ادامه رمان....
ادامه رمان....
(Forough)
عسل:واااای فروغ
من:بله
عسل:برو بالا برام پولیورم بیار
من:کدوم اتاق
عسل:رفتی بیرون از پله ها برو بالا
اولین اتاق سمت چپ
من:باشه
پاشدم و رفتم
واقعا ویلاشون خوشگل بود
در اتاق رو بستم
رفتم به سمت کمد که صدای میخکوبم کرد شاهین بود:تو اینجا چیکار میکنی
من:اومدم برا خواهرتون پولیورش رو ببرم جناب
پاشد و با نیم تنه برهنه اومد سمتم جوووووون سیکس پکش روووو عشق است
واو منو بگیر غشششش
شاهین:که اومدی برا ابجیم پولیور ببری ؟
من:اره
شاهین:اینجا که اتاق عسل نیست
من:اما عسل به من گفت اینجا اتاقشه
شاهین:لابد تو اشتباه فهمیدیی
به سمت در حرکت کردم هر کاری کردم باز نشد
شاهین اومد که در رو باز کنه اما اونم نتونست
صدای ساناز از پشت در اومد:تا باهم اشتی نکردین در باز نمیشه
سارا:تا برنگشتین باز نمیشه
عسل:الان روزها و اگر لازم باشه هفته ها اینجانگه میدارمیتون تا اشتی کنید و برگردید
من:خفه بابا...در و باز کنید
شاهین:میدونید اگر بیام بیرون یکیتون رو هم زنده نمیزارم....(صداش اوج گرفت) باز کناین درو
مینو:بلههههه...بخاطر همینه که ما درو باز نمیکنم
مستانه:حالا بگیرین بتمرگین
عاطفه:انقد هم حرف نزنید و اشتی کنید
و بردگردین
من:من نه اشتی میکنم نه برمیگردم
شاهین:هه انگار کشته مردشم...من نه اشتی میکنم و نه برمیگردم
(Forough)
عسل:واااای فروغ
من:بله
عسل:برو بالا برام پولیورم بیار
من:کدوم اتاق
عسل:رفتی بیرون از پله ها برو بالا
اولین اتاق سمت چپ
من:باشه
پاشدم و رفتم
واقعا ویلاشون خوشگل بود
در اتاق رو بستم
رفتم به سمت کمد که صدای میخکوبم کرد شاهین بود:تو اینجا چیکار میکنی
من:اومدم برا خواهرتون پولیورش رو ببرم جناب
پاشد و با نیم تنه برهنه اومد سمتم جوووووون سیکس پکش روووو عشق است
واو منو بگیر غشششش
شاهین:که اومدی برا ابجیم پولیور ببری ؟
من:اره
شاهین:اینجا که اتاق عسل نیست
من:اما عسل به من گفت اینجا اتاقشه
شاهین:لابد تو اشتباه فهمیدیی
به سمت در حرکت کردم هر کاری کردم باز نشد
شاهین اومد که در رو باز کنه اما اونم نتونست
صدای ساناز از پشت در اومد:تا باهم اشتی نکردین در باز نمیشه
سارا:تا برنگشتین باز نمیشه
عسل:الان روزها و اگر لازم باشه هفته ها اینجانگه میدارمیتون تا اشتی کنید و برگردید
من:خفه بابا...در و باز کنید
شاهین:میدونید اگر بیام بیرون یکیتون رو هم زنده نمیزارم....(صداش اوج گرفت) باز کناین درو
مینو:بلههههه...بخاطر همینه که ما درو باز نمیکنم
مستانه:حالا بگیرین بتمرگین
عاطفه:انقد هم حرف نزنید و اشتی کنید
و بردگردین
من:من نه اشتی میکنم نه برمیگردم
شاهین:هه انگار کشته مردشم...من نه اشتی میکنم و نه برمیگردم
۱۰.۶k
۰۲ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.