(وقتی تصادف کردی) پارت ۲
#وانشات
#مینهو
#لینو
(مینهو)
در حال تمرین بود که با شنیدن صدای انبوهی از جمعیت ،توجهش جلب شد و از اتاق تمرین رفت بیرون .
همه توی سالن کمپانی در حال دویدن بودن و خیلیا هم شماره ی اورژانس و پلیس رو گرفته بودن و در کل سر و صدای خیلی زیادی حاکم کل فضا ی کمپانی شده بود .
پسرک هم که از دنیا بی خبر بود ، بی خبر از اینکه دخترکش چه بلایی سرش اومده فقط توی شک بود و نمیدونستم چه اتفاقی افتاده که با دیدن فلیکس ، به سمتش دوید
_چی شده ؟
فلیکس با دیدن هیونگش نگاهشو از در خروجی کمپانی گرفت و به مینهو داد
×اوه...هیونگ راستش میگن یک تصادفی رخ داده
_چطور تصادفی؟
× نمیدونم ولی انگاری یک کامیون با ماشین نقره آیی برخورد ......
با شنیدن کلمه ی ماشین نقره ای ، ترس تمام وجود پسرک رو گرفت و قبل از تموم شدن حرف فلیکس بدو بدو به سمت در خروجی که از انبوهی جمعیت پر شده بود رفت .
تمام افرادی که اونجا وایستاده بودن رو با ترس و اضطراب خاصی کنار میزد و فقط خدا خدا میکرد که اون فرد همون آدمی که فکر میکرد نباشه .
با بیرون رفتن از کمپانی و دیدن از نزدیک اون صحنه خون توی بدنش منجمد شد ... اون ... اون ماشین عشقش بود .. همونی که با تمام وجودش میپرستید با ترس همینطور که از شدت بغض بدنش میلرزید به سمت ماشین اورژانس رفت و با دیدن عقش کوچولوش که روی برانکارد بود با سرعت به سمتش دوید و تمام افرادی که اونجا وایستاده بودن رو کنار زد و با صدایی زجه مانند ، فریاد میکشید:
_ا.تتتتتتت..... عشققمممممم ...عزیزممم...هق هق ..چشماتو..باز کن....عزیزمممممم
چند تا از نگهبانا به سمت پسرکی که قلبش حالا خرد شده بود رفتن و از دستش گرفتن
÷ آقا لطفاً برید کنار
مینهو تقلا کنان فریاد میزد:
_نههههههه...ولممم کنیدددد.....عشقمممم...فرشته ی مننننننن
نگهبانا مینهو رو کنار زدن و بی توجه به فریاد های مداوم پسرک ، دختری که دیگه نفس نمیکشید رو به داخل ماشین هل دادن و مینهو تا چند متری به دنبال ماشینی که عشقشو گذاشته بودن همینطور که فریاد میزد میدوید که با بیحالی روی زانو هاش افتاد و فقط فریاد میزد.
.
.
.
( سه ماه بعد )
آروم از ماشین پیاده شد و در حالی که کت و شلوار مشکی بر تن داشت با دست گلی از رنگ های صورتی و بنفش به سمت عشقش رفت و جلوش زانو زد
_دلم برات تنگ شده
و گل هارو آروم روی سنگ قبر عشقش گذاشت
_قل میدم به زودی بیام پیشت
و قطره اشکی از گوشه ی چشمش جاری شد که جملشو کامل کرد :
_عشق تلخ من
#مینهو
#لینو
(مینهو)
در حال تمرین بود که با شنیدن صدای انبوهی از جمعیت ،توجهش جلب شد و از اتاق تمرین رفت بیرون .
همه توی سالن کمپانی در حال دویدن بودن و خیلیا هم شماره ی اورژانس و پلیس رو گرفته بودن و در کل سر و صدای خیلی زیادی حاکم کل فضا ی کمپانی شده بود .
پسرک هم که از دنیا بی خبر بود ، بی خبر از اینکه دخترکش چه بلایی سرش اومده فقط توی شک بود و نمیدونستم چه اتفاقی افتاده که با دیدن فلیکس ، به سمتش دوید
_چی شده ؟
فلیکس با دیدن هیونگش نگاهشو از در خروجی کمپانی گرفت و به مینهو داد
×اوه...هیونگ راستش میگن یک تصادفی رخ داده
_چطور تصادفی؟
× نمیدونم ولی انگاری یک کامیون با ماشین نقره آیی برخورد ......
با شنیدن کلمه ی ماشین نقره ای ، ترس تمام وجود پسرک رو گرفت و قبل از تموم شدن حرف فلیکس بدو بدو به سمت در خروجی که از انبوهی جمعیت پر شده بود رفت .
تمام افرادی که اونجا وایستاده بودن رو با ترس و اضطراب خاصی کنار میزد و فقط خدا خدا میکرد که اون فرد همون آدمی که فکر میکرد نباشه .
با بیرون رفتن از کمپانی و دیدن از نزدیک اون صحنه خون توی بدنش منجمد شد ... اون ... اون ماشین عشقش بود .. همونی که با تمام وجودش میپرستید با ترس همینطور که از شدت بغض بدنش میلرزید به سمت ماشین اورژانس رفت و با دیدن عقش کوچولوش که روی برانکارد بود با سرعت به سمتش دوید و تمام افرادی که اونجا وایستاده بودن رو کنار زد و با صدایی زجه مانند ، فریاد میکشید:
_ا.تتتتتتت..... عشققمممممم ...عزیزممم...هق هق ..چشماتو..باز کن....عزیزمممممم
چند تا از نگهبانا به سمت پسرکی که قلبش حالا خرد شده بود رفتن و از دستش گرفتن
÷ آقا لطفاً برید کنار
مینهو تقلا کنان فریاد میزد:
_نههههههه...ولممم کنیدددد.....عشقمممم...فرشته ی مننننننن
نگهبانا مینهو رو کنار زدن و بی توجه به فریاد های مداوم پسرک ، دختری که دیگه نفس نمیکشید رو به داخل ماشین هل دادن و مینهو تا چند متری به دنبال ماشینی که عشقشو گذاشته بودن همینطور که فریاد میزد میدوید که با بیحالی روی زانو هاش افتاد و فقط فریاد میزد.
.
.
.
( سه ماه بعد )
آروم از ماشین پیاده شد و در حالی که کت و شلوار مشکی بر تن داشت با دست گلی از رنگ های صورتی و بنفش به سمت عشقش رفت و جلوش زانو زد
_دلم برات تنگ شده
و گل هارو آروم روی سنگ قبر عشقش گذاشت
_قل میدم به زودی بیام پیشت
و قطره اشکی از گوشه ی چشمش جاری شد که جملشو کامل کرد :
_عشق تلخ من
۲۳.۷k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.