cold Mafia (P32)
cold Mafia (P32)
اما نمیدونم چم شد که همکاری کردم که دیدم کوک ازم دست کشید نگاه ترسناکی بهم میکرد
از زبان کوک :
یاد دیشب افتادم که لیا گفت ا.ت حاملست بابت این انگار خون جلو چشامو گرفت حسابی گیج شدم
کوک : ا.ت *جدی*
ا.ت : چی شده
کوک : تو از کی حامله ای*جدی*
ا.ت : د..دوماه پیش
کوک : دوماه پیش ها پس همون موقع تهیونگ باهات بود*داد*
ا.ت : جونگ کوک چی داری میگی اون هیچ کاری نکرده این بچه از تویه
کوک : چی
ا.ت : این بچه از خودته
کوک : پس چرا چیزی نگفتی*داد*
ا.ت : میخواستم بهت بگم ولی تو بهم گفتی میخوای ازم جدا بشی تو منو به عنوان هر.زه خودت نگه داشتی*گریه،داد*
من میخواستم این بچه رو خودم به تنهایی بزرگ کنم اما تو با اون لعنتی....*گریه*
کوک ا.ت رو میکشه بغل خودش*
کوک : هششش ا.ت من با اون هیچ غلطی نکردم اون یه هر.زست پدر اون یه عوضی اون میخواست بهت آسیب برسونه مجبور شدم با دختر اون عوضی ازدواج کنم تا باندمون نابود نشه برا همین اون هر.زه اینجا میمونه تا وقتی باند او نابود شد تو دیگه حق نداری از اینجا بری فهمیدی
ا.ت از بغل کوک در میاد یه سیلی میزنه بهش*
ا.ت : عوضی(ببخشید)تو منو بچه ای که تو شکمه منه فرستادی آمریکا تا با اون ازدواج کنی میدونستی چقدر درد کشیدم تنها کسی که بهم میرسید تهیونگ بود اون همیشه کمکم میکرد اما تو زندگی منو نابود کردی.*بغض،داد*
کوک *میتونستم دردی که ا.ت داره رو حس کنم حق با تهیونگ بود نباید ولش میکردم همینطور داشت با بغض حرفاشو میگفت نمیتونستم تحمل اون حرف هارو بگیرم ل.بم گذاشتم رو ل.ب هاش مچ هاشو بین دستم گرفتم نزدیک خودم کشیدمش وقتی سعی میکرد تقلا بکنه دست کشیدم گفتم...
کوک : من هیچ وقت نمیزارم بهت آسیبی برسه بهت قول میدم مراقب خودت اون کوچولومون باشم*لبخند میزنه*عاشقتم جئون ا.ت *ل.ب هاشو مک میزنه*
ا.ت* چرا با گفتم جئون ا.ت احساس کردم دنیا ماله خودم شد این عشقی که داریم یعنی عشقی که با بقیه ی عشق دارن متفاوته؟ (دوستان ادمین نمیدونه چی مینویسه ولی جدی نگیرید)
تهیونگ : اهم اهم
ادامه داره...
اما نمیدونم چم شد که همکاری کردم که دیدم کوک ازم دست کشید نگاه ترسناکی بهم میکرد
از زبان کوک :
یاد دیشب افتادم که لیا گفت ا.ت حاملست بابت این انگار خون جلو چشامو گرفت حسابی گیج شدم
کوک : ا.ت *جدی*
ا.ت : چی شده
کوک : تو از کی حامله ای*جدی*
ا.ت : د..دوماه پیش
کوک : دوماه پیش ها پس همون موقع تهیونگ باهات بود*داد*
ا.ت : جونگ کوک چی داری میگی اون هیچ کاری نکرده این بچه از تویه
کوک : چی
ا.ت : این بچه از خودته
کوک : پس چرا چیزی نگفتی*داد*
ا.ت : میخواستم بهت بگم ولی تو بهم گفتی میخوای ازم جدا بشی تو منو به عنوان هر.زه خودت نگه داشتی*گریه،داد*
من میخواستم این بچه رو خودم به تنهایی بزرگ کنم اما تو با اون لعنتی....*گریه*
کوک ا.ت رو میکشه بغل خودش*
کوک : هششش ا.ت من با اون هیچ غلطی نکردم اون یه هر.زست پدر اون یه عوضی اون میخواست بهت آسیب برسونه مجبور شدم با دختر اون عوضی ازدواج کنم تا باندمون نابود نشه برا همین اون هر.زه اینجا میمونه تا وقتی باند او نابود شد تو دیگه حق نداری از اینجا بری فهمیدی
ا.ت از بغل کوک در میاد یه سیلی میزنه بهش*
ا.ت : عوضی(ببخشید)تو منو بچه ای که تو شکمه منه فرستادی آمریکا تا با اون ازدواج کنی میدونستی چقدر درد کشیدم تنها کسی که بهم میرسید تهیونگ بود اون همیشه کمکم میکرد اما تو زندگی منو نابود کردی.*بغض،داد*
کوک *میتونستم دردی که ا.ت داره رو حس کنم حق با تهیونگ بود نباید ولش میکردم همینطور داشت با بغض حرفاشو میگفت نمیتونستم تحمل اون حرف هارو بگیرم ل.بم گذاشتم رو ل.ب هاش مچ هاشو بین دستم گرفتم نزدیک خودم کشیدمش وقتی سعی میکرد تقلا بکنه دست کشیدم گفتم...
کوک : من هیچ وقت نمیزارم بهت آسیبی برسه بهت قول میدم مراقب خودت اون کوچولومون باشم*لبخند میزنه*عاشقتم جئون ا.ت *ل.ب هاشو مک میزنه*
ا.ت* چرا با گفتم جئون ا.ت احساس کردم دنیا ماله خودم شد این عشقی که داریم یعنی عشقی که با بقیه ی عشق دارن متفاوته؟ (دوستان ادمین نمیدونه چی مینویسه ولی جدی نگیرید)
تهیونگ : اهم اهم
ادامه داره...
۱۹.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.