طلسم شده پارت (۳)
ساعت تقریبا ۹ شب بود تمام بچه ها به سمت اتاق هاشون میرفتن
منم با النا به اتاق رفتیم
دوباره همون زنه اومد چراغ ها رو خاموش کرد رفت
*نیم ساعت بعد*
خیلی یواش از اتاق اومدیم بیرون به دور و برمون نگاه کردیم مطمئن شدیم کسی نبود و راه افتادیم به سمت طبقه پایین رفتیم و پنجره رو پیدا کردیم و درشو باز کردم
النا:دلم برات تنگ میشه
ا/ت: هی ببین مجبور نیستی بمونی
النا: بعدش میخوای چی کار کنی ؟(با بغض)
ا/ت: خب ببین .......
که صدای دوتا زن که دارن باهم حرف میزدن اومد
النا: برو سریع باش بپر
زن: النا این وقت شب اینجا چی کار میکنی سریع برگرد به اتاقت
خب حالا دیگه از اون جهنم اومدم بیرون با تمام سرعتم دویدم از شهر دور بودم از توی بیابون داشتم میدویدم که پام پیچ خورد د سرم به یه سنگ خورد
وقتی بیدار شدم یه چراغ سفید چشمم رو اذیت میکرد
صدای حرف زدن ۲ نفر به گوشم رسید
زن: بله اون از یتیم خونه فرار کرده
دکتر: خوب ضربه سختی نبوده بهوش اومد میتونید ببریدش
زن: بله ممنون
*ویو ا/ت*
نه دوباره نه میخوام اونجا برم
بچه ها از پارت بعد جیمین و جونگ کوک و...وارد داستان میشن
و اینکه به حمایت هاتون نیاز دارم
مرسی💜💜
منم با النا به اتاق رفتیم
دوباره همون زنه اومد چراغ ها رو خاموش کرد رفت
*نیم ساعت بعد*
خیلی یواش از اتاق اومدیم بیرون به دور و برمون نگاه کردیم مطمئن شدیم کسی نبود و راه افتادیم به سمت طبقه پایین رفتیم و پنجره رو پیدا کردیم و درشو باز کردم
النا:دلم برات تنگ میشه
ا/ت: هی ببین مجبور نیستی بمونی
النا: بعدش میخوای چی کار کنی ؟(با بغض)
ا/ت: خب ببین .......
که صدای دوتا زن که دارن باهم حرف میزدن اومد
النا: برو سریع باش بپر
زن: النا این وقت شب اینجا چی کار میکنی سریع برگرد به اتاقت
خب حالا دیگه از اون جهنم اومدم بیرون با تمام سرعتم دویدم از شهر دور بودم از توی بیابون داشتم میدویدم که پام پیچ خورد د سرم به یه سنگ خورد
وقتی بیدار شدم یه چراغ سفید چشمم رو اذیت میکرد
صدای حرف زدن ۲ نفر به گوشم رسید
زن: بله اون از یتیم خونه فرار کرده
دکتر: خوب ضربه سختی نبوده بهوش اومد میتونید ببریدش
زن: بله ممنون
*ویو ا/ت*
نه دوباره نه میخوام اونجا برم
بچه ها از پارت بعد جیمین و جونگ کوک و...وارد داستان میشن
و اینکه به حمایت هاتون نیاز دارم
مرسی💜💜
۳.۸k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.