آرسنمیناسیان

#آرسن_میناسیان

آرسـن مینـاسـیان ، افتخار مردم گـیــلان و رشت !
.

آرسن میناسیان معروف به موسیو آرسن از اهالی ارمنی‌های استان گیلان و نیکوکاران بنام ارمنی - ایران بود.

آرسن نخستین داروخانه شبانه‌روزی ایران را در رشت افتتاح کرد. هدفش از افتتاح داروخانه کارون رشت این بود که دست واسطه را کوتاه کند و می‌خواست داروها را به همان قیمت که برایش تمام می‌شد بدست مردم برساند.
با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، بیکاری و گرانی گریبان مردم را گرفته بود و این امر سبب شده بود تا بسیاری از بیماران توان خرید دارو را از دست بدهند ولی آرسن دارو را مجانی در اختیارشان می‌گذاشت. آرسن مردی بود نیکوکار، پاک و امین مردم. هر که در رشت سراغ یک مسلمان واقعی را می‌گرفت به او آدرس موسیو را می‌دادند!
شبانه به تهران می‌رفت مواد اولیه داروها را تهیه می‌کرد به رشت بازمی‌گشت و تا پاسی از شب در داروخانه مشغول ساختن دارو می‌شد و همین شب بیداری‌ها، او را به این فکر انداخت تا داروخانه را شبها نیز باز نگه دارد و بدین طریق اولین داروخانه شبانه‌روزی گیلان و ایران دایر شد.
****

(( تاسیس اولین خانه سالمندان و معلولین ایران در رشت ))

یکی از مشتری‌های داروخانه که برای مادر پیرش از آرسن دارو می‌گرفت، سرنوشت مادرش که زمنگیر بود و احتیاج به مراقبت شبانه‌روزی داشت تعریف می‌کند و آرسن که تشنه خدمت به مردم بود با شنیدن صحبتهای آن مرد به فکر تاسیس خانه سالمندان می‌شود.

آرسن رئیس هیئت ارامنه رشت، و یکی از اعضاء انجمن شهر نیز بود و می‌خواستند او را به عنوان شهردار رشت انتخاب کنند که او نپذیرفت. با اعتباری که او بدست آورده بود و با کمک مردم خیر رشت از جمله آقایان: دکتر حکیم زاده، آیت الله ضیابری، حاج رضا عظیم زاده، آقای چینی چیان و حاج آقا استقامت در سلیمانداراب بالا رشت و نزدیک مزار میرزا کوچک خان زمینی در اختیار او گذاشتند و اولین کلنگ خانه سالمندان و معلولین ایران زده شد.

*****
غروب ۱۴ فروردین سال ۱۳۵۶ که مانند روزهای دیگر در آسایشگاه مشغول به کار بود، پرستاران متوجه وضعیت غیر عادی آرسن می‌شوند، او به سختی نفس می‌کشید، چهره اش کبود شده بود، دکتری که در بخش بود را فرا خواندند. پزشکی که در اتاق بود کاری از دستش بر نیامد. ساعت ۱۰ شب بود که آرسن درگذشت.

خبر از دست رفتن آرسن در تمام شهر پیچید، کس نبود که از شنیدن این خبر متاثر و ناراحت نشود آن روز شهر چهره عادیش را از دست داده بود، مردم دسته دسته از میدان شهرداری به طرف خیابان سعدی می‌رفتند آنجا که مدرسه ارامنه بود. عده زیادی نیز به سلیمانداراب رفته بودند تا پیکر بی جان این ارمنی مهربان را تا آرامگاه ابدیش همراهی کنند، در نیمه‌های راه مردم تابوت را از ماشین بیرون آوردند، روی شانه هایشان حمل می‌کردند و دائماً صلوات و لا الالله می‌فرستادند. مغازه داران مسیر با دیدن صحنه مراسم کرکره هایشان را پائین میکشیدن و به انبوه سوگواران می‌پیوستند، شهر به حالت نیمه تعطیل درآمده بود. وی درمدرسه م.آهوردانیان رشت به خاک سپرده شد.
"روحش شاد و یادش تا ابد جاودان"
دیدگاه ها (۱)

پاییز واسه سوسولاسما تو گیلان از تابستون مستقیم میریم زمستون

گیلانگیلان، استان چاق شدن است؛ کباب ترش و کباب دوش و میرزاقا...

ﻣﻦ ﮐُﺮﺩﻡ ...ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐُﺮﺩﻫﺎ ﺳﺮﻣﯿﺒﺮﻧﺪ .. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺮﯾﻮﺍﻧﯽ ﺳ...

قانون کائنات:رنج نباید تو را غمگین کند، این همان جایی است که...

پیشرفت شما غربگدا ها همین بود!!!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط