the future9
پدرام : تصمیم گرفتم که بهش بگم پس زنگ زدم به دوستم که کافه داشت تا کافه رو برامون آماده کنه و بهش گفتم که هفت عصر میایم اونجا بعد از هما هنگی با دریا تماس گرفتم تا ی جوری بکشونمش تو کافه
مکالمه پدرام و دریا :
دریا : مشغول غذا پختن بودم که متوجه شدم گوشم داره زنگ میخوره به صفحه نگاه کردم پدرام بود برا ی لحظه قند تو دلم آب شد تماسو وصل کردم
الو؟
پدرام: الو سلام دریا چطوری
دریا : سلام پدرام خوبی
پدرام : مرسی راستش من امم مزاحمت شدم تا بهت بگم که امروز میخوام دعوتت کنم ی جایی میای ؟
دریا : کجا به چه مناسبت ؟.
پدرام : منا سبت خاصی نداره کافه ی دوستم تازه افتتاح شده دلم میخواست برای اینکه یکم حالمون عوض شه بریم
دریا : باشه فقط ی وقت برای تو دردسر نشه ؟ میدونی که از چ نظر می گم؟
وایرالو شایعه وو این داستانا
پدرام : نگران نباش به زودی همه میفهمن
دریا: چیو ؟
پدرام : عهههه یعنی کافه ی اشکان معروف میشه همه میرن اونجا دیگه میفهمن که تازه باز شده
دریا : آهان باشه .
پدرام : هفت آماده باش
دریا : باشه
پدرام : کاری نداری؟
دریا: ن خدافظ گوشی رو قط کردم خیلی خوشحال شدم این واقعا چ سرنوشت قشنگی بود که نصیبم شده بود آشنا شدنم با ی بازیگر به فال نیک می گیرمش
کم کم داشتیم به ساعت هفت نزدیک می شدیم باید آماده می شدم ی لباس خیلی قشنگ انتخاب کردمو ی میکاپ لایت کردم از قبل حمام رفتمو کم کم ساعت هفت شدو زنگ خونه زده شد رفتمو درو باز کردم
پدرام : کم کم به ساعت هفت نزدیک می شدیم اظطراب داشتم بعد از اینکه آماده شدم رفتم دنبالش با اینکه ی لباس خیلی ساده وو اسپرت پوشیده بودو ی آرایش خیلی ساده مثل همیشه داشت ولی به چشم من شبیه فرشته ها شده بود سعی می کردم خودمو عادی جلوه بدم تا همه چیز خوب پیش بره
خب آماده ای بریم ؟
دریا : آره بریم در خونه رو بستمو رفتیم قبل از اینکه وارد کافه بشیم با دوستش تماس گرفتو گفت که داریم میایم رسیدم کافه ی چن دقیقه نشستیم که ی دفعه همه جا تاریک شدو ی قسمت روشن شد یهو زیر اون نور پدرام اومد ی گیتارم توی دستش بود
پدرام : از همه ی طرفدارام دوستام و آشناهام ممنونم که امروز دعوت من رو قبول کردین و تشریف آوردین امروز من اومدم که این اهنگ رو تقدیم به عشقم دریا بکنم
اهنگ : من فک کنم جهان دیگر هم هست خدا بگو جهان دیگر داری که قطعا عشق یک وجود نامیراست که زنده نیست در این سرای پوشالی.....
بعد از تموم شدن اهنگ
تقدیم به تو .. دریا
دریا : شکه شده بودم قند تو دلم آب شده بود الان چی باید می گفتم باید قبول می کردم ؟
نور خاموش شد و همه دست زدنو پدرام اومد نشست پیشم ازن پرسید
پدرام : دریا میدونم همه چی یهویی شد ولی من عاشقت شدم قبول می کنی که دوست دخترم باشی؟
مکالمه پدرام و دریا :
دریا : مشغول غذا پختن بودم که متوجه شدم گوشم داره زنگ میخوره به صفحه نگاه کردم پدرام بود برا ی لحظه قند تو دلم آب شد تماسو وصل کردم
الو؟
پدرام: الو سلام دریا چطوری
دریا : سلام پدرام خوبی
پدرام : مرسی راستش من امم مزاحمت شدم تا بهت بگم که امروز میخوام دعوتت کنم ی جایی میای ؟
دریا : کجا به چه مناسبت ؟.
پدرام : منا سبت خاصی نداره کافه ی دوستم تازه افتتاح شده دلم میخواست برای اینکه یکم حالمون عوض شه بریم
دریا : باشه فقط ی وقت برای تو دردسر نشه ؟ میدونی که از چ نظر می گم؟
وایرالو شایعه وو این داستانا
پدرام : نگران نباش به زودی همه میفهمن
دریا: چیو ؟
پدرام : عهههه یعنی کافه ی اشکان معروف میشه همه میرن اونجا دیگه میفهمن که تازه باز شده
دریا : آهان باشه .
پدرام : هفت آماده باش
دریا : باشه
پدرام : کاری نداری؟
دریا: ن خدافظ گوشی رو قط کردم خیلی خوشحال شدم این واقعا چ سرنوشت قشنگی بود که نصیبم شده بود آشنا شدنم با ی بازیگر به فال نیک می گیرمش
کم کم داشتیم به ساعت هفت نزدیک می شدیم باید آماده می شدم ی لباس خیلی قشنگ انتخاب کردمو ی میکاپ لایت کردم از قبل حمام رفتمو کم کم ساعت هفت شدو زنگ خونه زده شد رفتمو درو باز کردم
پدرام : کم کم به ساعت هفت نزدیک می شدیم اظطراب داشتم بعد از اینکه آماده شدم رفتم دنبالش با اینکه ی لباس خیلی ساده وو اسپرت پوشیده بودو ی آرایش خیلی ساده مثل همیشه داشت ولی به چشم من شبیه فرشته ها شده بود سعی می کردم خودمو عادی جلوه بدم تا همه چیز خوب پیش بره
خب آماده ای بریم ؟
دریا : آره بریم در خونه رو بستمو رفتیم قبل از اینکه وارد کافه بشیم با دوستش تماس گرفتو گفت که داریم میایم رسیدم کافه ی چن دقیقه نشستیم که ی دفعه همه جا تاریک شدو ی قسمت روشن شد یهو زیر اون نور پدرام اومد ی گیتارم توی دستش بود
پدرام : از همه ی طرفدارام دوستام و آشناهام ممنونم که امروز دعوت من رو قبول کردین و تشریف آوردین امروز من اومدم که این اهنگ رو تقدیم به عشقم دریا بکنم
اهنگ : من فک کنم جهان دیگر هم هست خدا بگو جهان دیگر داری که قطعا عشق یک وجود نامیراست که زنده نیست در این سرای پوشالی.....
بعد از تموم شدن اهنگ
تقدیم به تو .. دریا
دریا : شکه شده بودم قند تو دلم آب شده بود الان چی باید می گفتم باید قبول می کردم ؟
نور خاموش شد و همه دست زدنو پدرام اومد نشست پیشم ازن پرسید
پدرام : دریا میدونم همه چی یهویی شد ولی من عاشقت شدم قبول می کنی که دوست دخترم باشی؟
۳.۵k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.