V... RHS:
V... RHS:
دیانا: اوم
ارسلان: از دستت عصبانی بودم پس حقته
دیانا: ارسلان قضیه اون دختره چیه
ارسلان: مگه نگفتی زندگیم بهت ربطی نداره ؟
دیانا : ارسلان اذیت نکن
ارسلان: خب راست میگم دیگه ما یه ماه دیگه باید طلاق بگیریم
دیانا: باشه..
ارسلان: بخواب
دیانا: خوابم نمیبره
ارسلان: بهونه نیار بگیر بخواب
دیانا: ولم کن تروخدا
ارسلان: وارد کردم که آهی کشید
دیانا: آخ تروخدا
ارسلان: هرچی صدا بدی بیشتر ادامه میدم
دیانا: ارسلان تلمبه ای زد که آی گفتم و اون محکم تر ادامه داد
ارسلان: دیانا بالشت کوچیک رو رو دهنش گذاشته بود و میدونستم داره آه و ناله هاشو پنهون میکنه
ببخشید کمه فردا بیشتر پارت میزارم
دیانا: اوم
ارسلان: از دستت عصبانی بودم پس حقته
دیانا: ارسلان قضیه اون دختره چیه
ارسلان: مگه نگفتی زندگیم بهت ربطی نداره ؟
دیانا : ارسلان اذیت نکن
ارسلان: خب راست میگم دیگه ما یه ماه دیگه باید طلاق بگیریم
دیانا: باشه..
ارسلان: بخواب
دیانا: خوابم نمیبره
ارسلان: بهونه نیار بگیر بخواب
دیانا: ولم کن تروخدا
ارسلان: وارد کردم که آهی کشید
دیانا: آخ تروخدا
ارسلان: هرچی صدا بدی بیشتر ادامه میدم
دیانا: ارسلان تلمبه ای زد که آی گفتم و اون محکم تر ادامه داد
ارسلان: دیانا بالشت کوچیک رو رو دهنش گذاشته بود و میدونستم داره آه و ناله هاشو پنهون میکنه
ببخشید کمه فردا بیشتر پارت میزارم
۲۲.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.