🖤debt🖤
پارت 3
ا/ت :من یه گوشی و چندتا لباس راحتم میخوام
جیمین : لباس بهت میدم ولی گوشی رو نمیتوانم بهت بدم
ا/ت :اخه
جیمین :اخه بی اخه
بعد از گفتن اون حرفش از اتاق رفت بیرون چند مین گذشت خدمت کار اومد بوی اتاقم با دوتا جعبه ،جعبه ها رو گذاشت روی میز رفت بیرون دوتا ساک اورد گذاشت کنار اتاق
& :خانم چیزی لازم داشتید بهم بگید
ا/ت :میشه بپرسم اسم رئیس چیه؟
& :هیچ کس اسم رئیس رو نمیدونه جز برادر های رئیس
ا/ت :ممنون که گفتید
ساکا رو باز کردم لباسا رو گذاشتم توی کمد وسایلامو چیدم روی میز کتابامو مرتب کردم چند تا کتاب گرون که استادم بهم گفته بود بگیرم هم بین کتابا پیدا کردم همه رو گزاشتم توی کتابخانه کیفمم آماده کردم چون فردا کلاس داشتم اتاق رو کامل به سبک خودم چیدم تمام که شد افتادم رو تخت چشمام رو بستم انقدر خسته بودم خوابم برد
بلند شدم داشت دیرم میشد سریع یه هودی و شلوار پوشیدم وسایلم برداشم خدمت کار اومد دنبالم رفتم پایین سوار ماشین شدم راه افتادیم خیلی خجالت میکشیدم
الان همکلاسی هام چی میگفتن راجبم؟
ای دوست عزیز همین طوری نرو لایک یادت نره♥️
ا/ت :من یه گوشی و چندتا لباس راحتم میخوام
جیمین : لباس بهت میدم ولی گوشی رو نمیتوانم بهت بدم
ا/ت :اخه
جیمین :اخه بی اخه
بعد از گفتن اون حرفش از اتاق رفت بیرون چند مین گذشت خدمت کار اومد بوی اتاقم با دوتا جعبه ،جعبه ها رو گذاشت روی میز رفت بیرون دوتا ساک اورد گذاشت کنار اتاق
& :خانم چیزی لازم داشتید بهم بگید
ا/ت :میشه بپرسم اسم رئیس چیه؟
& :هیچ کس اسم رئیس رو نمیدونه جز برادر های رئیس
ا/ت :ممنون که گفتید
ساکا رو باز کردم لباسا رو گذاشتم توی کمد وسایلامو چیدم روی میز کتابامو مرتب کردم چند تا کتاب گرون که استادم بهم گفته بود بگیرم هم بین کتابا پیدا کردم همه رو گزاشتم توی کتابخانه کیفمم آماده کردم چون فردا کلاس داشتم اتاق رو کامل به سبک خودم چیدم تمام که شد افتادم رو تخت چشمام رو بستم انقدر خسته بودم خوابم برد
بلند شدم داشت دیرم میشد سریع یه هودی و شلوار پوشیدم وسایلم برداشم خدمت کار اومد دنبالم رفتم پایین سوار ماشین شدم راه افتادیم خیلی خجالت میکشیدم
الان همکلاسی هام چی میگفتن راجبم؟
ای دوست عزیز همین طوری نرو لایک یادت نره♥️
۳۸.۵k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.