𝙿𝙰𝚁𝚃 ³⁶
ᴇsᴛᴇᴘ ғᴀᴛʜᴇʀ 🤍🦋
*پایان فلش بک ، داخل بیمارستان ، اتاق سوهو*
جیمین: نچ اشتباه نکن پسر جون ، من در قبال کاری که کردم دست مزد گرفتم و الان باهم بی حسابیم ولی یه مشکلی هنوز هست.
سوهو: چه مشکلی؟
جیمین: اینکه ا/ت هنوز میخواد باهات باشه
سوهو: من هرکاری که بگی رو کردم ، تازه ازت کتکم خوردم پس دیگه دست از سرم بردار پارک
جیمین: تو باید یه کاری میکردی که از تو متنفر میشد نه از من الان با این نقشت ریدی به همه چی.
سوهو: من نقشمو قبلش بهت گفتم میخواستی. قبول نکنی الان هر اتفاقی افتاده پای خودته.
راوی: جیمین عصبی دستی به موهاش کشید و نفسشو حرصی بیرون داد.
جیمین: اگه میخوای دوباره ازم کتک نخوری بهتره که این گندی که زدی رو جمعش کنی.
سوهو: الان انتظار داری که چیکار کنم ، بعدشم خیلی اسکولی وقتی میگه میخواستم باهات باشم یعنی......یعنی عاشقت ...شده بود دیگه.
جیمین: اولا درست صحبت کن من ازت بزرگ ترم بعدشم انقد مطمئنی که عاشقم شده؟
سوهو: اگه میخوای مطمئن شی عاشقته یا نه از خودش بپرس و الان رو مخ من راه نرو که اصن حوصلتو ندارم
جیمین: الان که بهش فک میکنم فهمیدم که ا/ت عاشقمه اما تو اگه حتی ذره ای احساس بهش داشتی حاظر نبودی عشقتو بخاطر پول بفروشی.
سوهو: من عاشقش نبودم...من؟ تو از حال و قلب من خبر داری که داری این حرفو میزنی .... تویی که قرار بود شوهر مامانش بشی چی میگی ، اگه بیشتر از این ادامه بدی *نفس نفس زدن* همه چیو به هلن میگم همه چیووو (داد)
راوی: جیمین خیلی خنثی جوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده داشت نگاش میکرد.
سوهو اَم بخاطر شوک عصبی ای که بهش وارد شد نفساش به شماره افتاده بود..
با باز شدن در دوتا پرستار وارد اتاق شدن و سمت سوهو رفتن و بهش کمک کردن تا دراز بکشه ، جیمینم بدون هیچ حرفی از اتاق اومد بیرون و رفت حیاط بیمارستان که دید ا/ت رو یکی از نیمکتا نشسته و آروم گریه میکنه.
رفت پیشش نشست که...
ا/ت: از اینجا برو...
جیمین: میخوام باهات صحبت کنم
ا/ت:...
جیمین: *نفس عمیق* من چند روز پیش با سوهو یه قراری گذاشتم
ا/ت که چشماش از تعجب گرد شده بود پرسید..
ا/ت: چه قراری؟
جیمین: بهش گفته بودم اگه با تو بهم بزنه بهش پول میدم اون اول قبول نکرد ولی وقتی مقدار پولو بالا بردم قبول کرد که از تو جداشه.
ا/ت: داری .....الکی میگی
جیمین: میتونی از خودش بپرسی ، فقط خواستم اینو بگم .... نمیگم اصن دوست نداره ولی اگه واقعا عاشقت بود بخاطر پول ولت نمیکرد.
راوی: بعد از پایان جملش پاکت سیگارشو درآورد یه نخشو روشن کرد و بعد از کشیدن یه پُک ا/ت سیگارو از دستاش گرفت و پرت کرد یه گوشه..
ا/ت: خوشم نمیاد سیگار بکشی
جیمین: چشم ، هرچی عشقم بگه
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
*پایان فلش بک ، داخل بیمارستان ، اتاق سوهو*
جیمین: نچ اشتباه نکن پسر جون ، من در قبال کاری که کردم دست مزد گرفتم و الان باهم بی حسابیم ولی یه مشکلی هنوز هست.
سوهو: چه مشکلی؟
جیمین: اینکه ا/ت هنوز میخواد باهات باشه
سوهو: من هرکاری که بگی رو کردم ، تازه ازت کتکم خوردم پس دیگه دست از سرم بردار پارک
جیمین: تو باید یه کاری میکردی که از تو متنفر میشد نه از من الان با این نقشت ریدی به همه چی.
سوهو: من نقشمو قبلش بهت گفتم میخواستی. قبول نکنی الان هر اتفاقی افتاده پای خودته.
راوی: جیمین عصبی دستی به موهاش کشید و نفسشو حرصی بیرون داد.
جیمین: اگه میخوای دوباره ازم کتک نخوری بهتره که این گندی که زدی رو جمعش کنی.
سوهو: الان انتظار داری که چیکار کنم ، بعدشم خیلی اسکولی وقتی میگه میخواستم باهات باشم یعنی......یعنی عاشقت ...شده بود دیگه.
جیمین: اولا درست صحبت کن من ازت بزرگ ترم بعدشم انقد مطمئنی که عاشقم شده؟
سوهو: اگه میخوای مطمئن شی عاشقته یا نه از خودش بپرس و الان رو مخ من راه نرو که اصن حوصلتو ندارم
جیمین: الان که بهش فک میکنم فهمیدم که ا/ت عاشقمه اما تو اگه حتی ذره ای احساس بهش داشتی حاظر نبودی عشقتو بخاطر پول بفروشی.
سوهو: من عاشقش نبودم...من؟ تو از حال و قلب من خبر داری که داری این حرفو میزنی .... تویی که قرار بود شوهر مامانش بشی چی میگی ، اگه بیشتر از این ادامه بدی *نفس نفس زدن* همه چیو به هلن میگم همه چیووو (داد)
راوی: جیمین خیلی خنثی جوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده داشت نگاش میکرد.
سوهو اَم بخاطر شوک عصبی ای که بهش وارد شد نفساش به شماره افتاده بود..
با باز شدن در دوتا پرستار وارد اتاق شدن و سمت سوهو رفتن و بهش کمک کردن تا دراز بکشه ، جیمینم بدون هیچ حرفی از اتاق اومد بیرون و رفت حیاط بیمارستان که دید ا/ت رو یکی از نیمکتا نشسته و آروم گریه میکنه.
رفت پیشش نشست که...
ا/ت: از اینجا برو...
جیمین: میخوام باهات صحبت کنم
ا/ت:...
جیمین: *نفس عمیق* من چند روز پیش با سوهو یه قراری گذاشتم
ا/ت که چشماش از تعجب گرد شده بود پرسید..
ا/ت: چه قراری؟
جیمین: بهش گفته بودم اگه با تو بهم بزنه بهش پول میدم اون اول قبول نکرد ولی وقتی مقدار پولو بالا بردم قبول کرد که از تو جداشه.
ا/ت: داری .....الکی میگی
جیمین: میتونی از خودش بپرسی ، فقط خواستم اینو بگم .... نمیگم اصن دوست نداره ولی اگه واقعا عاشقت بود بخاطر پول ولت نمیکرد.
راوی: بعد از پایان جملش پاکت سیگارشو درآورد یه نخشو روشن کرد و بعد از کشیدن یه پُک ا/ت سیگارو از دستاش گرفت و پرت کرد یه گوشه..
ا/ت: خوشم نمیاد سیگار بکشی
جیمین: چشم ، هرچی عشقم بگه
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
۲۴.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.