فیک جونگ کوک ( سرنوشت من ) پارت 25
رفتیم تو ماشین بابات گفت خودش رانندگی میکنه به خاطره مامانت مامانتم بغلش نشست شما چهار تاهم عقب ماشین خودتو رو جا کرد کوک : ا/ت مامانت شکله توپ شده بچه چی هست تو : مامانی بچه چیه مامانت: یه پسر جیگر تو :اَه چرا پسر جیمین:دلتم بخواد تو : ببند کوک : من دختر می خوام تو: اصلا کی گفت من براتو بچه میارم کوک: یه کاری میکنم بیاری تو : منحرف کوک : خودتی رسیدین کوک دپرفت در رو باز کرد وقتی مامانت وارد شد مامانه کوک زد زیر خنده مامانت : عه نخند مامانه کوک: شکله توپ شدی دفتی بغله مامانه کوک و تو هم زدی زیر خند مامان کوک : ا/ت خدا بخیر کنه تو : مادر جون مامانم گناه داره مامان کوک : اقای پارک مگه چه جوری ضربه زدین مامانت : هی ساکت بچه اینجاس مامان کوک : بچه جوک میگی جیمین و جونکی استادن توش فقط ا/ت و کوک که اونا هم اگه عروسی کنن کوک همون شب شروع میکنه تو : کوکی غلط کرده بخواد همون شبه عروسی بکنه کوک : می خوای الان بکنم تو : منظورم اینه تا سه یاله اول زندگی مون از کار های زهر ماری خبر نیست کوک : باشه میبینیم تو افرین بابات : ا/ت عروسیتون اون هفته س تو : چی اون هفته چرا انقدر عجله داین بابای کوک : عزیزم شما نه ماه هم دیگه رو دوست داریم هرچه زودتر بهتره برین سر خونه زندگیتون جیمین و جونکی هم که تو این چند ماه بجای عروسی رفتین خارج و نگرفتن فقط موندین شما دوتا بابات : نخیر اقا پسر من هنوز نرفته همه زدن زیر خنده کوک : پس اون هفته ا/ت ماله منه تو : بله اقای جونکوک کوک : پس بریم خرید لباس تو: برتابریم .
یه هفته بعد
خانم ا/ت ایا همیشه تو سختی و خوشی پیشه اقای جئوجونکوک میمونید تو : بله
اقای کوک ایا همیشه توسختی و خوشی پیشه خانم پارک ا/ت میمونید کوک: بله اقاهه: من شما رسمن زن و شوهر اعلام میکنم اجازه دارین هم روببوسین کوکی کمرتت رو گرفت و چسبوند به خودش و بوست کرد هم شروع کدرن دست و جیغ و هوراا .
شب شد با پدر و مادر خودت و کوک خدافظی کردین
و رفتین خونه ی مشترکتون یه خونه یه ویلایی تو: یا کوک چرا انقدر بزرگ خریدی ما فقط دونفرین کوک: خوب تا اخر عمر که دو نفر نمیمونیم تو: از دست تو کوک : ا/ت خواهش میکنم بیا باهم تو: کوک اسمش رو نیار کوک: ا/ت تو یادت رفته گفتی اگه ازدواج کنیم هم باهام می خوابیم هم با هام حموم میریم تو: میدونم الان میگم میکنم اما کاون کار رو نمیکنم کوک: میکنی خودم تحریکت میکنم تو: باشه تا اون موقعه حالا بیا بریم بخوابیم عشقم پاهام درد میکنی کوک کمرت و پاهات رو گرفت و تو هم گردنش رو گرفتین و بردت تو اتاق وارد اتاق شدی واقعا قشنگ بود اتاق گذاششت رو تخت زیپ لباست رو کامل کشید پایین یه شلوارک مشکی اوردو گفت : فقط همین رو بپوش سرت رو تکون دادی رفتین تو تخت پتو کشیدین رو خودتو و لب هاتون رو گذاشتین و لالا
یه هفته بعد
خانم ا/ت ایا همیشه تو سختی و خوشی پیشه اقای جئوجونکوک میمونید تو : بله
اقای کوک ایا همیشه توسختی و خوشی پیشه خانم پارک ا/ت میمونید کوک: بله اقاهه: من شما رسمن زن و شوهر اعلام میکنم اجازه دارین هم روببوسین کوکی کمرتت رو گرفت و چسبوند به خودش و بوست کرد هم شروع کدرن دست و جیغ و هوراا .
شب شد با پدر و مادر خودت و کوک خدافظی کردین
و رفتین خونه ی مشترکتون یه خونه یه ویلایی تو: یا کوک چرا انقدر بزرگ خریدی ما فقط دونفرین کوک: خوب تا اخر عمر که دو نفر نمیمونیم تو: از دست تو کوک : ا/ت خواهش میکنم بیا باهم تو: کوک اسمش رو نیار کوک: ا/ت تو یادت رفته گفتی اگه ازدواج کنیم هم باهام می خوابیم هم با هام حموم میریم تو: میدونم الان میگم میکنم اما کاون کار رو نمیکنم کوک: میکنی خودم تحریکت میکنم تو: باشه تا اون موقعه حالا بیا بریم بخوابیم عشقم پاهام درد میکنی کوک کمرت و پاهات رو گرفت و تو هم گردنش رو گرفتین و بردت تو اتاق وارد اتاق شدی واقعا قشنگ بود اتاق گذاششت رو تخت زیپ لباست رو کامل کشید پایین یه شلوارک مشکی اوردو گفت : فقط همین رو بپوش سرت رو تکون دادی رفتین تو تخت پتو کشیدین رو خودتو و لب هاتون رو گذاشتین و لالا
۱۱.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.