p27
جی:من کاری نکردم اون خودشو داشت(که کوک یقه جیرال رو میگیره)
کوک:دروغ نگو
جی:اصلا ول کن ببینم...تو مگه رابطهوای باهاش داری؟
یونی:باشه دیگه دلش کنین
کوک:چرا؟
جی:گفتم بینوتون چیا هستشششششششش
کوک:به خودت بیااا من استادتم
جی:چرا داری..ن روی یه دختر غریبه دو من عصبی میشین؟
کوک:اون نامزدمه داری چیمیگی
جی:چی؟
یونی:جی جیرال...میتونم توضیح بدم
کوک:چیرو توضیح بدی...اولن جیرال زود از یونی معذرت بخوا زود
جی:تو میدونی هیچ چی به چیه
کوک:گفتم بهت...زود
جی:اول بزا توضیح بدممم
جیمین:چخبرهههه
یونی:مم من ب برم
جی:نروووو با توام
جیمز(یکی از پسرای گروه) استاد پارک میشه بیاین
جیمبن:اومدم
جیرال میخواست از پشت یونی بره که کوک اون و میگره و دم گوشش میگه
کوک:اگه یه بارم ...ببینم باهاش اونطوری حرف زدی....فکر نکنم اخرش خوب باشه پارک جیرال!
جی:فقط داشتم نگاش میکردم که گفتم:استاد یه روزی بهت یه چیزی میگم ...که از این حرفت ...پشیمون بشی
کوک:سعی نکن منو تهدید کنی
جی:تهدید نبود...واقعیت یا همبهتره بگم اینده
کوک:(پوزخند)هرچی جیرال برو بخواب بهتره بخوابی خوابت زیادی میاد
جی:استاد ولی یادت باشه ها من از دروغ متنفرم و....من واقعا نامزدت رو نزدم..
کوک:دربارش بعدا حرف میزنیم این بحث تموم نمیشه
جی:شب بخیر
از زبان کوک:بهمچشم غره ای رفت و رفت به چادرش ....
این بچه های امروزی زیادی پرروئن
من اینطوری نبودم که من با یه حرف استادمون چشم و اوس بود فقط....ایش درسته ها زیادمکتک خوردم...حالا هرچی....ایشششش یادم اوفتاد
برم بخوابم....اره...چادر کجا بود یاخدا
اها اینجاس
صبح
جیمین:گایززززززز بلندشین زمان رفتنههههههههه
(پرش زمانی به خونه ها)
از زبان جی:وارد خونه شدم دیدم بابام تو یه خونه بایه زنی نشسته وقتی منو دید اومد سمتم گفتم پس میخواد بزنه ولی نه .... از دستم گرفت نشوند رو مبل
پدر:جیرال ....میدونی من مادرت رو خیلی دوست داشتم اما دوباره عاشق شدم....
جی:یعنی میخوای با این زن....
زنه:بله عزیزم ازدواج کنه
جی:این هههه غیر ممکنه
پدر:سعی نکن جلوم رو بگیری پارک جیرال مادر جدیدته
که یه صدایی از پشتش میاد
یه نشناس:منم برادرتم....
برادر از اعضاس نگران نباشین😂😂
اینم از این پارتتتتت
مرسیییییی خیلی مرسییییی به خاطر همه همایتا دوستون دارم یعنی دوستون ندارم عاشقتونممممم
شرطا:
کامنت:۲۰
لایکا:۵۷
تا پارت بعدی بوس بهتوننننن🫂🫂🫂❤❤❤❤😀😀😀
کوک:دروغ نگو
جی:اصلا ول کن ببینم...تو مگه رابطهوای باهاش داری؟
یونی:باشه دیگه دلش کنین
کوک:چرا؟
جی:گفتم بینوتون چیا هستشششششششش
کوک:به خودت بیااا من استادتم
جی:چرا داری..ن روی یه دختر غریبه دو من عصبی میشین؟
کوک:اون نامزدمه داری چیمیگی
جی:چی؟
یونی:جی جیرال...میتونم توضیح بدم
کوک:چیرو توضیح بدی...اولن جیرال زود از یونی معذرت بخوا زود
جی:تو میدونی هیچ چی به چیه
کوک:گفتم بهت...زود
جی:اول بزا توضیح بدممم
جیمین:چخبرهههه
یونی:مم من ب برم
جی:نروووو با توام
جیمز(یکی از پسرای گروه) استاد پارک میشه بیاین
جیمبن:اومدم
جیرال میخواست از پشت یونی بره که کوک اون و میگره و دم گوشش میگه
کوک:اگه یه بارم ...ببینم باهاش اونطوری حرف زدی....فکر نکنم اخرش خوب باشه پارک جیرال!
جی:فقط داشتم نگاش میکردم که گفتم:استاد یه روزی بهت یه چیزی میگم ...که از این حرفت ...پشیمون بشی
کوک:سعی نکن منو تهدید کنی
جی:تهدید نبود...واقعیت یا همبهتره بگم اینده
کوک:(پوزخند)هرچی جیرال برو بخواب بهتره بخوابی خوابت زیادی میاد
جی:استاد ولی یادت باشه ها من از دروغ متنفرم و....من واقعا نامزدت رو نزدم..
کوک:دربارش بعدا حرف میزنیم این بحث تموم نمیشه
جی:شب بخیر
از زبان کوک:بهمچشم غره ای رفت و رفت به چادرش ....
این بچه های امروزی زیادی پرروئن
من اینطوری نبودم که من با یه حرف استادمون چشم و اوس بود فقط....ایش درسته ها زیادمکتک خوردم...حالا هرچی....ایشششش یادم اوفتاد
برم بخوابم....اره...چادر کجا بود یاخدا
اها اینجاس
صبح
جیمین:گایززززززز بلندشین زمان رفتنههههههههه
(پرش زمانی به خونه ها)
از زبان جی:وارد خونه شدم دیدم بابام تو یه خونه بایه زنی نشسته وقتی منو دید اومد سمتم گفتم پس میخواد بزنه ولی نه .... از دستم گرفت نشوند رو مبل
پدر:جیرال ....میدونی من مادرت رو خیلی دوست داشتم اما دوباره عاشق شدم....
جی:یعنی میخوای با این زن....
زنه:بله عزیزم ازدواج کنه
جی:این هههه غیر ممکنه
پدر:سعی نکن جلوم رو بگیری پارک جیرال مادر جدیدته
که یه صدایی از پشتش میاد
یه نشناس:منم برادرتم....
برادر از اعضاس نگران نباشین😂😂
اینم از این پارتتتتت
مرسیییییی خیلی مرسییییی به خاطر همه همایتا دوستون دارم یعنی دوستون ندارم عاشقتونممممم
شرطا:
کامنت:۲۰
لایکا:۵۷
تا پارت بعدی بوس بهتوننننن🫂🫂🫂❤❤❤❤😀😀😀
۳۱.۵k
۱۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.