شینپی (پارت ۷)
ا/ت : این چیه پوشیدی!(با عصبانیت)
سینا : چشه ؟
ا/ت : بدو برو یه پیرهن سیاه بپوش ، بیا . تو ماشین منتظرتم . گیج و منگ نگام می کرد .
ا/ت : برو دیگه! رفتم از توی پارکینگ ماشینمو برداشتم و دم در منتظر سینا وایسادم .***
ا/ت : چه برایمان آورده ای ، مارکو!
مارکو : بس کن اینکارا رو!
ا/ت : ببخشید ببخشید(با خنده) خب حالا جدی چی برامون آوردی؟
مارکو : یه چیزی که خوشت بیاد .
یکی از ساک هارو گذاشت جلوم و درشو باز کرد . یه بسته رو توی دستش گرفت .
مارکو : خودم تضمینش میکنم...(با پوزخند)
ا/ت : معتاد بدبخت . (با پوزخند)
ا/ت : اوکی ، ولی بهت گفته باشم سرم کلاه گذاشته باشی...ایتالیایی ها چی میگن؟...تی اوچدرو !
(به ایتالیایی یعنی می کشمت)
ساک مول هارو گذاشتم جلوش و اجازه دادم مثل همیشه چکشون کنه . بلند شد ، نیشش تا بناگوش باز بود .
مارکو : معامله تمومه!
بایدم انقدر خوشحال باشه ، من بهترین مشتری شم . خودش و افرادش سوار ماشین هاشون شدن و رفتن . نشستم و به بسته ها نگاهی انداختم . دستم رو روشون کشیدم . وقت انتقام رسیده...وقتی که آمریکا زورش نرسید ک هم وطن های منو معتاد کرد ، حالا نوبت منه...(داداشیا...داستان تخیلیه ، اوکی؟) همهی ساک هارو گذاشتیم توی ماشین وسوار ماشین شدیم .***رسیدیم خونه ، با خوشحالی ساک هارو پرت کردم روی مبل و خودم کنارشون لش کردم . اصلا حواسم نبود پسرا هم هستن و دارن نگام میکنن . سریع خودمو جمع و جور کردم .
سینا : کیفت کوکه ها!
ا/ت : معلومه ! الان من ملکه ی کوکائین کره ام ، شایدم آسیا ! (بازم میگم سینا و ا/ت فارسی حرف میزنن و پسرا چیزی نمی فهمن)
سری تکون داد و رفت بالا .
تهیونگ : اینا چین؟
ا/ت : به خودم مربوطه . سینا از بالای پله ها داد زد :
ا/ت...بیا بالا یه تماسی داری .
ا/ت : اومدم .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
سینا : چشه ؟
ا/ت : بدو برو یه پیرهن سیاه بپوش ، بیا . تو ماشین منتظرتم . گیج و منگ نگام می کرد .
ا/ت : برو دیگه! رفتم از توی پارکینگ ماشینمو برداشتم و دم در منتظر سینا وایسادم .***
ا/ت : چه برایمان آورده ای ، مارکو!
مارکو : بس کن اینکارا رو!
ا/ت : ببخشید ببخشید(با خنده) خب حالا جدی چی برامون آوردی؟
مارکو : یه چیزی که خوشت بیاد .
یکی از ساک هارو گذاشت جلوم و درشو باز کرد . یه بسته رو توی دستش گرفت .
مارکو : خودم تضمینش میکنم...(با پوزخند)
ا/ت : معتاد بدبخت . (با پوزخند)
ا/ت : اوکی ، ولی بهت گفته باشم سرم کلاه گذاشته باشی...ایتالیایی ها چی میگن؟...تی اوچدرو !
(به ایتالیایی یعنی می کشمت)
ساک مول هارو گذاشتم جلوش و اجازه دادم مثل همیشه چکشون کنه . بلند شد ، نیشش تا بناگوش باز بود .
مارکو : معامله تمومه!
بایدم انقدر خوشحال باشه ، من بهترین مشتری شم . خودش و افرادش سوار ماشین هاشون شدن و رفتن . نشستم و به بسته ها نگاهی انداختم . دستم رو روشون کشیدم . وقت انتقام رسیده...وقتی که آمریکا زورش نرسید ک هم وطن های منو معتاد کرد ، حالا نوبت منه...(داداشیا...داستان تخیلیه ، اوکی؟) همهی ساک هارو گذاشتیم توی ماشین وسوار ماشین شدیم .***رسیدیم خونه ، با خوشحالی ساک هارو پرت کردم روی مبل و خودم کنارشون لش کردم . اصلا حواسم نبود پسرا هم هستن و دارن نگام میکنن . سریع خودمو جمع و جور کردم .
سینا : کیفت کوکه ها!
ا/ت : معلومه ! الان من ملکه ی کوکائین کره ام ، شایدم آسیا ! (بازم میگم سینا و ا/ت فارسی حرف میزنن و پسرا چیزی نمی فهمن)
سری تکون داد و رفت بالا .
تهیونگ : اینا چین؟
ا/ت : به خودم مربوطه . سینا از بالای پله ها داد زد :
ا/ت...بیا بالا یه تماسی داری .
ا/ت : اومدم .
#فیک_بی_تی_اس #فیک
۱۲.۷k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.