"فَِاَِکَِرَِ رَِوَِاَِنَِیَِ وَِلَِیَِ عَِاَِشَِقَِ" پارت۲
که بین دستهای یکی گیر کردم یکدفعه بدون اینکه چیزی بم بگه لباشو گذاشت رو لبام و مک محکمی زد چشام باز بود و هیچی نمیفهمیدم تو شوک بودم نفس کم آوردم به سینه هاش مشت زدم ولی بدن اون محکم تر از اونی بود که فک میکردم هرچقدر بیشتر مشت میزن بیشتر منو میکشید توبغلش داشتم خفه میشدم که لباشو از لبم جدا کرد ولی از بغلش درم نیورد بوی خوبی میداد بوی الکل نمیداد پس مست نبود توی بغلش احساس خوبی داشتم منو برد داخل یه اتاق فک کنم اتاق رابطه بود منو پرت کرد روی تخت در اتاقو بست صورتشو دیدم همون پسره بود که داشت نگام میکرد میخواست لباساشو در بیاره که گفتم تروخدا نه من فقط ۱۵ سالمه من خیلی کوچیکم برای رابطه لطفا به پات می افتم
انگار دلش برام سوخت و کمربند شلوارشو بست اومد پیشم نشست(چیه میخواستی به این زودیا این اتفاقات بیوفته؟ نه بابا عجله نکن😁)
با سردی زیاد ازم پرسید اسمت چیه گفتم پارک ا/ت گفت خوبه منم کیم تهیونگ از آشنایی با دختری به این زیبایی خوشحالم گفتم همچنین ازش پرسیدم گفتم چندساله جواب داد من ۲۰ سالمه کوچولو همینجور که داشتیم حرف میزدیم اون دست رو جای جای بدنم کشید ترسیده بودم ولی خودمو شجاع نشون دادم و محل نمیذاشتم
ازم یه سوال پرسید که باعث اعصبانیتم شد
گفت هرزه کوچولو به چند نفر دادی؟
با عصبانیت گفتم به هیچکس اگه داده بودم به پات نمی افتادم بلند شدم خواستم برم که با عصبانیت گفت تا من نگفتم حق بیرون رفتم از این اتاق رو نداری ولی من به حرفش گوش نکردم و رفتم بیرون و درو پشت سرم محکم بستم
رفتم به سمت یونا گفت کجا بودی دختر گفتم همینجا گفت آره جون عمت ازش پرسیدم کیم تهیونگ رو میشناسی با ترس بهم نگاه کرد گفت ا...آر...اره برا.چ.چی؟
گفتم آخه منو برد توی اتاق خیلی کراش بود لعنتی 😍 و کمی سرد😐 بهم گفت تو دیوانه ای دختر چطور باهاش رفتی توی اتاق میدونی کیم تهیونگ رییس مافیای معروف و همیچین یه فاکر روانیه تو چقدر دل و جرعت داری 😬
داشت حرف میزد که حرفش قطع شد دست یکی رد دستام بود گفت ۷ تا الکل بده زود میخوام ببرم
یونا گفت چن....چند....در...درصد گفت ۲۰۰ درصد میخوایم حسابی مست شیم و یه پوزخند زد و به من نگاه کرد یونا آب دهنشو قورت داد و گفت چ...چ..چ.چشم
منم سرم پائین بود تو گوشم گفت قبر خودتو کندی بیبی
حالا ببینیم کسی که از دستورات من سرپیچی کنه نتیجه اش چی میشه این الکلارو هم خودت میاری برامون میز شماره ی ۱۰ خودت که میدونی بیب هومم و گوشمو یه گاز ریزی زد و رفت یونا الکلارو آورد بش گفتم بده من میبرم اونم از خداش بود سریع بهم داد
الکلارو بردم سمت میزشون آب دهنمو قورت دادم و به سمت میزشون رفتم الکلارو گذاشتم روی میز خواستم که برم تهیونگ دستمو گرفت و کشیدم توی بقلش دست به سینه هام زد و گفت چه بدنی داری (سمیه😂)
سینه هات مال من باش هومم حرفی نزدم یکی از اونایی که نشسته بود گفت بنظر بچه میاد چند سالته کوچولو حرفی نزدم گفت مگه زبون نداری زبونتو موش خورده بعد همه شروع به خندیدن کردن تهیونگ یه نگاهی بهشون کرد که باعث شد همشون خودشونو بخورن با عصبانیت گفت ۱۵ سالشه حالا فهمیدید دیگه زر نزنید کوفت کنید
همشونم شروع به خوردن شراب کردن
من همش توی بغل تهیونگ بودم تهیونگ مست شد و شروع به بوسیدنم کرد
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
شرط نداریم حمایت کنید🥲
انگار دلش برام سوخت و کمربند شلوارشو بست اومد پیشم نشست(چیه میخواستی به این زودیا این اتفاقات بیوفته؟ نه بابا عجله نکن😁)
با سردی زیاد ازم پرسید اسمت چیه گفتم پارک ا/ت گفت خوبه منم کیم تهیونگ از آشنایی با دختری به این زیبایی خوشحالم گفتم همچنین ازش پرسیدم گفتم چندساله جواب داد من ۲۰ سالمه کوچولو همینجور که داشتیم حرف میزدیم اون دست رو جای جای بدنم کشید ترسیده بودم ولی خودمو شجاع نشون دادم و محل نمیذاشتم
ازم یه سوال پرسید که باعث اعصبانیتم شد
گفت هرزه کوچولو به چند نفر دادی؟
با عصبانیت گفتم به هیچکس اگه داده بودم به پات نمی افتادم بلند شدم خواستم برم که با عصبانیت گفت تا من نگفتم حق بیرون رفتم از این اتاق رو نداری ولی من به حرفش گوش نکردم و رفتم بیرون و درو پشت سرم محکم بستم
رفتم به سمت یونا گفت کجا بودی دختر گفتم همینجا گفت آره جون عمت ازش پرسیدم کیم تهیونگ رو میشناسی با ترس بهم نگاه کرد گفت ا...آر...اره برا.چ.چی؟
گفتم آخه منو برد توی اتاق خیلی کراش بود لعنتی 😍 و کمی سرد😐 بهم گفت تو دیوانه ای دختر چطور باهاش رفتی توی اتاق میدونی کیم تهیونگ رییس مافیای معروف و همیچین یه فاکر روانیه تو چقدر دل و جرعت داری 😬
داشت حرف میزد که حرفش قطع شد دست یکی رد دستام بود گفت ۷ تا الکل بده زود میخوام ببرم
یونا گفت چن....چند....در...درصد گفت ۲۰۰ درصد میخوایم حسابی مست شیم و یه پوزخند زد و به من نگاه کرد یونا آب دهنشو قورت داد و گفت چ...چ..چ.چشم
منم سرم پائین بود تو گوشم گفت قبر خودتو کندی بیبی
حالا ببینیم کسی که از دستورات من سرپیچی کنه نتیجه اش چی میشه این الکلارو هم خودت میاری برامون میز شماره ی ۱۰ خودت که میدونی بیب هومم و گوشمو یه گاز ریزی زد و رفت یونا الکلارو آورد بش گفتم بده من میبرم اونم از خداش بود سریع بهم داد
الکلارو بردم سمت میزشون آب دهنمو قورت دادم و به سمت میزشون رفتم الکلارو گذاشتم روی میز خواستم که برم تهیونگ دستمو گرفت و کشیدم توی بقلش دست به سینه هام زد و گفت چه بدنی داری (سمیه😂)
سینه هات مال من باش هومم حرفی نزدم یکی از اونایی که نشسته بود گفت بنظر بچه میاد چند سالته کوچولو حرفی نزدم گفت مگه زبون نداری زبونتو موش خورده بعد همه شروع به خندیدن کردن تهیونگ یه نگاهی بهشون کرد که باعث شد همشون خودشونو بخورن با عصبانیت گفت ۱۵ سالشه حالا فهمیدید دیگه زر نزنید کوفت کنید
همشونم شروع به خوردن شراب کردن
من همش توی بغل تهیونگ بودم تهیونگ مست شد و شروع به بوسیدنم کرد
☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
شرط نداریم حمایت کنید🥲
۱۸.۱k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.