سرنوشت
«Part3»
«ویو ا.ت»
بعد شام راه افتادیم رفتیم خونه کوکی اینا
ب/ک:سلاممممم داداش خوش اومدیننن
بابا:سلام خوبیدد
مامان:سلام عزیزم
م/ک:واییی سلام عزیزم
ا.ت:سلام کوک کجاست
م/ک:سلام عزیزم تو اتاقشه
ا.ت:ممنونم
رفتم سمت اتاق کوک خواستم در بزنم که دیدم در بازه از لایه در جونگکوکو دیدم که داشت گریه میکردو با خودش حرف میزد
کوک:اخه چرا،چرا ا.ت باید بره من میخاستم تا همیشه پیشم باشه«گریه»
ا.ت:ک کوک؟خوبی؟
تا منو دید اشکاشو پاک کرد
کوک:تو کی اومدی؟
ا.ت:همین الان
کوک:خب من
ا.ت:همه چیو شنیدم منم میخام همیشه پیشت باشم اما این خواسته پدرو مادرمه(بغض)
کوک:فردا میرین؟(بغض)
ا.ت:...خب اره
«چندمین بعد»
ا.ت:کوک بریم تو حال؟
کوک:اره بریم
ا.ت:خیلی خب پاشو
ب/ک:پسرم اومدین؟
کوک:بله
بابا:میدونم ناراحتید که میخوایم بریم خب.ما مجبوریم اونجا میتونیم بیشتر پیشرفت کنیم
کوک:متوجه ام
مامان:خوبه
ا.ت:خب عمو شماهم بیاین
ب/ک:قربونت بشم ما چون کشاورزیم نمیتونیم بیاییم سئول اگرم بخوایم حداقل تا کوک بزرگ بشه مییایم سئول
ا.ت:اها فهمیدم (بغض)
ب/ک:خب داداش فردا میریم دیگه
بابا:اره دیروز با املاکی حرف زدم یه خونه خوب خریدم و شرکتم که داریم
ب/ک:خداروشکر امیدوارم همچی خوب پیش بره
مامان:ممنون،راستی ا.ت؟
ا.ت: ب بله؟
مامان:خونه ی جدیدمون استخر داره همیشه استخرو آب بازی دوست داشتی
ا.ت:اها چه خوب(ریلکس)
مامان:چیشده تو که قبلا دوست داشتی؟
ا.ت:هنوزم دارم
مامان:اها خب ما دیگه رفع زحمت کنیم
م/ک:این چه حرفیه خوش اومدین
بابا:خدافظ
ا.ت:خدافس
کوک:خدافس ا.ت
(رفتن خونه)
عهههه بچه ها تو پست قبلی شرایت نرسوندین بازم گذاشتم کامنت بزاریم خووووو
خیلی قشنگه ها فیکه الان شاید چرت باشه ولی بعدش قشنگ میشه
من الان سه پارت یجا گذاشتم برای پارت بعد ۵تا کامنت ۵تا لایک
«ویو ا.ت»
بعد شام راه افتادیم رفتیم خونه کوکی اینا
ب/ک:سلاممممم داداش خوش اومدیننن
بابا:سلام خوبیدد
مامان:سلام عزیزم
م/ک:واییی سلام عزیزم
ا.ت:سلام کوک کجاست
م/ک:سلام عزیزم تو اتاقشه
ا.ت:ممنونم
رفتم سمت اتاق کوک خواستم در بزنم که دیدم در بازه از لایه در جونگکوکو دیدم که داشت گریه میکردو با خودش حرف میزد
کوک:اخه چرا،چرا ا.ت باید بره من میخاستم تا همیشه پیشم باشه«گریه»
ا.ت:ک کوک؟خوبی؟
تا منو دید اشکاشو پاک کرد
کوک:تو کی اومدی؟
ا.ت:همین الان
کوک:خب من
ا.ت:همه چیو شنیدم منم میخام همیشه پیشت باشم اما این خواسته پدرو مادرمه(بغض)
کوک:فردا میرین؟(بغض)
ا.ت:...خب اره
«چندمین بعد»
ا.ت:کوک بریم تو حال؟
کوک:اره بریم
ا.ت:خیلی خب پاشو
ب/ک:پسرم اومدین؟
کوک:بله
بابا:میدونم ناراحتید که میخوایم بریم خب.ما مجبوریم اونجا میتونیم بیشتر پیشرفت کنیم
کوک:متوجه ام
مامان:خوبه
ا.ت:خب عمو شماهم بیاین
ب/ک:قربونت بشم ما چون کشاورزیم نمیتونیم بیاییم سئول اگرم بخوایم حداقل تا کوک بزرگ بشه مییایم سئول
ا.ت:اها فهمیدم (بغض)
ب/ک:خب داداش فردا میریم دیگه
بابا:اره دیروز با املاکی حرف زدم یه خونه خوب خریدم و شرکتم که داریم
ب/ک:خداروشکر امیدوارم همچی خوب پیش بره
مامان:ممنون،راستی ا.ت؟
ا.ت: ب بله؟
مامان:خونه ی جدیدمون استخر داره همیشه استخرو آب بازی دوست داشتی
ا.ت:اها چه خوب(ریلکس)
مامان:چیشده تو که قبلا دوست داشتی؟
ا.ت:هنوزم دارم
مامان:اها خب ما دیگه رفع زحمت کنیم
م/ک:این چه حرفیه خوش اومدین
بابا:خدافظ
ا.ت:خدافس
کوک:خدافس ا.ت
(رفتن خونه)
عهههه بچه ها تو پست قبلی شرایت نرسوندین بازم گذاشتم کامنت بزاریم خووووو
خیلی قشنگه ها فیکه الان شاید چرت باشه ولی بعدش قشنگ میشه
من الان سه پارت یجا گذاشتم برای پارت بعد ۵تا کامنت ۵تا لایک
۹۴۵
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.