فیک 《 bad boy 》
فیک 《 bad boy 》
P*2*
راه افتادم و رفتم خونمون
تا رسیدم خودمو پرت کردم رو تخت گوشیمو برداشتم مثل اینکه باید چندتا دوست پیدا کنم .... گوشی رو گزاشتم کنار گرفتم خوابیدم
(ویو ۸ ساعت بعد)
کم کم چشمامو باز کردم و ساعت رو نگاه کردم ساعت ۸ بود
اخه کدوم ادمی این همه میخوابه
پاشدم رفتم یه چیزی خوردم
حصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم بار
یه لباس پوشیدم (اسلایددوم)
باز نبود گوشی برداشتم و رفتم سوار ماشینم شدم
وقتی رسیدم سریع رفتم داخل بار
( ۳۰ مین بعد)
انقدر خورده بودم که دیگه اسم خودمم یادم نبود
به سختی پاشدم از بار اومدم بیرون
داشتم همینجور راه میرفتم تو خیابونا
اصلا یادم نبود که ماشین اورده بودم :/
همینجور داشتم قدم میزدم که سرم به چیز سفتی برخورد کرد و باعث شد بیافتم زمین...........
خماریییییی
P*2*
راه افتادم و رفتم خونمون
تا رسیدم خودمو پرت کردم رو تخت گوشیمو برداشتم مثل اینکه باید چندتا دوست پیدا کنم .... گوشی رو گزاشتم کنار گرفتم خوابیدم
(ویو ۸ ساعت بعد)
کم کم چشمامو باز کردم و ساعت رو نگاه کردم ساعت ۸ بود
اخه کدوم ادمی این همه میخوابه
پاشدم رفتم یه چیزی خوردم
حصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم برم بار
یه لباس پوشیدم (اسلایددوم)
باز نبود گوشی برداشتم و رفتم سوار ماشینم شدم
وقتی رسیدم سریع رفتم داخل بار
( ۳۰ مین بعد)
انقدر خورده بودم که دیگه اسم خودمم یادم نبود
به سختی پاشدم از بار اومدم بیرون
داشتم همینجور راه میرفتم تو خیابونا
اصلا یادم نبود که ماشین اورده بودم :/
همینجور داشتم قدم میزدم که سرم به چیز سفتی برخورد کرد و باعث شد بیافتم زمین...........
خماریییییی
۱۴.۹k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.