پارت ۳
ویو ا.ت
وقتی به آشپزخونه برگشتم شروع کردم به انجام کار های آشپزخونه ... که یه چند تا خدمتکار وارد آشپزخونه شدن ...
؟هه هر..زه داری کار ... میکنی
+درست صحبت کنید
!هه چقدر با ادب نمیدونستم ... هر.... ز...ه ها هم با ادب ان
+ خفه شو
؟ هه عصبانی ش......
اعصابم خورد شد .... با پا زدم توی صورتش ... که پخش زمین شد ... (ا.ت رزمی کاره و بکس و کاراته و تکواندو رو بلده ) بقیه ی خدمتکارا هم به سمتم اومدن تا منو بزنن که همه شون و شروع کردم به زدن ... یکی شون و داشتم میزدم که ......
-اینجا چه خبره
این ... صدا ... صدای اربابه .. یا خدااا الان لو میدم که جاسوسم... یعنی واقعا خاک تو سرم ... دختره رو ول کردم که افتاد روی زمین ....... به سمت ارباب برگشتم و سعی کردم تا جای که میتونم سرم پایین باشه ....
+خب چیز
-چی زدی همه ی خدمتکارا رو کتک زدی ... الان چی میخوای بگی
+تقصیر من که نیست... چون عوضیا بهم گفتن هر.....زه .... (یکم بلند . گریه )
سرم و یهو بلند کردم که با صورتش روبه رو شدم ... الان واقعا دیدن یا ندیدن صورتش برام مهم نبود .. حتی شکنجه شدن هم برام مهم نبود ....... فقط میخواستم تا جای که میتونم خودم و خالی کنم .... و بلند بلند گریه میکردم که .... توی بغل یکی فرو رفتم بدون ... اینکه .. متوجه بشم .. کیه خودم و بهش چسبوندم و به گریه کردنم ادامه دادم ...که ...
ویو یونگی
وقتی دیدم بخاطر یه موضوع بی ارزش انقدر گریه میکرد آروم نزدیکش شدم و بغلش کردم ... نمیدونم چرا وقتی بهش نگاه کردم انگار دلم لرزید... این دختر منو خیلی یاد وقتی میندازه که بچه بودم .... همینقدر کیوت و حساس ولی الان ......
ادامه دارد
وقتی به آشپزخونه برگشتم شروع کردم به انجام کار های آشپزخونه ... که یه چند تا خدمتکار وارد آشپزخونه شدن ...
؟هه هر..زه داری کار ... میکنی
+درست صحبت کنید
!هه چقدر با ادب نمیدونستم ... هر.... ز...ه ها هم با ادب ان
+ خفه شو
؟ هه عصبانی ش......
اعصابم خورد شد .... با پا زدم توی صورتش ... که پخش زمین شد ... (ا.ت رزمی کاره و بکس و کاراته و تکواندو رو بلده ) بقیه ی خدمتکارا هم به سمتم اومدن تا منو بزنن که همه شون و شروع کردم به زدن ... یکی شون و داشتم میزدم که ......
-اینجا چه خبره
این ... صدا ... صدای اربابه .. یا خدااا الان لو میدم که جاسوسم... یعنی واقعا خاک تو سرم ... دختره رو ول کردم که افتاد روی زمین ....... به سمت ارباب برگشتم و سعی کردم تا جای که میتونم سرم پایین باشه ....
+خب چیز
-چی زدی همه ی خدمتکارا رو کتک زدی ... الان چی میخوای بگی
+تقصیر من که نیست... چون عوضیا بهم گفتن هر.....زه .... (یکم بلند . گریه )
سرم و یهو بلند کردم که با صورتش روبه رو شدم ... الان واقعا دیدن یا ندیدن صورتش برام مهم نبود .. حتی شکنجه شدن هم برام مهم نبود ....... فقط میخواستم تا جای که میتونم خودم و خالی کنم .... و بلند بلند گریه میکردم که .... توی بغل یکی فرو رفتم بدون ... اینکه .. متوجه بشم .. کیه خودم و بهش چسبوندم و به گریه کردنم ادامه دادم ...که ...
ویو یونگی
وقتی دیدم بخاطر یه موضوع بی ارزش انقدر گریه میکرد آروم نزدیکش شدم و بغلش کردم ... نمیدونم چرا وقتی بهش نگاه کردم انگار دلم لرزید... این دختر منو خیلی یاد وقتی میندازه که بچه بودم .... همینقدر کیوت و حساس ولی الان ......
ادامه دارد
۲.۱k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.