part: ²⁰
بورام ویو-
منظور دوستش چی بود؟(میخواد بکنت عزیزم)
(پرش زمانی به شب)
جیمین ویو-
رفتم پیش یونگی
جیمین: یونگی
یونگی: بله چیشده؟
جیمین: میخوام امشب بورام ماله خودم بشه
یونگی: جیمیننن صد بار گفتم نکن دختر بدبختو.. من که میدونم اگه امشب کردیش فرداش نمیتونه راه بره
جیمین: هوففف یونگی بسه دیگه نفس بکش
یونگی: اگه فرار کرد..
جیمین: فک میکنی چرا اینهمه بادیگارد دارم؟ اون اول و اخرش ماله منه چه امشب یه شب های دیگه
یونگی: لجبازی جیمین لجباز! حرف تو کتت نمیره که.. باشه فقط کاری نکن ازت متنفر بشه
جیمین: نگران نباش
یونگی: اره برو بکن دختره مردمو برو دیگهه
جیمین: یونگییی
یونگی: چیه خب؟
جیمین: من رفتم
یونگی: امشب خشبگذره
جیمین:*پوزخند*
رفتم وارد اتاق شدم دیدم بورام داره لباسشو عوض میکنه(بیا مصتر پارک موقعیت برات جور شد😂)
بورام وقتی دیدم جیغ بنفشی کشید
بورام: جیمین برو بیرون
جیمین: هوم.. چرا؟
بورام: مگه کوری نمیبینی دارم لباسمو عوض میکنم؟
جیمین: نچ نچ یه بیبی با ددیش اینطوری حرف نمیزنه
درو قفل کردم و رفتم سمت بورام
بورام: ج جیمین برو بیرون
جیمین: دیره دیگه..
بورام: جیمین تروخدا
جیمین: هیششش اگه همراهی کنی بهت بد نمیگذره
بورامو پرت کرد رو تخت و..(اسمات)*گایز اسماتشو تو کامنت ها مینویسم برا اینکه گزارش نشه.. خوندنش نیاز به جنبه بالایی داره پس اگر جنبشو ندارید نخونید*
راوی: جیمین نگاهی به بورام انداخت دید از درد تو خودش جمع شده و گریه میکنه.. خواست دختر رو بغل کنه که..
بورام: به من دست نزن
جیمین: هوفف
جیمین بی اهمیت براید استایل دختر رو به حمام برد و اونو داخل وان گذاشت و اب گرمو باز کرد..
زیر دل دختر رو ماساژ میداد..
چند مین بعد-
جیمین: بهتری؟
بورام: یکم*سرد*
جیمین از حموم خارج شد و لباسشو پوشید و رفت تو اشپز خونه دنبال قرص که یونگی به سرعت سمتش اومد
یونگی: چیشد؟
جیمین: هیچی
یونگی: مگه نکردیش؟(ای خداا😂)
جیمین:چرا ولی رفتارش تغییر کرد
یونگی: من بهت گفته بودم.. وقتی لجبازی همین میشه دیگه
یونگی: الان اینجا چیکار میکنی؟
جیمین: دنبال قرصم
یونگی: اها.. خب من میرم
جیمین: باشه
جیمین قرص و ابو برداشت و رفت سمت اتاق و درو باز کرد و رفت تو حمام..
بورام داشت مثل ابر بهار گریه میکرد
جیمین: این قرصو بخور دردت اروم میشه
بورام قرص و لیوان ابو از دست جیمین گرفت و خوردش
جیمین دوباره دستشو برد سمت بورام و زیر دلشو ماساژ میداد..
چند مین بعد-
جیمین ویو-
پاشدم و چون مطمعن بودم نمیتونه راه بره (خسته نباشی 😂) از حموم اوردمش بیرون و گذاشتمش رو تخت و ملافه رو بدن سفیدش کشیدم
یه لباس زیر برداشتم با یکی از تیشرت های خودمو برداشتم و تنش کردم
تو بغلم کشیدمش و خوابیدیم..
(استاید دوم قیافه بورام)
خماری خماری💃🏻💃🏻
چطور بود؟ حتما نظرتونو بنویسید
شرایط: ۱۴ لایک
اگه خوشتون اومد ممنون میشم لایک کنین و نظرتونو بنویسید🙂
منظور دوستش چی بود؟(میخواد بکنت عزیزم)
(پرش زمانی به شب)
جیمین ویو-
رفتم پیش یونگی
جیمین: یونگی
یونگی: بله چیشده؟
جیمین: میخوام امشب بورام ماله خودم بشه
یونگی: جیمیننن صد بار گفتم نکن دختر بدبختو.. من که میدونم اگه امشب کردیش فرداش نمیتونه راه بره
جیمین: هوففف یونگی بسه دیگه نفس بکش
یونگی: اگه فرار کرد..
جیمین: فک میکنی چرا اینهمه بادیگارد دارم؟ اون اول و اخرش ماله منه چه امشب یه شب های دیگه
یونگی: لجبازی جیمین لجباز! حرف تو کتت نمیره که.. باشه فقط کاری نکن ازت متنفر بشه
جیمین: نگران نباش
یونگی: اره برو بکن دختره مردمو برو دیگهه
جیمین: یونگییی
یونگی: چیه خب؟
جیمین: من رفتم
یونگی: امشب خشبگذره
جیمین:*پوزخند*
رفتم وارد اتاق شدم دیدم بورام داره لباسشو عوض میکنه(بیا مصتر پارک موقعیت برات جور شد😂)
بورام وقتی دیدم جیغ بنفشی کشید
بورام: جیمین برو بیرون
جیمین: هوم.. چرا؟
بورام: مگه کوری نمیبینی دارم لباسمو عوض میکنم؟
جیمین: نچ نچ یه بیبی با ددیش اینطوری حرف نمیزنه
درو قفل کردم و رفتم سمت بورام
بورام: ج جیمین برو بیرون
جیمین: دیره دیگه..
بورام: جیمین تروخدا
جیمین: هیششش اگه همراهی کنی بهت بد نمیگذره
بورامو پرت کرد رو تخت و..(اسمات)*گایز اسماتشو تو کامنت ها مینویسم برا اینکه گزارش نشه.. خوندنش نیاز به جنبه بالایی داره پس اگر جنبشو ندارید نخونید*
راوی: جیمین نگاهی به بورام انداخت دید از درد تو خودش جمع شده و گریه میکنه.. خواست دختر رو بغل کنه که..
بورام: به من دست نزن
جیمین: هوفف
جیمین بی اهمیت براید استایل دختر رو به حمام برد و اونو داخل وان گذاشت و اب گرمو باز کرد..
زیر دل دختر رو ماساژ میداد..
چند مین بعد-
جیمین: بهتری؟
بورام: یکم*سرد*
جیمین از حموم خارج شد و لباسشو پوشید و رفت تو اشپز خونه دنبال قرص که یونگی به سرعت سمتش اومد
یونگی: چیشد؟
جیمین: هیچی
یونگی: مگه نکردیش؟(ای خداا😂)
جیمین:چرا ولی رفتارش تغییر کرد
یونگی: من بهت گفته بودم.. وقتی لجبازی همین میشه دیگه
یونگی: الان اینجا چیکار میکنی؟
جیمین: دنبال قرصم
یونگی: اها.. خب من میرم
جیمین: باشه
جیمین قرص و ابو برداشت و رفت سمت اتاق و درو باز کرد و رفت تو حمام..
بورام داشت مثل ابر بهار گریه میکرد
جیمین: این قرصو بخور دردت اروم میشه
بورام قرص و لیوان ابو از دست جیمین گرفت و خوردش
جیمین دوباره دستشو برد سمت بورام و زیر دلشو ماساژ میداد..
چند مین بعد-
جیمین ویو-
پاشدم و چون مطمعن بودم نمیتونه راه بره (خسته نباشی 😂) از حموم اوردمش بیرون و گذاشتمش رو تخت و ملافه رو بدن سفیدش کشیدم
یه لباس زیر برداشتم با یکی از تیشرت های خودمو برداشتم و تنش کردم
تو بغلم کشیدمش و خوابیدیم..
(استاید دوم قیافه بورام)
خماری خماری💃🏻💃🏻
چطور بود؟ حتما نظرتونو بنویسید
شرایط: ۱۴ لایک
اگه خوشتون اومد ممنون میشم لایک کنین و نظرتونو بنویسید🙂
۸۸.۹k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.