شیطان یا فرشته پارت ۱
__________
ویو ادمین
شب شده ساعت ۱۲ بود و ا/ت و پدرش از جشن تولد پسر آقای کیم برمیگشتند سوار ماشین شدن و راه افتادن
آنها تصمیم گرفتن برای نزدیک تر شدن راه از جنگل بروند
وارد جنگل شدن همه چی عادی بود پدر ا/ت داشت رانندگی اش رو میکرد و ا/ت از شدت خستگی خوابش برده بود که ناگهان آهویی جلوی آنها میآید پدر ا/ت گیج میشود و فرمون ماشین را به چپ و راست حرکت میدهد که ناگهان به یک جسم محکمی برخورد کردن اون جسم درخت بود!
ا/ت با ترس زیادی از خواب میپره و پدر ا/ت پیاده میشه تا وضعیت ماشین رو چک کنه
بعد چک کردن وضعیت در سمت ا/ت را باز میکنه
ا/ت: پدر وضعیت ماشین چطوره؟ این جمله رو با کمی ترس میگه و پدرش در جواب میگه
پ.ا: خوب نیست ضربه ی بدی خورده این نزدیکی ها
و پس از کمی مکث ادامه میده : این نزدیکی ها یه مکانیکی دیدم باید برم اونجا تو باید اینجا بمونی زودی برمیگردم
ا/ت با اینکه دلش نمیخواست گفت باشه پدر
پدر ا/ت میدونست که ا/ت نمیخواد بمونه ولی چاره ای نبود و رفت
یک ساعتی گذشت از پدر ا/ت خبری نبود ا/ت خیلی ترسیده بود به اینه ی جلوی ماشین نگاه کرد که یک نفر رو میبینه با فکر اینکه پدرش هست خوشحال میشه ولی وقتی اون شخص نزدیک میشه میفهمه که اون شخص پدرش نیست!
و یک چیزی رو میکشه
وقتی شخص به ماشین خیلی نزدیک میشه ا/ت سریع در ها رو قفل میکنه
که شخص همان لحظه میرسه و با ناخن هاش به شیشه میزنه
ا/ت وقتی چهره ی مرد رو دید خیلی ترسید اون مرد بود و چهره ی جذابی داست ولی خونی بود!
بعدش اون مرد اون جسمی که میکشید رو آورد بالا قلب ا/ت لحظه ای نمیزد اون جسم جسد پدرش بود !
بعد به اون مرد نگاه کرد که دید مرد با دست اشاره میکنه در رو باز کنه
ولی ا/ت با سر جواب منفی میده که ناگهان مرد یه چیزی رو از جیب پدرش در میاره اون سویچ ماشین بود!
و در رو باز کرد و داخلش شد
ا/ت: ب...ا من ...چیکار داری ...خ...وا..هش میکنم ....بزار... برم
که مرد با صدای بمی پاسخ داد : شما نباید به این جنگل میومدید جنگل ممنوعه ولی حالا که اومدید ....
و پس این حرفش مرد به ا/ت نزدیک و نزدیک تر شد که ا/ت به در برخورد کرد مرد ا/ت رو صندلی درازش میده و روش خیمه میزنه
ا/ت: خ..واهش....میکنم.. هرکاری.... بگی.. میکنم
مرده: هر کاری؟
ا/ت در جواب مرد سرش را تکون میده به نشونه ی بله
..........
اسلاید ۲ عکس جنگله
بچه ها اینطوری بنویسم؟😁
ویو ادمین
شب شده ساعت ۱۲ بود و ا/ت و پدرش از جشن تولد پسر آقای کیم برمیگشتند سوار ماشین شدن و راه افتادن
آنها تصمیم گرفتن برای نزدیک تر شدن راه از جنگل بروند
وارد جنگل شدن همه چی عادی بود پدر ا/ت داشت رانندگی اش رو میکرد و ا/ت از شدت خستگی خوابش برده بود که ناگهان آهویی جلوی آنها میآید پدر ا/ت گیج میشود و فرمون ماشین را به چپ و راست حرکت میدهد که ناگهان به یک جسم محکمی برخورد کردن اون جسم درخت بود!
ا/ت با ترس زیادی از خواب میپره و پدر ا/ت پیاده میشه تا وضعیت ماشین رو چک کنه
بعد چک کردن وضعیت در سمت ا/ت را باز میکنه
ا/ت: پدر وضعیت ماشین چطوره؟ این جمله رو با کمی ترس میگه و پدرش در جواب میگه
پ.ا: خوب نیست ضربه ی بدی خورده این نزدیکی ها
و پس از کمی مکث ادامه میده : این نزدیکی ها یه مکانیکی دیدم باید برم اونجا تو باید اینجا بمونی زودی برمیگردم
ا/ت با اینکه دلش نمیخواست گفت باشه پدر
پدر ا/ت میدونست که ا/ت نمیخواد بمونه ولی چاره ای نبود و رفت
یک ساعتی گذشت از پدر ا/ت خبری نبود ا/ت خیلی ترسیده بود به اینه ی جلوی ماشین نگاه کرد که یک نفر رو میبینه با فکر اینکه پدرش هست خوشحال میشه ولی وقتی اون شخص نزدیک میشه میفهمه که اون شخص پدرش نیست!
و یک چیزی رو میکشه
وقتی شخص به ماشین خیلی نزدیک میشه ا/ت سریع در ها رو قفل میکنه
که شخص همان لحظه میرسه و با ناخن هاش به شیشه میزنه
ا/ت وقتی چهره ی مرد رو دید خیلی ترسید اون مرد بود و چهره ی جذابی داست ولی خونی بود!
بعدش اون مرد اون جسمی که میکشید رو آورد بالا قلب ا/ت لحظه ای نمیزد اون جسم جسد پدرش بود !
بعد به اون مرد نگاه کرد که دید مرد با دست اشاره میکنه در رو باز کنه
ولی ا/ت با سر جواب منفی میده که ناگهان مرد یه چیزی رو از جیب پدرش در میاره اون سویچ ماشین بود!
و در رو باز کرد و داخلش شد
ا/ت: ب...ا من ...چیکار داری ...خ...وا..هش میکنم ....بزار... برم
که مرد با صدای بمی پاسخ داد : شما نباید به این جنگل میومدید جنگل ممنوعه ولی حالا که اومدید ....
و پس این حرفش مرد به ا/ت نزدیک و نزدیک تر شد که ا/ت به در برخورد کرد مرد ا/ت رو صندلی درازش میده و روش خیمه میزنه
ا/ت: خ..واهش....میکنم.. هرکاری.... بگی.. میکنم
مرده: هر کاری؟
ا/ت در جواب مرد سرش را تکون میده به نشونه ی بله
..........
اسلاید ۲ عکس جنگله
بچه ها اینطوری بنویسم؟😁
۱۳.۸k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.