پارت 10
بعد از رفتن آت رفتم و ماشین رو از پارکینگ بر داشتم و آوردم بیرون دو دقیقه گذشت و هنوز توی ماشین منتظر ات بودم که دیدم داره از فروشگاه میاد بیرون...منو گم کرده بود با ترس به دور و برش نگاه میکرد خندم گرفته بود از ماشین پیاده شدم براش دست تکون دادم تا منو دید ،اومد سمتم
ات:کجا رفتی یهو کم کم داشتم میترسیدم
تهیونگ:*میخنده*
ات: چرا میخندی
تهیونگ:هیچی بعدا بهت میگم
آت: :///
تهیونگ:*میخنده* بیا بشین
رفتم در رو برای ات باز کردم ات اومد نشست توی ماشین منم رفتم و سوار ماشین شدم و در رو بستم
تهیونگ:*درحال بستن کمربند*وسیله هاتو گرفتی؟
ات: آره گرفتم دستت درد نکنه *کارت رو میده به تهیونگ* اینم کارت
تهیونگ:دیگه چیزی نمیخوای
ات: نه مرسی
استارت رو زدم و به سمت خونه حرکت کردیم...
*چند دقیقه بعد*
از ماشین پیاده شدم و دیدم آت نیومده پایین رفتم ببینم چی شده
در رو باز کردم ات حالش بد بود ترسیدم چیزیش بشه
تهیونگ: ات...چی شده چرا حالت بده؟
ات:چیزیم نیست...خوب میشم فقط میشه اینارو بگیری
وسیله هارو ازش گرفتم کمکمش کردم از ماشین پیاده شه
وسیله هاشو گذاشتم زمین و بهش کمک کردم بره خونه در رو براش باز کردم بغلش کردم و بردمش توی خونه و گذاشتمش روی مبل
تهیونگ:چرا یهو اینجوری شدی
آت:چیزی نیست بعدا بهت توضیح میدم....
ات:کجا رفتی یهو کم کم داشتم میترسیدم
تهیونگ:*میخنده*
ات: چرا میخندی
تهیونگ:هیچی بعدا بهت میگم
آت: :///
تهیونگ:*میخنده* بیا بشین
رفتم در رو برای ات باز کردم ات اومد نشست توی ماشین منم رفتم و سوار ماشین شدم و در رو بستم
تهیونگ:*درحال بستن کمربند*وسیله هاتو گرفتی؟
ات: آره گرفتم دستت درد نکنه *کارت رو میده به تهیونگ* اینم کارت
تهیونگ:دیگه چیزی نمیخوای
ات: نه مرسی
استارت رو زدم و به سمت خونه حرکت کردیم...
*چند دقیقه بعد*
از ماشین پیاده شدم و دیدم آت نیومده پایین رفتم ببینم چی شده
در رو باز کردم ات حالش بد بود ترسیدم چیزیش بشه
تهیونگ: ات...چی شده چرا حالت بده؟
ات:چیزیم نیست...خوب میشم فقط میشه اینارو بگیری
وسیله هارو ازش گرفتم کمکمش کردم از ماشین پیاده شه
وسیله هاشو گذاشتم زمین و بهش کمک کردم بره خونه در رو براش باز کردم بغلش کردم و بردمش توی خونه و گذاشتمش روی مبل
تهیونگ:چرا یهو اینجوری شدی
آت:چیزی نیست بعدا بهت توضیح میدم....
۱۲.۵k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.