جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۴۲
تهیونگ: دکتر حالش چطوره ؟
دکتر:ما تمام تلاشمون رو کردیم .خوش بختانه تونستیم با موفقیت عملشون کنیم ولی هنوز معلوم نیست کی به هوش بیان
تهیونگ: که اینطور .دکتر میشه ببینمشون ؟
دکتر:فقط یه نفر
تهیونگ: تیان
به تیان یه نگاهی انداختم که با یه لبخند و یه لحن آروم و شیرین گفت :
تیان:آقای کیم اول شما مامانم رو ببینن انگار حرف های زیادی برای زدن باهاش دارید
تهیونگ: ممنون تیان
به سمت اتاق رفتم انگار ا/ت خوب تونسته بود که این بچه رو بزرگ کنه .وارد اتاق که شدم حس عجیبی بهم دست داد ا/ت روی یه تخت خواب بود .کل بدنش مثل یه گچ سفید بود بهش یه سرم و یه بسته خون وصل بود .دستش رو تو دستم گرفتم مثل یخ بود دستش .شروع به حرف زدن باهاش کردم:
تهیونگ: ا/ت ...زود باش چشمات رو باز کن .بزار اون رنگ طوسی چشمات رو ببینم ا/ت .ا/ت چرا دیگه لپ هات سرخ نیست چرا لبات دیگه صورتی نیست ؟ا/ت چرا منو اذیت میکنی ؟چرا چرا؟(گریه )
"ویو سه روز بعد "
سه روز از عمل ا/ت میگذره ولی به هوش هنوز نیومده واسه همین توی این سه روز تیان توی خونه ی ما میموند .
ادم باورش نمیشد با اینکه تیان دختر ا/ت نیست ولی خیلی شبیه اونه رفتارش و اخلاقش کپی ا/ته .رفتم سمت اتاق ا/ت مثل قبلا ها ولی کمی انگار حالش خوب شده بود ...رفتم کنارش نشستمو ....
ادامه دارد
#پارت۴۲
تهیونگ: دکتر حالش چطوره ؟
دکتر:ما تمام تلاشمون رو کردیم .خوش بختانه تونستیم با موفقیت عملشون کنیم ولی هنوز معلوم نیست کی به هوش بیان
تهیونگ: که اینطور .دکتر میشه ببینمشون ؟
دکتر:فقط یه نفر
تهیونگ: تیان
به تیان یه نگاهی انداختم که با یه لبخند و یه لحن آروم و شیرین گفت :
تیان:آقای کیم اول شما مامانم رو ببینن انگار حرف های زیادی برای زدن باهاش دارید
تهیونگ: ممنون تیان
به سمت اتاق رفتم انگار ا/ت خوب تونسته بود که این بچه رو بزرگ کنه .وارد اتاق که شدم حس عجیبی بهم دست داد ا/ت روی یه تخت خواب بود .کل بدنش مثل یه گچ سفید بود بهش یه سرم و یه بسته خون وصل بود .دستش رو تو دستم گرفتم مثل یخ بود دستش .شروع به حرف زدن باهاش کردم:
تهیونگ: ا/ت ...زود باش چشمات رو باز کن .بزار اون رنگ طوسی چشمات رو ببینم ا/ت .ا/ت چرا دیگه لپ هات سرخ نیست چرا لبات دیگه صورتی نیست ؟ا/ت چرا منو اذیت میکنی ؟چرا چرا؟(گریه )
"ویو سه روز بعد "
سه روز از عمل ا/ت میگذره ولی به هوش هنوز نیومده واسه همین توی این سه روز تیان توی خونه ی ما میموند .
ادم باورش نمیشد با اینکه تیان دختر ا/ت نیست ولی خیلی شبیه اونه رفتارش و اخلاقش کپی ا/ته .رفتم سمت اتاق ا/ت مثل قبلا ها ولی کمی انگار حالش خوب شده بود ...رفتم کنارش نشستمو ....
ادامه دارد
۱۳.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.