عشق سفید پارت ۶ فیک بی تی اس
عشق سفید پارت ۶ #فیک_بی_تی_اس
اون شوگا بود یا خدا چرا اینجاست
شوگا ویو
اون ا.ت بود واییی اون دختر دوست بابام که میگف ا.تههههه اوهااا
_: س.سلام
+: سلام
ب.ش: سلام دخترم
+: سلام
ب.ا: سلام
_: سلام
ب.ا: خب بفرمایین تو(منحرف شدم😂)
رفتن تو سالن
ب.ش: خب دخترم شما آشنا نشدین با پسرم.... این پسرم شوگ
که ا.ت حرفشو قط کرد
+: بله میشناسم شوگا
ب.ا: عاعا شما همو میشناسین؟
_: همکلاسی هستیم
+: متاسفانه(کمی آروم)
ب.ش: میونه تون چطوره؟
+: معمولی فقط سلام میریم به هم البته اول اون میده
_: تو هم عجب رک از آب در اومدی
+: (چش غره)
ب.ا: خب بفرمایین بریم سر میز
ب.ش: حتما(لبخند)
ا.ت ویو
نشسته بودم آروم غذامو میخوردم که نگاه های کسی رو رو خودم حس کردم... سرم رو آوردم بالا دیدم شوگا داره نگام میکنه .... و من سرمو به معنی (چیه) تکون دادم اونم سریع به بشقابش نگا کرد
شام تموم شد
ب.ش: خب شریک بیا درمورد شرکت یکم صحبت کنیم
ب.ا: آهه باشه(خنده).... بچه ها شما برین اتاق ا.ت ما یکم حرف بزنیم
+: بابااا(آروم)
ب.ا: برین
رفتن بالا اتاق ا.ت
+:.....
_:خب چه خبر
+: خودت میبینی که
_: عا نع کلی پرسیدم
+: هیچی
_: آدم اجتماعی نیستی ها
+: خوشم میاد
_: اوف باشه بابا اه
+:( چش غره)
_: میگم فردا بریم بیرون باهم؟
+: دلیل؟
_: هیچ همینطوری
+: نه
_: ای بابا چرا
+: تو رو سننه
_: من که باهات خوبم چرا نمیخوای باهام بری بیرون
+: خب نباش
_: ای بابااا
+: اوف باشه بابا... حالا کجا میریم؟
_: هرجا تو بگی
+: تو آدم عجیبی هستی باهام خوبی ها اما تا حالا چند بار وقتی جواب یونا رو خوب دادم خندیدی
_: خب آدم زیاد چیزی نیستم
+: چی؟
_: یعنی اینکه زیاد گرم و صمیمی نیستم
+: پس چرا با من خوبی؟
_: جواب اینو واقعا خودمم نمیدونم
+: اوکی
_: فردا ساعت ۵ میام دنبالت
+: باشه
یک ساعت بعد شوگا و باباش رفتن....
اون شوگا بود یا خدا چرا اینجاست
شوگا ویو
اون ا.ت بود واییی اون دختر دوست بابام که میگف ا.تههههه اوهااا
_: س.سلام
+: سلام
ب.ش: سلام دخترم
+: سلام
ب.ا: سلام
_: سلام
ب.ا: خب بفرمایین تو(منحرف شدم😂)
رفتن تو سالن
ب.ش: خب دخترم شما آشنا نشدین با پسرم.... این پسرم شوگ
که ا.ت حرفشو قط کرد
+: بله میشناسم شوگا
ب.ا: عاعا شما همو میشناسین؟
_: همکلاسی هستیم
+: متاسفانه(کمی آروم)
ب.ش: میونه تون چطوره؟
+: معمولی فقط سلام میریم به هم البته اول اون میده
_: تو هم عجب رک از آب در اومدی
+: (چش غره)
ب.ا: خب بفرمایین بریم سر میز
ب.ش: حتما(لبخند)
ا.ت ویو
نشسته بودم آروم غذامو میخوردم که نگاه های کسی رو رو خودم حس کردم... سرم رو آوردم بالا دیدم شوگا داره نگام میکنه .... و من سرمو به معنی (چیه) تکون دادم اونم سریع به بشقابش نگا کرد
شام تموم شد
ب.ش: خب شریک بیا درمورد شرکت یکم صحبت کنیم
ب.ا: آهه باشه(خنده).... بچه ها شما برین اتاق ا.ت ما یکم حرف بزنیم
+: بابااا(آروم)
ب.ا: برین
رفتن بالا اتاق ا.ت
+:.....
_:خب چه خبر
+: خودت میبینی که
_: عا نع کلی پرسیدم
+: هیچی
_: آدم اجتماعی نیستی ها
+: خوشم میاد
_: اوف باشه بابا اه
+:( چش غره)
_: میگم فردا بریم بیرون باهم؟
+: دلیل؟
_: هیچ همینطوری
+: نه
_: ای بابا چرا
+: تو رو سننه
_: من که باهات خوبم چرا نمیخوای باهام بری بیرون
+: خب نباش
_: ای بابااا
+: اوف باشه بابا... حالا کجا میریم؟
_: هرجا تو بگی
+: تو آدم عجیبی هستی باهام خوبی ها اما تا حالا چند بار وقتی جواب یونا رو خوب دادم خندیدی
_: خب آدم زیاد چیزی نیستم
+: چی؟
_: یعنی اینکه زیاد گرم و صمیمی نیستم
+: پس چرا با من خوبی؟
_: جواب اینو واقعا خودمم نمیدونم
+: اوکی
_: فردا ساعت ۵ میام دنبالت
+: باشه
یک ساعت بعد شوگا و باباش رفتن....
۱۳.۲k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.