رئیس سرد من پارت ۹ 🌬🌙 (:

* جیمین رف شرکت تینیا نرف چون ممکن بود دوباره منشی جیمین بلایی سر تینیا بیاره .
بورا که دیگه متوجه بی تاب بودن تینیا شده بود رف پیشش .
بورا : تینیا منو خر فرض نکن بگو چیشده ؟
+ چیزی نیست !
بورا : تییییینننییییااااااااا
+ بلههه ؟
بورا: کوفت بگو زودباش اگه نگی به جیمین زنگ میزنم .
+ باشه باشه .
بورا : خب الان ساکتی وایسا ببینم نکنه تو عاشق جیمین شدی ؟
+ چی ؟ نه اصلا!
بورا : تینیا اگه چیزی هس به من بگو ببین خانواده ی منو جیمین مارو مجبور کردن ازدواج کنیم باور کن نه جیمین منو دوست داره نه من اونو من خودم یه نامزد دارم که تو کاناداعه و دارم برنامه ریزی میکنم تا برم پیش اون و از این ازدواج جلوگیری کنم .
+ پس چرا دیشب بغل کرده بودین همو چون مامان جیمین مجبورمون کرده بود تازه اون اگه منو بغل کرده بود چون فکر کرده بود اون تویی چون همش اسم تورو میگف !
+ هان ؟
بورا: آره!
+ بورا هق بورا من عاشق جیمین شدم هق ولی اون هق دوسم نداره هق هق ( گریه شدید )
بورا : نخیرم اون دوست داره وگرنه منشیش که دختر شریکشه رو بخاطر زندونی کردن تو اخراج نمیکرد .
+ واقعا ؟
بورا : آره حالا میشه کمک کنی تا هممون نجات پیدا کنیم ؟
+ اره .
بورا : ......

ادامه دارد....