توت فرنگی p³
توت فرنگی p³
تهیونگ بلند شد و حرکت کرد به سمت بیمارستان.
*بیمارستان*
تهیونگ رسید به بیمارستان و رفت توی اتاق کوک.
کوک: سلام چاگیا.
تهیونگ: سلام، بریم؟
کوک: کجا؟..آهان آره بریم.
کوک و تهیونگ سوار آسانسور شدن ، رسیدن به طبقه ی شیشم.
کوک: بیبی، انقدر استرس نگیر، چیزی نمیشه، مط.ئن باش.
دکتر: به به آقای دکتر، چه عجب یادی هم از ما کردید.
کوک: ببخشید آقای *گیونگ، ما که هر ماه هر ماه بچه دار نمیشیم.
گیونگ: (خنده)
کوک: (خنده)
گیونگ: خوب آقای کیم دراز بکشید روی تخت.
تهیونگ به کمک کوک دراز کشید روی تخت و دکتر یه موادی ریخت روی شکم تهیونگ.
گیونگ: تاحالا سابقه ی سقط جنین داشتید؟
تهیونگ: بله، حدودا دو سال پیش.
گیونگ: مشکل خواصی ندارین آقای کیم، فقط چون سابقه ی سقط داشتید، رحمتون یکم تنبل شده و این باعث شده که حرکت کردن بچه رو یکم دیر کنه.
کوک: ما باید چیکار کنیم؟
گیونگ: زیاد تحرک نداشته باشن،استرس نگیرن،غذا های مقوی بخورن،چیزای سنگین بلند نکن، اگر سوزش رحم داشتن یا احساس کردن که به رحمشون فشار میاد با ماساژ اون قسمت بچه رو حرکت بدن، سعی کنید که مریض نشید. مشکلی هم بود با من تماس بگیرید.
تهیونگ: بچه جنسیتش مشخص نشده.
گیونگ: اوممم اگر بخواید میتونم بگم.
*ده دقیقه بعد*
کوک: خوب بچه چیه؟
گیونگ: دوس دارید چی باشه؟
تهیونگ: دختر.
کوک: پسر.
گیونگ: بچه ی شما....دختره، یه دختر سالم و قوی.
کوک از شدت خوشحالی بالا و پایین پرید که باعث خنده ی دکی و تهیونگ شد.
*درحال برگشت به خونه*
تهیونگ: نمیدونستم که انقدر زود میای خونه!
کوک: ناراحتی برگردم نصفه شب بیام.
تهیونگ: لازم نکرده.
کوک: اسمش و چی بزاریم؟
تهیونگ: آری چطوره؟
کوک: ریکو چطوره؟
تهیونگ: هیکو، ریکو. بهم میان.
کوک: خیلی هم عالی.
کوک و ته رسیدن به خونه.
هیکو: مامییییی جونممممم.
کوک: عه عه سلام کوچولوی بابا.
هیکو: ولم کن میخوام برم بغل آبا.
ته: کوک بگیم دیگه.
کوک: هیکو.
هیکو: بله؟
کوک: یادته اون شبی گفتن که قراره به زودی خواهر برادر دار شی؟
هیکو: اوهوم.
تهیونگ: الان تو یه خواهر داری.
هیکو: واقعاااا؟ وایییییی آخجونننننن مامی بابا عاشقتونم، واییییییییییی
تهیونگ: (خنده)
کوک: (خنده)
هیکو: یعنی این شکم توپکی توش یه آبجی داره زندگی میکنه.
تهیونگ: اوهوم.
هیکو: آخجووون.مرسی خیلی دوستون دارمممم.
تهیونگ بلند شد و حرکت کرد به سمت بیمارستان.
*بیمارستان*
تهیونگ رسید به بیمارستان و رفت توی اتاق کوک.
کوک: سلام چاگیا.
تهیونگ: سلام، بریم؟
کوک: کجا؟..آهان آره بریم.
کوک و تهیونگ سوار آسانسور شدن ، رسیدن به طبقه ی شیشم.
کوک: بیبی، انقدر استرس نگیر، چیزی نمیشه، مط.ئن باش.
دکتر: به به آقای دکتر، چه عجب یادی هم از ما کردید.
کوک: ببخشید آقای *گیونگ، ما که هر ماه هر ماه بچه دار نمیشیم.
گیونگ: (خنده)
کوک: (خنده)
گیونگ: خوب آقای کیم دراز بکشید روی تخت.
تهیونگ به کمک کوک دراز کشید روی تخت و دکتر یه موادی ریخت روی شکم تهیونگ.
گیونگ: تاحالا سابقه ی سقط جنین داشتید؟
تهیونگ: بله، حدودا دو سال پیش.
گیونگ: مشکل خواصی ندارین آقای کیم، فقط چون سابقه ی سقط داشتید، رحمتون یکم تنبل شده و این باعث شده که حرکت کردن بچه رو یکم دیر کنه.
کوک: ما باید چیکار کنیم؟
گیونگ: زیاد تحرک نداشته باشن،استرس نگیرن،غذا های مقوی بخورن،چیزای سنگین بلند نکن، اگر سوزش رحم داشتن یا احساس کردن که به رحمشون فشار میاد با ماساژ اون قسمت بچه رو حرکت بدن، سعی کنید که مریض نشید. مشکلی هم بود با من تماس بگیرید.
تهیونگ: بچه جنسیتش مشخص نشده.
گیونگ: اوممم اگر بخواید میتونم بگم.
*ده دقیقه بعد*
کوک: خوب بچه چیه؟
گیونگ: دوس دارید چی باشه؟
تهیونگ: دختر.
کوک: پسر.
گیونگ: بچه ی شما....دختره، یه دختر سالم و قوی.
کوک از شدت خوشحالی بالا و پایین پرید که باعث خنده ی دکی و تهیونگ شد.
*درحال برگشت به خونه*
تهیونگ: نمیدونستم که انقدر زود میای خونه!
کوک: ناراحتی برگردم نصفه شب بیام.
تهیونگ: لازم نکرده.
کوک: اسمش و چی بزاریم؟
تهیونگ: آری چطوره؟
کوک: ریکو چطوره؟
تهیونگ: هیکو، ریکو. بهم میان.
کوک: خیلی هم عالی.
کوک و ته رسیدن به خونه.
هیکو: مامییییی جونممممم.
کوک: عه عه سلام کوچولوی بابا.
هیکو: ولم کن میخوام برم بغل آبا.
ته: کوک بگیم دیگه.
کوک: هیکو.
هیکو: بله؟
کوک: یادته اون شبی گفتن که قراره به زودی خواهر برادر دار شی؟
هیکو: اوهوم.
تهیونگ: الان تو یه خواهر داری.
هیکو: واقعاااا؟ وایییییی آخجونننننن مامی بابا عاشقتونم، واییییییییییی
تهیونگ: (خنده)
کوک: (خنده)
هیکو: یعنی این شکم توپکی توش یه آبجی داره زندگی میکنه.
تهیونگ: اوهوم.
هیکو: آخجووون.مرسی خیلی دوستون دارمممم.
۵.۰k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.