چماهی به آب گفتا ، من عاشق تو هستم..
چماهی به آب گفتا ، من عاشق تو هستم..
از لذت حضورت ، می را نخورده مستم !
آیا تو میپذیری ، عشق خدائیم را ؟..
تا این که بر نتابی ، دیگر جدائیم را ؟!
آب روان به ماهی ، گفتا که باشد اما..
لطفا بده مجالی ، تا صبح روز فردا !
باید که خلوتی با ، افکار خود نمایم..
اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم!!
ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..
تنها برای یک شب ، از پیش او سفر کرد!!
وقتی که آمدش باز ، تا این که گوید آری..
یک حجله دید و عکسی ، بر آن به یادگاری!!
خود را ز پیش ماهی ، دیشب که برده بودش..
آن شاه ماهی عشق ، بی آب مرده بودش!!
نالید و یادش افتاد ، از ماهی آن صدایی..
وقتی که گفت با عشق ، میمیرم از جدایی!!
ای کاش آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..
ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی!
آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی ...
یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی
از لذت حضورت ، می را نخورده مستم !
آیا تو میپذیری ، عشق خدائیم را ؟..
تا این که بر نتابی ، دیگر جدائیم را ؟!
آب روان به ماهی ، گفتا که باشد اما..
لطفا بده مجالی ، تا صبح روز فردا !
باید که خلوتی با ، افکار خود نمایم..
اینجا بمان که فردا ، با پاسخت بیایم!!
ماهی قبول کرد و ، آب روان گذر کرد..
تنها برای یک شب ، از پیش او سفر کرد!!
وقتی که آمدش باز ، تا این که گوید آری..
یک حجله دید و عکسی ، بر آن به یادگاری!!
خود را ز پیش ماهی ، دیشب که برده بودش..
آن شاه ماهی عشق ، بی آب مرده بودش!!
نالید و یادش افتاد ، از ماهی آن صدایی..
وقتی که گفت با عشق ، میمیرم از جدایی!!
ای کاش آب می ماند ، آن شب کنار ماهی..
ماهی دلش نمی مرد ، از درد بی وفایی!
آری من و شما هم ، مانند آب و ماهی ...
یک لحظه غفلت از هم ، یعنی همین جدایی
۶۶۲
۲۴ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.