فیک جانگ کوک:(نفرت نمی گذارد عاشق باشم)پارت۳۲*پارت اخر
از زبان سوهو:
یه لحظه بد ترین درد رو کشیدم خیلییئئییییییییییییییییییی درد داشت خیلیییییی و واقعا جیغ کشیدم اون لحظه کوک ترسید و با چشای گریون اومد پشت پنحره احازه نمی دادن بیاد تو.احساس کردم دیگه بچه خارج سد ولی منم بیهوش شدم.
از زبان کوک:
نههههههههه بیهوش شد نه.(داد زد و گریه کرد بازم داد زد نههه)من به دون اون چیکار .عشقم بیدار شد.
دکتر:اقای جئون هسمر شما تقریبا مرده به حساب میاد فعلا که با دستکاه زندس و تو کماست و احتمال زنده موندنشون خیلی کمه متاسفم.
یهو یه پرستار اومد و میونگا رو داد دست من و رفت .
از زبان جیمین:
اومدم تو بیمارستان .جینا رفته بود بیرون از من دیرتر میرسید.جونگ کوک کف زمین ولی بود و داشت گریه مر کرد یه بچه هم بقلش بود.ی....یع...یعنی مرده؟
جیمینا:کوک چیشده خواهرم کو ها.هاااااا
هیچی نمی گفت فقط داشت گریه می کرد از پنجره دیدم سوهو بود باذکلی دستگاه .
کوک:(با گریه)فقط با دستگاه زندس فقط با دستگاه.
جیمین:چرا میونگارو انداختی زمین
کوک:من می خواستم با سوهو زندگی شیرینی داشته باشم .بچه رو تها نمی خوااام.
جیمین:بچه رو وردار بقلش کن.
بچه رو ورداشت بقلش کرد.
کوک:شبیح سوهو هست چشاش دماغش چقدر کوچوله.
یک ماه و نیم بعد از زبان کوک:
رفتم پیش سوهو هنوز هیچ عکسولعملی نداشته هروز می رم پیشیش.میونکا رو گذاشتم پیش جینا و رفتم بیمارستان .سرم رو گذاشتم رو پاهاش دستش رو گرفتم بردم تو بغل خودم و بوسش کردم.
کوک:سوهو بیدار شو.عشقم بیدار شو توروخدا.میونگا تورو می خواد بدنش با شیر خشک ضعیف شده .دلم برا صدات تنگ شده.یه دونه عشقم گفتنت توروخدا پاشو بهم بگو عشقم.دلم تنگ شده برا نگاهات.
یهو پلکش تکون خورد .
سوهو:(خیلی اروم)عش..عشقم .
و اون سه تا اخر عمر عالی زندگی کردن.
راوی:دهنم صاف شد این فیک رو بنویسم دیکه فعلا شروع می کنم به نوشتن تک پارتی(وانشات)از هر کدوم اعضا تا خستگیه این بره
یه لحظه بد ترین درد رو کشیدم خیلییئئییییییییییییییییییی درد داشت خیلیییییی و واقعا جیغ کشیدم اون لحظه کوک ترسید و با چشای گریون اومد پشت پنحره احازه نمی دادن بیاد تو.احساس کردم دیگه بچه خارج سد ولی منم بیهوش شدم.
از زبان کوک:
نههههههههه بیهوش شد نه.(داد زد و گریه کرد بازم داد زد نههه)من به دون اون چیکار .عشقم بیدار شد.
دکتر:اقای جئون هسمر شما تقریبا مرده به حساب میاد فعلا که با دستکاه زندس و تو کماست و احتمال زنده موندنشون خیلی کمه متاسفم.
یهو یه پرستار اومد و میونگا رو داد دست من و رفت .
از زبان جیمین:
اومدم تو بیمارستان .جینا رفته بود بیرون از من دیرتر میرسید.جونگ کوک کف زمین ولی بود و داشت گریه مر کرد یه بچه هم بقلش بود.ی....یع...یعنی مرده؟
جیمینا:کوک چیشده خواهرم کو ها.هاااااا
هیچی نمی گفت فقط داشت گریه می کرد از پنجره دیدم سوهو بود باذکلی دستگاه .
کوک:(با گریه)فقط با دستگاه زندس فقط با دستگاه.
جیمین:چرا میونگارو انداختی زمین
کوک:من می خواستم با سوهو زندگی شیرینی داشته باشم .بچه رو تها نمی خوااام.
جیمین:بچه رو وردار بقلش کن.
بچه رو ورداشت بقلش کرد.
کوک:شبیح سوهو هست چشاش دماغش چقدر کوچوله.
یک ماه و نیم بعد از زبان کوک:
رفتم پیش سوهو هنوز هیچ عکسولعملی نداشته هروز می رم پیشیش.میونکا رو گذاشتم پیش جینا و رفتم بیمارستان .سرم رو گذاشتم رو پاهاش دستش رو گرفتم بردم تو بغل خودم و بوسش کردم.
کوک:سوهو بیدار شو.عشقم بیدار شو توروخدا.میونگا تورو می خواد بدنش با شیر خشک ضعیف شده .دلم برا صدات تنگ شده.یه دونه عشقم گفتنت توروخدا پاشو بهم بگو عشقم.دلم تنگ شده برا نگاهات.
یهو پلکش تکون خورد .
سوهو:(خیلی اروم)عش..عشقم .
و اون سه تا اخر عمر عالی زندگی کردن.
راوی:دهنم صاف شد این فیک رو بنویسم دیکه فعلا شروع می کنم به نوشتن تک پارتی(وانشات)از هر کدوم اعضا تا خستگیه این بره
۴۹.۵k
۲۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.