فقط برای من پارت ⁹=
فقط برای من پارت ⁹=
+:یک راه حلی هست ولی ریسکش بالاس
&:چی؟
+:بریم باهاش حرف بزنيم
^:این ک بدتره اصلا چجوری پیداش کنیم مگ میشه با خطرناک ترین آدم دنیا حرف زد
+:اگ نزنیم اونوقت بخواهیم بکشونیمش به دادگاه باید گور خودمونو بکنیم
&:درسته نمیشه باهاش در بیفتیم حالا کی باهاش حرف بزنه؟
+:من
^:ولی آخه خطرناک نیست
+:نه هیچیم نمیشه من برای امشب ی قرار باهاش بزارید
^:چشم اوکیش میکنم براتون
+:خوبه تایمشو هم بهم بگو
بعدش از جلسه خارج شدم ک دستم توسط یکی کشیده شدش جی هون بود
+:چیشده؟
&:نگرانتم خطرناکه تنهایی میخوایی بری
+:نگران نباش ناسلامتی خانواده ی منم مافیان هاا(خنده)
(نکته:جی هون میدونست ک خانواده ی میسو مافیان)
&:ولی به هر حال تنها میخوای بری بزار منم بیام باهات
+:ممنون بابت نگرانیت ولی هیچیم نمیشه ناراحت نباش
&:باشه پس مواظب خودت باش رفتم سمتش بغلش کردم اولش خشکش زد بعدش اونم بغلم کرد
+:بسه دیگ ولم کن
&:(خنده)مواظب خودت باش
+:باشه دیگ برو بچه پرو
&:(خنده)
+:بعدش رفتم توی اتاق کارم وایی خدایا همین یکیو کم داشتم آخه کیم تهیونگ من به زور به چشمای اون نگاه میکنم حالا باهاش حرف بزنم هوفف خدا بخیر کنه
از زبان تهیونگ
بعد از ۳ ساعت بالاخره کارام تموم شده بود از اتاقم اومدم بیرون ک جونگ رو دیدم
/:ارباب باید یک چیزی بهتون بگم
×:میشنوم(جدی و اخم سرد)
/:خانم لی میخوان شمارو ببینن
×:چی برا چی؟(متعجب و اخم)
/:نمیدونم ولی میخوان ببیننتون
×:شب بگو بیاد عمارت
/:عمارت چرا؟
×:باید به تو جواب بدم مرتیکهه(داد)
جواب بده هاااا؟(فریاد)
/:غلط کردم ارباب دیگ تکرار نمیشه فق...فقط چه ساعتی بگم بیان
×:هشت ۸
/:چشم
×:بعدش از اونجا خارج شدم سوار ماشین شدم به سمت عمارت حرکت کردم چه بهتر خودت داری ميای سمتم خانم کوچولو ههه(پوزخند)
از زبان میسو
توی اتاقم نشسته بودم ک یکی در زد اومد تو
^:خانم آقای کیم گفتن ساعت ۸ برین عمارتشون و گفتن ک خودشون ساعت ۸ میان دنبالتون نیازی نیست شما خودتون برین
+:خیلی خب ممنون میتونی بری
^:با اجازه
+:مغزم درگیر بود چرا میخواد ک تنها برم یعنی امکان داره کاری باهام بکنه بهتره به دونگ مین بگم بعدش برم از شرکت خارج شدم به سمت عمارت حرکت کردم بعد از چند مین رسیدم رفتم تو ک دیدم اوپا با کوک دوتایی روی مبل نشستن تا منو دیدین روشون رو به سمتم برگردوندن وقتی ک کوک من رو دید سر تا پام رو بر انداز کرد این چرا اینجوریه بعدش سریع رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم دراز کشیدم زنگ زدم به چه یونگ
+:الو سلام چطورییی
=:فداتت تو چطوری
+:مرسی چخبرا
=:هستم تو چخبرا
+:هیچی از صبح دادگاه بودم بعدش هم رفتم شرکت تازه الان اومدم
=:عع خسته نباشی چی شد دادگاه؟
+:یک راه حلی هست ولی ریسکش بالاس
&:چی؟
+:بریم باهاش حرف بزنيم
^:این ک بدتره اصلا چجوری پیداش کنیم مگ میشه با خطرناک ترین آدم دنیا حرف زد
+:اگ نزنیم اونوقت بخواهیم بکشونیمش به دادگاه باید گور خودمونو بکنیم
&:درسته نمیشه باهاش در بیفتیم حالا کی باهاش حرف بزنه؟
+:من
^:ولی آخه خطرناک نیست
+:نه هیچیم نمیشه من برای امشب ی قرار باهاش بزارید
^:چشم اوکیش میکنم براتون
+:خوبه تایمشو هم بهم بگو
بعدش از جلسه خارج شدم ک دستم توسط یکی کشیده شدش جی هون بود
+:چیشده؟
&:نگرانتم خطرناکه تنهایی میخوایی بری
+:نگران نباش ناسلامتی خانواده ی منم مافیان هاا(خنده)
(نکته:جی هون میدونست ک خانواده ی میسو مافیان)
&:ولی به هر حال تنها میخوای بری بزار منم بیام باهات
+:ممنون بابت نگرانیت ولی هیچیم نمیشه ناراحت نباش
&:باشه پس مواظب خودت باش رفتم سمتش بغلش کردم اولش خشکش زد بعدش اونم بغلم کرد
+:بسه دیگ ولم کن
&:(خنده)مواظب خودت باش
+:باشه دیگ برو بچه پرو
&:(خنده)
+:بعدش رفتم توی اتاق کارم وایی خدایا همین یکیو کم داشتم آخه کیم تهیونگ من به زور به چشمای اون نگاه میکنم حالا باهاش حرف بزنم هوفف خدا بخیر کنه
از زبان تهیونگ
بعد از ۳ ساعت بالاخره کارام تموم شده بود از اتاقم اومدم بیرون ک جونگ رو دیدم
/:ارباب باید یک چیزی بهتون بگم
×:میشنوم(جدی و اخم سرد)
/:خانم لی میخوان شمارو ببینن
×:چی برا چی؟(متعجب و اخم)
/:نمیدونم ولی میخوان ببیننتون
×:شب بگو بیاد عمارت
/:عمارت چرا؟
×:باید به تو جواب بدم مرتیکهه(داد)
جواب بده هاااا؟(فریاد)
/:غلط کردم ارباب دیگ تکرار نمیشه فق...فقط چه ساعتی بگم بیان
×:هشت ۸
/:چشم
×:بعدش از اونجا خارج شدم سوار ماشین شدم به سمت عمارت حرکت کردم چه بهتر خودت داری ميای سمتم خانم کوچولو ههه(پوزخند)
از زبان میسو
توی اتاقم نشسته بودم ک یکی در زد اومد تو
^:خانم آقای کیم گفتن ساعت ۸ برین عمارتشون و گفتن ک خودشون ساعت ۸ میان دنبالتون نیازی نیست شما خودتون برین
+:خیلی خب ممنون میتونی بری
^:با اجازه
+:مغزم درگیر بود چرا میخواد ک تنها برم یعنی امکان داره کاری باهام بکنه بهتره به دونگ مین بگم بعدش برم از شرکت خارج شدم به سمت عمارت حرکت کردم بعد از چند مین رسیدم رفتم تو ک دیدم اوپا با کوک دوتایی روی مبل نشستن تا منو دیدین روشون رو به سمتم برگردوندن وقتی ک کوک من رو دید سر تا پام رو بر انداز کرد این چرا اینجوریه بعدش سریع رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم دراز کشیدم زنگ زدم به چه یونگ
+:الو سلام چطورییی
=:فداتت تو چطوری
+:مرسی چخبرا
=:هستم تو چخبرا
+:هیچی از صبح دادگاه بودم بعدش هم رفتم شرکت تازه الان اومدم
=:عع خسته نباشی چی شد دادگاه؟
۲۶.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.