خون آشام من p19
ویو ات
رفتم حاضر شدم رفتم پیش کوک
کوک:بریم
ات:بریم
ادمین:سوار ماشین شدن و توی مسیر هیچ حرفی بینشون نبود تا اینکه رسیدن
کوک:پیاده ش..🫤
کوک:ات کجایی
ات:بیا رفته بودم بیلیت بگیرم
کوک:اخه من الان نگه داشتم
ات:عه ساکت دیگ بیا بریم
ات دست کوک رو گرفت و رفتن داخل
کوک:خب اول کدومو میخوای بری
ات:تونل وحشت
کوک:بریم
*:بیلیت لطفا
کوک:بفرمایین
*:میتونین برین داخل
کوک:ممنون
ادمین :کوک و ات رفت داخل تونل وحشت
کوک:میترسی
ات:معلومه که نه
ادمین:
وقتی که ات گفت نه یک اکتور با اره برقی افتاد دنبالشون ات وقتی اکتور رو دید دست کوک رو محکم گرفت و بدو بدو کرد
کوک:آروم باش
ات:بدوووووووو
کوک:اصلا نمیترسیدی ها
ات:ساکت شو فقط بدوووووو
که یک اکتور روبه روشون ایستاد و ات از ترس پرید بغل کوک
کوک:اصلا نمیترسیدی کوچولو(آروم گفت)
ات:هی شنیدم چی گفتی ها
کوک:مشکلی نیست😏
ات:بریم از اینجا بیرون
کوک:باشه
کوک:حالا کجا میخوای بری بریم ترن
کوک:اوک
ادمین :
ات و کوک هرچی وسیله بود رو رفتن که کوک گفت
کوک:ات بیا بریم اونجا بشینیم
ات:اره موافقم من تشنمه میشه برام آب بگیری لطفا
کوک:اره عزیزم حتما
ویو کوک:
ات گفتش برم براش آب بگیرم بلند شدم و رفتم آب گرفتم موقع برگشت دیدم دارن پشمک میفروشن رفتم دوتا خریدم و رفتم پیش ات وقتی پشمک هارو دید خیلی ذوق کرد
ات:وای پشمک مرسییییی
کوک:خواهش بیا اینم ابی که گفتی
ات:مرسی پشمکمو بده
ادمین:
ات پشمکشو خورد و به کوک نگاه کرد
کوک:چی میخوای داری اونجوری نگاه میکنی
ات:اومممم هیچی
کوک:صبر کن اها فهمیدم پشمکتو تموم کردی بیا مال منو بگیر
ات:وای ملسی عشقم
کوک:خیلی خب لوس نشو دیگه
ات:بی ذوق
ادمین:
خیلی مزاحمم نه😂
ات پشمک کوک رو گرفت داشت میخورد که فکری به سرش زد
ات:دستتو باز کن
کوک:چرا
ات:میخوام بهت پشمک بدم
کوک:چی اگه کسی ببینه فکر بدی نمیکنه
ات:چرا مثلا
کوک:چون من پادشاه خون آشام ها هستم
ات:اها خیلی تاثیر گزار بود ذهنتون باز کن
کوک:نه
ات پشمکو کرد توی دهنش و لب های کوک رو بوسید و پشمکو وارد دهن کوک کرد
کوک:لطفا از این غافل گیری ها بیشتر بکن
ات:چشم ارباب بریم خونه
کوک:بریم
ویو ات:
رفتیم خونه لباس عوض کردیم و خوابیدیم……
شرط ها رو نرسوندین ولی بازم گذاشتم😔
شرط ها ۹کامنت و ۹ لایک براتون کمش کردم
رفتم حاضر شدم رفتم پیش کوک
کوک:بریم
ات:بریم
ادمین:سوار ماشین شدن و توی مسیر هیچ حرفی بینشون نبود تا اینکه رسیدن
کوک:پیاده ش..🫤
کوک:ات کجایی
ات:بیا رفته بودم بیلیت بگیرم
کوک:اخه من الان نگه داشتم
ات:عه ساکت دیگ بیا بریم
ات دست کوک رو گرفت و رفتن داخل
کوک:خب اول کدومو میخوای بری
ات:تونل وحشت
کوک:بریم
*:بیلیت لطفا
کوک:بفرمایین
*:میتونین برین داخل
کوک:ممنون
ادمین :کوک و ات رفت داخل تونل وحشت
کوک:میترسی
ات:معلومه که نه
ادمین:
وقتی که ات گفت نه یک اکتور با اره برقی افتاد دنبالشون ات وقتی اکتور رو دید دست کوک رو محکم گرفت و بدو بدو کرد
کوک:آروم باش
ات:بدوووووووو
کوک:اصلا نمیترسیدی ها
ات:ساکت شو فقط بدوووووو
که یک اکتور روبه روشون ایستاد و ات از ترس پرید بغل کوک
کوک:اصلا نمیترسیدی کوچولو(آروم گفت)
ات:هی شنیدم چی گفتی ها
کوک:مشکلی نیست😏
ات:بریم از اینجا بیرون
کوک:باشه
کوک:حالا کجا میخوای بری بریم ترن
کوک:اوک
ادمین :
ات و کوک هرچی وسیله بود رو رفتن که کوک گفت
کوک:ات بیا بریم اونجا بشینیم
ات:اره موافقم من تشنمه میشه برام آب بگیری لطفا
کوک:اره عزیزم حتما
ویو کوک:
ات گفتش برم براش آب بگیرم بلند شدم و رفتم آب گرفتم موقع برگشت دیدم دارن پشمک میفروشن رفتم دوتا خریدم و رفتم پیش ات وقتی پشمک هارو دید خیلی ذوق کرد
ات:وای پشمک مرسییییی
کوک:خواهش بیا اینم ابی که گفتی
ات:مرسی پشمکمو بده
ادمین:
ات پشمکشو خورد و به کوک نگاه کرد
کوک:چی میخوای داری اونجوری نگاه میکنی
ات:اومممم هیچی
کوک:صبر کن اها فهمیدم پشمکتو تموم کردی بیا مال منو بگیر
ات:وای ملسی عشقم
کوک:خیلی خب لوس نشو دیگه
ات:بی ذوق
ادمین:
خیلی مزاحمم نه😂
ات پشمک کوک رو گرفت داشت میخورد که فکری به سرش زد
ات:دستتو باز کن
کوک:چرا
ات:میخوام بهت پشمک بدم
کوک:چی اگه کسی ببینه فکر بدی نمیکنه
ات:چرا مثلا
کوک:چون من پادشاه خون آشام ها هستم
ات:اها خیلی تاثیر گزار بود ذهنتون باز کن
کوک:نه
ات پشمکو کرد توی دهنش و لب های کوک رو بوسید و پشمکو وارد دهن کوک کرد
کوک:لطفا از این غافل گیری ها بیشتر بکن
ات:چشم ارباب بریم خونه
کوک:بریم
ویو ات:
رفتیم خونه لباس عوض کردیم و خوابیدیم……
شرط ها رو نرسوندین ولی بازم گذاشتم😔
شرط ها ۹کامنت و ۹ لایک براتون کمش کردم
۴.۴k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.