زمانی که تورا دیدم. Part 9

زمانی که تورا دیدم. Part 9

کوک بالشتشو زد تو سرم.
ا.ت:ایییییی درد میکنهههههه😭
کوک:ا.ت منو ببخشششش ا.ت معذرت میخوامممممم😰
ا.ت:🤣🤣گولل خوردییی گولل خوردییی دیش این درین نی نای ناییییی🤣
کوک:هیییی وایسااا بینمممم😂
ا.ت:اگه میتونی منو بگیررر😂
ویو کوک
با سرعت خیلی زیاد رفتمو گرفتمش ولی به خودمون اومدیم دیدم تو اشپزخونه‌ایم کلیی خندیدیم
ا.ت:نگفته بودی انقد تو دوییدن خوبی بلا😂
کوک:ما اینیم دیگه😂
ویو ا.ت
داشتیم میخندیدیم که یهو سلنا و اوجین میان پیشمون.
سلنا:یااااااا بچااااا انقد سروصدا کردین ا خواب پریدمممممم
ا.ت و کوک:عاممم ببخشید دیگه 🤭🤭
ویو اوجین
ا.ت چرا اینجوری میکنه؟
ینی دیشب چه اتفاقی افتاده؟
اوجین:عاممم بچا دیشب چیکار کردین
ا.ت:عااا....کا...ری....نکر...(کوک حرفشو قطع میکنه)
کوک:بعدا بهت میگم الان موقش نیس‌
اوجین:نه اتفاقا الان موقشه بگین بینم دیشب چیشد؟
ویو ا.ت
دیگه داشت رو مخم راه میرف منم کنترلمو از دست دادم
ا.ت:هی هی هی وایسا بینم حالا هر اتفاقی افتاده باشه به تو چه مربوطه
اوجین:ا.تتتت منظورت چیههه من قراره شوهرت بشممم ینی چی معنی این رفتاراتو نمیفهمم
ا.ت:من تورو به چشم داداش میبینم نه به چشم شوهررر....هوففف اوجین ببین میخوام باهات صادق باشم راستش منو کوک...