فیک ۵٨
کوک :عزیزم نمیخوای بیدار بشی
همچنان هنوز خوابه کوک کمی تکونش میده تا بیدار بشه ولی نشد انگار خیلی خسته بوده
پس بلند شد سرمم رو از دستش کشید بیرون و براید استایل بغلش کرد
از اتاق اومد بیرون و به سمت ماشین رفت دره عقبو باز کرد و هانولو گذاشت
گوشیش رو درآورد و زنگ زد به کای
کوک: بیا به بیمارستان ...
......
کوک:میدونم هانور کمی حالش بد شد اومدم اینجا
کوک: دارویی که برات میفرستم رو بخر
.....
...........
کوک:حسابش کن
سوار ماشین شد و حرکت کرد به خونه
پنج دقیقه بعد
ماشینو یه جای دیگه پارک کرد و از ماشین پیاده شد و رفت سمته دره عقب و بازش کرد
دید که هانول چشماش باز کرده هانور بدونه اینکه نگاهی به اطراف کنه دسته کوک رو میگیره و از ماشین پیاده میشه کوک میخواست دره ماشینو ببنده که هانور دستاشو دروه کمرکوک حلقه کرد و آروم گفت
هامول:حالت خوبه
کوک گیج شده بود اولین باری بود که هانول به خواسته خودش بغلش کرد بود
کوک آروم دستشو روی سره دحترک گذاشت و آروم نوازش میکرد و سره هانور رو می بو*سید
کوک:من که چیزیم نشده فعلا این خانومه شیطون داشت منو تا مرز سکته میبرد
همچنان هنوز خوابه کوک کمی تکونش میده تا بیدار بشه ولی نشد انگار خیلی خسته بوده
پس بلند شد سرمم رو از دستش کشید بیرون و براید استایل بغلش کرد
از اتاق اومد بیرون و به سمت ماشین رفت دره عقبو باز کرد و هانولو گذاشت
گوشیش رو درآورد و زنگ زد به کای
کوک: بیا به بیمارستان ...
......
کوک:میدونم هانور کمی حالش بد شد اومدم اینجا
کوک: دارویی که برات میفرستم رو بخر
.....
...........
کوک:حسابش کن
سوار ماشین شد و حرکت کرد به خونه
پنج دقیقه بعد
ماشینو یه جای دیگه پارک کرد و از ماشین پیاده شد و رفت سمته دره عقب و بازش کرد
دید که هانول چشماش باز کرده هانور بدونه اینکه نگاهی به اطراف کنه دسته کوک رو میگیره و از ماشین پیاده میشه کوک میخواست دره ماشینو ببنده که هانور دستاشو دروه کمرکوک حلقه کرد و آروم گفت
هامول:حالت خوبه
کوک گیج شده بود اولین باری بود که هانول به خواسته خودش بغلش کرد بود
کوک آروم دستشو روی سره دحترک گذاشت و آروم نوازش میکرد و سره هانور رو می بو*سید
کوک:من که چیزیم نشده فعلا این خانومه شیطون داشت منو تا مرز سکته میبرد
۱۵.۴k
۱۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.