معلم جذاب من پارت20(آخر)🐈🤎🥨
تهیونگ: خیلی خب پسرا بیایین تو واستون توضیح میدیم
(هان و لیان اومدن تو و واسشون توضیح دادن)
هان: خیلی مسخرس که از اول بهم نگفتی تا ا/ت رو واست جور کنم
لیان: والا ا/ت خب تو به یونا میگفتی تا اونم به من بگه و من تو رو به تهیونگ معرفی میکردم
تهیونگ: آخه ببینین من مطمئن نبودم که ا/ت هم منو دوست داره یا نه
هان: چرا نباید دوست داشته باشه؟ پسر به این ماهی
تهیونگ: آخه فاصله سنیمون هم خیلی زیاده
لیان: سن فقط یه عدده
ا/ت:(رو به تهیونگ) با این حال بازم عاشقتم
تهیونگ: منم عاشقتم فرشته من(صورت هاشون رو نزدیک هم میکنن تا همو ببوسن)
لیان: یاااا از منو هان خجالت بکشین لطفا😑
هان: خیلی خب میشه برین لباس هاتون رو بپوشید تا بریم؟
◇15دقیقه بعد◇
تهیونگ: هی پسرا چطور شدم؟
هان: خیلی خوشتیپ شدی پسر
تهیونگ: ا/ت انتخاب کرده دیگه
هان: میگم چقد شخمیه
ا/ت: یااا هان منظورت اینه من بد سلیقه ام؟
لیان: معلومه ، از انتخابت تو پارتنر اینو فهمیدیم(هان و لیان میزنن زیر خنده)
تهیونگ: با عشق من کاری نداشته باشین
هان و لیان:🌚💔
◇رفتن کافه تو راه ا/ت رفت خونشون و آماده شد◇
تو کافه:
(شام خوردن و جشن گرفتن و به دخترا هم قضیه رل زدن ا/ت و تهیونگ رو گفتن سوا هم اونا رو با دوستپسرش آشنا کرد و بعد شام داشتن باهم سوجو میخوردن ولی چون ا/ت 18سالش نبود فقط به اون ندادن)
تهیونگ: خب من میخواستم یه چیزی بگم
کل جمع: چیشده
تهیونگ:(یهو جلوی ا/ت زانو میزنه و از تو جیب کتش یه جعبه انگشتر در میاره) به من اجازه میدید که بقیه عمرم رو به عنوان شوهرتون بگذرونم بانو ی زیبا؟
ا/ت: (خشکش زد)
جیآ:(یکی میزنه به شونه ا/ت)
ا/ت: (به خودش میاد) بله....بله بله بله(خوشحال* تهیونگ رو بغل میکنه و اشک شوق از چشاش سرازیر میشه و روی شونه تهیونگ میشینه)
ادمین: و همونطور که دیدین دختر زیبا و پسر جنتلمن داستانمون با اختلاف های خوانواده شون که بخاطر فاصله سنی زیادشون و ملیت هاشون به وجود اومده بود ازدواج کردن و به خوبی و خوشی به پای هم فسیل شدن:)🦖✅️
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰○پایان○۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
کیوت بوووود:)
خب این فیک هم به پایان رسید🦊
ولی تویی که هان و تهیونگ رو شیپ میکردی سلام😂 ولی حیف شد که تهیونگ با ا/ت ازدواج کرد و هان هم رل داشت😂💔
واقعا ساری که زود نزاشتم چون نت ریده😑💔
نه که تو دنیا ی دایناسورها زندگی میکنم واسه همین اینجا دکل آنتن نداریم😑✅️🦖
ممنون میشم حمایتم کنی🦋🫂🌊
(هان و لیان اومدن تو و واسشون توضیح دادن)
هان: خیلی مسخرس که از اول بهم نگفتی تا ا/ت رو واست جور کنم
لیان: والا ا/ت خب تو به یونا میگفتی تا اونم به من بگه و من تو رو به تهیونگ معرفی میکردم
تهیونگ: آخه ببینین من مطمئن نبودم که ا/ت هم منو دوست داره یا نه
هان: چرا نباید دوست داشته باشه؟ پسر به این ماهی
تهیونگ: آخه فاصله سنیمون هم خیلی زیاده
لیان: سن فقط یه عدده
ا/ت:(رو به تهیونگ) با این حال بازم عاشقتم
تهیونگ: منم عاشقتم فرشته من(صورت هاشون رو نزدیک هم میکنن تا همو ببوسن)
لیان: یاااا از منو هان خجالت بکشین لطفا😑
هان: خیلی خب میشه برین لباس هاتون رو بپوشید تا بریم؟
◇15دقیقه بعد◇
تهیونگ: هی پسرا چطور شدم؟
هان: خیلی خوشتیپ شدی پسر
تهیونگ: ا/ت انتخاب کرده دیگه
هان: میگم چقد شخمیه
ا/ت: یااا هان منظورت اینه من بد سلیقه ام؟
لیان: معلومه ، از انتخابت تو پارتنر اینو فهمیدیم(هان و لیان میزنن زیر خنده)
تهیونگ: با عشق من کاری نداشته باشین
هان و لیان:🌚💔
◇رفتن کافه تو راه ا/ت رفت خونشون و آماده شد◇
تو کافه:
(شام خوردن و جشن گرفتن و به دخترا هم قضیه رل زدن ا/ت و تهیونگ رو گفتن سوا هم اونا رو با دوستپسرش آشنا کرد و بعد شام داشتن باهم سوجو میخوردن ولی چون ا/ت 18سالش نبود فقط به اون ندادن)
تهیونگ: خب من میخواستم یه چیزی بگم
کل جمع: چیشده
تهیونگ:(یهو جلوی ا/ت زانو میزنه و از تو جیب کتش یه جعبه انگشتر در میاره) به من اجازه میدید که بقیه عمرم رو به عنوان شوهرتون بگذرونم بانو ی زیبا؟
ا/ت: (خشکش زد)
جیآ:(یکی میزنه به شونه ا/ت)
ا/ت: (به خودش میاد) بله....بله بله بله(خوشحال* تهیونگ رو بغل میکنه و اشک شوق از چشاش سرازیر میشه و روی شونه تهیونگ میشینه)
ادمین: و همونطور که دیدین دختر زیبا و پسر جنتلمن داستانمون با اختلاف های خوانواده شون که بخاطر فاصله سنی زیادشون و ملیت هاشون به وجود اومده بود ازدواج کردن و به خوبی و خوشی به پای هم فسیل شدن:)🦖✅️
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰○پایان○۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
کیوت بوووود:)
خب این فیک هم به پایان رسید🦊
ولی تویی که هان و تهیونگ رو شیپ میکردی سلام😂 ولی حیف شد که تهیونگ با ا/ت ازدواج کرد و هان هم رل داشت😂💔
واقعا ساری که زود نزاشتم چون نت ریده😑💔
نه که تو دنیا ی دایناسورها زندگی میکنم واسه همین اینجا دکل آنتن نداریم😑✅️🦖
ممنون میشم حمایتم کنی🦋🫂🌊
۱۰.۱k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.