چند شاتی از جونگکوک ' وقتی بهت سیلی میزنه ' part ۴
چند شاتی از جونگکوک ' وقتی بهت سیلی میزنه ' part ۴
کو..کوک
جونگکوک با صدای نسبتن اروم ولی عصبی گفت
_ هیچی نگو!
راوی « از اونجایی ک دخترک میدونست کوکی بد برداشت کردع سعی داشت سو تفاهم رو برطرف کنه
ولی... ولی اگه خودش جای اون بود چی ؟
مطمعنن بدتر از این برخورد میکرد
اگه معشوقش رو توی بغل کسی ک ازش متنفر بود میدید ، درسته کوک از تمامی قضایا اونطور که باید با خبر نبود ولی ات هم کممقصر نبود
ا. اخه
_ میگیم هیچی نگو ' داد
دادی ک کوک زد باعث شد اشک توی چشمهای ات حلقه بزنه
چند دقه ای گذشته بود جی کی نگاه عصبیش رو ب جاده دوخته بود درصورتی ک عضلات فکش از عصبانیت منقبض شده بود
و این ب وضوح مشخص بود
ات با این خیال که خشم جونگکوک فروکش شده
لب زد :
عزیزم اونجوری ک فکر میکنی نیست
ولی همه چیز برعکس بود... تمامن برعکس خیالش
وجود فکروخیال های توی ذهن جونگ کوک عصبانیتش رو هر لحظه بیشتر از قبل میکرد
صدای ات جرقه ای بود ک باعث شد خشم کوکی سرازیر شه
_ چجوری فکر میکنم ؟ چجوری ؟ هرچیزی که لازم بودو دیدم ، ات دیدم اینکه لمست کردو دیدم اینکه هیچی واکنشی نشون ندادیو دیدم ' داد
ول.ی کوک
_ اسم منو ب زبون نیار ' داد
ماشین رو زد کنار و برگشت سمت ات و دوباره غرید
_چرا؟ چرا ؟ ات چرا؟
اشکای ات ناخدا گاه سرازیر شدن حتا بدون اینکه پلکی بزنه
دخترک با صدای اروم و لرزونش لب زد
اونجوری نیس ک فک میکنی ، م. میتونم توضیح بدم
_ چیو.. چیو میخای توضیح بدی؟ نکنه میخوای بگی من اشتباه میکنم ؟ اشتباه ؟ ات اشتباه ؟ هیچی نگو هیچی نگوو
فقط خفه شو!
( از جاهای اضافی میگذریم دوستان )
« پایان فلش بک »
راوی « درسته که جونگکوک عصبی بود
ولی یجورایی داشت زیاده روی میکرد
خشم چشماش رو کور کرده بود همین باعث میشد چشمشو رو حقیقت ببنده و فقط قضیه رو از دیدگاه خودش ببینه و پیش بره
حتی اجازه حرف زدن هم ب هدخترک نمیداد
درسته دلخور بود ولی ممکن بود این عصبانیت بیش از حد کار دستش بده ، مگه نه ؟
معذرت قشنگام بخاطر فاصله ای که بین پارتا افتاد فردا دوتا پارت بعدیم میزارم
کو..کوک
جونگکوک با صدای نسبتن اروم ولی عصبی گفت
_ هیچی نگو!
راوی « از اونجایی ک دخترک میدونست کوکی بد برداشت کردع سعی داشت سو تفاهم رو برطرف کنه
ولی... ولی اگه خودش جای اون بود چی ؟
مطمعنن بدتر از این برخورد میکرد
اگه معشوقش رو توی بغل کسی ک ازش متنفر بود میدید ، درسته کوک از تمامی قضایا اونطور که باید با خبر نبود ولی ات هم کممقصر نبود
ا. اخه
_ میگیم هیچی نگو ' داد
دادی ک کوک زد باعث شد اشک توی چشمهای ات حلقه بزنه
چند دقه ای گذشته بود جی کی نگاه عصبیش رو ب جاده دوخته بود درصورتی ک عضلات فکش از عصبانیت منقبض شده بود
و این ب وضوح مشخص بود
ات با این خیال که خشم جونگکوک فروکش شده
لب زد :
عزیزم اونجوری ک فکر میکنی نیست
ولی همه چیز برعکس بود... تمامن برعکس خیالش
وجود فکروخیال های توی ذهن جونگ کوک عصبانیتش رو هر لحظه بیشتر از قبل میکرد
صدای ات جرقه ای بود ک باعث شد خشم کوکی سرازیر شه
_ چجوری فکر میکنم ؟ چجوری ؟ هرچیزی که لازم بودو دیدم ، ات دیدم اینکه لمست کردو دیدم اینکه هیچی واکنشی نشون ندادیو دیدم ' داد
ول.ی کوک
_ اسم منو ب زبون نیار ' داد
ماشین رو زد کنار و برگشت سمت ات و دوباره غرید
_چرا؟ چرا ؟ ات چرا؟
اشکای ات ناخدا گاه سرازیر شدن حتا بدون اینکه پلکی بزنه
دخترک با صدای اروم و لرزونش لب زد
اونجوری نیس ک فک میکنی ، م. میتونم توضیح بدم
_ چیو.. چیو میخای توضیح بدی؟ نکنه میخوای بگی من اشتباه میکنم ؟ اشتباه ؟ ات اشتباه ؟ هیچی نگو هیچی نگوو
فقط خفه شو!
( از جاهای اضافی میگذریم دوستان )
« پایان فلش بک »
راوی « درسته که جونگکوک عصبی بود
ولی یجورایی داشت زیاده روی میکرد
خشم چشماش رو کور کرده بود همین باعث میشد چشمشو رو حقیقت ببنده و فقط قضیه رو از دیدگاه خودش ببینه و پیش بره
حتی اجازه حرف زدن هم ب هدخترک نمیداد
درسته دلخور بود ولی ممکن بود این عصبانیت بیش از حد کار دستش بده ، مگه نه ؟
معذرت قشنگام بخاطر فاصله ای که بین پارتا افتاد فردا دوتا پارت بعدیم میزارم
۶.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.