردم باهم خوابیدیم
روز عروسی
لباس عروسمو پوشیدم رقتم جلو اینه باورم نمیشد این روزم رسید جیمین اومد از پشت بغلم کرد واقعا خوشتیپ بود
ات: هوففف بالاخره این روزم رسید
جیمین: ارههه باورم نمیشه الان باهم زنو شوهر میشیم دیگه امشببب باهات خیلییی کار دارم کوچولو بالاخره قرار جزوی از اموال من بشی
نفس عمیق کشیدیم وارد سالن شدیم همه جیغ دست زدن چشمم خورد ب لیسا واقعا اونم اومده بود داشت گریه میکرد اخییی
رفتیم رو صحنه ک عاقد اومد بله رو گفتیم و همو بوسیدیم ک در گوشم گفت
جیمین: عاشقتم بیب
ات:منم هانی 🥺
جیمین: اات داری گریه میکنی
ات: عررر هق نهه دارم میرقصمم
جیمین: بگردم هانی گریه نکن بیا بریم پیش بچه ها
رفتم پایین پیش لیسا پردیم بغلش
لیسا: دختر تو کی انقدر بزرگ شدی میدونی چقدر تو این چند ماه نگرانت بودم
ات: قضیه داره برات میگم
تمام داستانو ب لیسا گفتم شاخ دراورده بود اهنگ پلی شد رفتیم وسط کلییی رقصیدیم نزدیک شب بود مهمونا داشتن میرفتم جیمین خیلی نگام میکرد استرس گرفتم برا امشب همه مهمونارو راهی کردیم رفتن رفتم تو اتاق با گل تزیین شده بود جیمین اومد تو درو بست اب دهنمو قورت دادم کرواتشو شل کرد
جیمین: خببی بیب کجا بودیم
ات: چیز من اها میخواستم برم حموم
داشتم میرفتم سمت حموم ک جلومو گرفت
جیمین: نو نو بیب ی کار دیگه داشتیم
پارت بعد اسماته هرکی میخواد بگه براش بفرستم حس میکنم این پارت یکم بد شد ببخشید باز میسیی♥♥♥♥
جیمین: میدونی ک اول من باید ل. باتو لمس کنم
ات: ببخشید بیدارت کردم اومد جلوم گفت
جیمین: نه بیدار بودم داشتم نگات میکردم
اومد جلو ل. بمو سطحی بوسید بغلم کرد گفت زودتر بریم پایین لباساشو پوشید دست همو گرفتیم رفتیم پایین
شوگا: اووو دو وحشی میمون زوج اومدن صبح بخیرررر
ات: صبح بخیر 😂
رفتیم سر میز ک جیمین گفت
جیمین: حالا ک منو ات قراره با هم ازدواج کنیم پس باید قضیه قاتله خانوادمم بفهمیم کیه از ایننن بابتت اول ازدواج میکنیم هفته دیگه عروسیه
با حرف جیمین غذا پرید تو گلوم
ات: اما جیمین زود نیست
جیمین: ات ما چند ساله منتظره این لحظه ایم هرچی زودتر باشه بهتره هم بخاطر خودمون بهتره من ی مافیام ممکنه اسیب بززنن ب اموالم من نمیخوام تورو هم از دست بدم
ات: باشه موچیم هرجور خودت میدونی
قرار شد با جیمین شرط ببندم بریم فیلم ترسناک ببینیم وسطای فیلم ترسناک بود ک ی صحنه ترسناک اومد من پریدم بغل جیمین گفتم
ات: میخوای بعدا ادامشو ببنیم
جیمین: اممم نمیدونم بستگی برای امشب خودت داره
ات: هعیی جیمین انقدر واقعا تحملت کمه شب ی هفته دیگه زنو شوهر میشیم پرو
جیمین:باشه من حتی اگه شده دنیارو بچرخم ولی باز منتظر بدن کوچولوت میمونم ملکه من سرمو بوسید
کوک اومد تو
کوک: جیمین
جیمین: چقدر مزاحماا زیادنن اینجا
کوک: ی اتفاقی افتاده
جیمین: چی شده
کوک: باید بیای ببینی
با کوک جیمین رفتیم پایین ک کوک گفت
کوک چیزههه داشتم شیر موز میخوردمم
جیمین: خب
کوک: دستم لیز خورد ریخت رو لباس عروس ات
ات: چییییییی کوک خودم میکشمتتتتتتتت
جیمین: ات اروم باش نمیخواد بکشیش ییکی دیگه میگیریم
ات: ولی من اونو دوس داشتم 🥺
جیمین: از اون خوشگل تر میگیریم باشه هانی
ات: باشه
چند روز بعد
نزدیک عروسی بود تو این مدت جیمین رفته بود امریکا برای کارای محمولش تو این مدت تنها بودم حوصلم سر رفته بود شب
خوابیده بودم با حس بالا پایین شدن تخت فهمیدم جیمین اومده با ذوققق پریدم بغلششش صورتش نشون میداد خسلی خستس بغلش کردم باهم خوابیدیم
روز عروسی
لباس عروسمو پوشیدم رقتم جلو اینه باورم نمیشد این روزم رسید جیمین اومد از پشت بغلم کرد واقعا خوشتیپ بود
ات: هوففف بالاخره این روزم رسید
جیمین: ارههه باورم نمیشه الان باهم زنو شوهر میشیم دیگه امشببب باهات خیلییی کار دارم کوچولو بالاخره قرار جزوی از اموال من بشی
نفس عمیق کشیدیم وارد سالن شدیم همه جیغ دست زدن چشمم خورد ب لیسا واقعا اونم اومده بود داشت گریه میکرد اخییی
رفتیم رو صحنه ک عاقد اومد بله رو گفتیم و همو بوسیدیم ک در گوشم گفت
جیمین: عاشقتم بیب
ات:منم هانی 🥺
جیمین: اات داری گریه میکنی
ات: عررر هق نهه دارم میرقصمم
جیمین: بگردم هانی گریه نکن بیا بریم پیش بچه ها
رفتم پایین پیش لیسا پردیم بغلش
لیسا: دختر تو کی انقدر بزرگ شدی میدونی چقدر تو این چند ماه نگرانت بودم
ات: قضیه داره برات میگم
تمام داستانو ب لیسا گفتم شاخ دراورده بود اهنگ پلی شد رفتیم وسط کلییی رقصیدیم نزدیک شب بود مهمونا داشتن میرفتم جیمین خیلی نگام میکرد استرس گرفتم برا امشب همه مهمونارو راهی کردیم رفتن رفتم تو اتاق با گل تزیین شده بود جیمین اومد تو درو بست اب دهنمو قورت دادم کرواتشو شل کرد
جیمین: خببی بیب کجا بودیم
ات: چیز من اها میخواستم برم حموم
داشتم میرفتم سمت حموم ک جلومو گرفت
جیمین: نو نو بیب ی کار دیگه داشتیم
پارت بعد اسماته هرکی میخواد بگه براش بفرستم حس میکنم این پارت یکم بد شد ببخشید باز میسیی♥♥♥♥
۷۹.۱k
۱۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.