name:i will see u ...
part:1۲
ا.ت لبخندش از بین رفت.ضربان قلبش به اندازه ضربان قلب جیهوپ بالا رفت و نگران شد.
ا.ت: چ...چیشده؟
جیهوپ بدون حرف ا.ت رو محکم تر بغل کرد حتی فرصت نفس کشیدن هم به خودش نداد.
تهیونگ با لبخند از دور میومد اما با دیدن قیافه نگران ا.ت ترسید و سریع تر خودش رو رسوند.
ته: چیشده؟
جیهوپ که صورتش کاملا خیس بود و زیر چشماش قرمز بود روی صندلی افتاد و صورتش رو با دستاش پوشوند.
ا.ت فکرای بدی به سرش میومد که حتی حاضر نبود برای یک ثانیه هم بهشون فکر کنه.
جیهوپ نفس عمیقی کشید و بین گریه گفت:چ..چهوا...
این حرف نگرانی رو به براشون داشت به واقعیت تبدیل میکرد.
ته: چهوا چی؟
جیهوپ: خ..خدایا...چهوا یک ماهه...سرطان داره...
دوباره گریش بدتر شد.
ا.ت با شوک به ته خیره شد و جلوی جیهوپ زانو زد: ب....بچه چطوره؟
جیهوپ: س...سالمه ولی..چهوا حالش خیلی بده...میگن احتمال اینکه زنده بمونه...خیل..نمیخوام بگم...
چشای ا.ت پر از اشک شد.بهترین دوستش داشت زجر میکشید...بهترین دوستش داشت میمرد...
ته: نه...اینطور فکر نکن...خیلیا هستن که اینطوری زنده موندن...هوم...بیا به چیزای خوب فکر کن...بیا بریم صورتت رو بشور...تو که نمیخوای چهوا تورو اینطور ببینه
جیهوپ سرش رو تکون داد: نه
ته: برو صورتت رو بشور
جیهوپ با درموندگی بلند شد.شونه هاش خمیده و به زور راه میرفت.
ا.ت اشکاش شروع کرد به ریختن: چطور ممکنه
تهیونگ ا.ت رو بغل کرد و با کشیدن انگشتش روی اشکای ا.ت اونا رو پاک کرد: گریه نکن...جیهوپ به اندازه کافی حالش بده...اینطوری نا امید تر میشه...خواهش میکنم
ا.ت ته رو محکم بغل کرد و سرش رو توی گردن ته قایم کرد.
تهیونگ اروم سرش رو بوسید:بیا نا امید نشیم....
ا.ت اروم سرش رو تکون داد و از بغل تهیونگ بیرون اومد.
***
«چند ماه بعد»
چهوا بهتر بود.بعد از سه ماه تازه پسر کوچولوشون قیافش بامزه و جا افتاده بود.قیافه کیوتی مثل جیهوپ داشت و لبخندش شبیه چهوا بود.
ا.ت و ته و جیهوپ و سر میز ناهار بودن و با هم غذا میخوردن.
ته: فرصت شد اسمی برای پسرتون انتخاب کنید؟
چهوا لبخندی زد و سرش رو تکون داد: وای اره یادم رفت بگم...اسمش رو میزاریم کیونگ...
ا.ت خندید و گفت: برعکس صورتش که کیوته اسم جذابی داره
جیهوپ: یااا پسرم خیلی جذاب میشه...بشین نگاش کن
ته: اگه جذاب شد یه دختر میارم میدمش به کیونگ
جیهوپ خندید و سری تکون داد
چهوا با حس کردن درد توی سرش کمی اخم کرد و دستش رو روی شونه جیهوپ گذاشت.
جیهوپ با خنده روش رو برگردوند سمت چهوا و با دیدن چهره ی رنگ پریده چهوا خنده اش محو شد.
.
.
.
.
#سناریو
ا.ت لبخندش از بین رفت.ضربان قلبش به اندازه ضربان قلب جیهوپ بالا رفت و نگران شد.
ا.ت: چ...چیشده؟
جیهوپ بدون حرف ا.ت رو محکم تر بغل کرد حتی فرصت نفس کشیدن هم به خودش نداد.
تهیونگ با لبخند از دور میومد اما با دیدن قیافه نگران ا.ت ترسید و سریع تر خودش رو رسوند.
ته: چیشده؟
جیهوپ که صورتش کاملا خیس بود و زیر چشماش قرمز بود روی صندلی افتاد و صورتش رو با دستاش پوشوند.
ا.ت فکرای بدی به سرش میومد که حتی حاضر نبود برای یک ثانیه هم بهشون فکر کنه.
جیهوپ نفس عمیقی کشید و بین گریه گفت:چ..چهوا...
این حرف نگرانی رو به براشون داشت به واقعیت تبدیل میکرد.
ته: چهوا چی؟
جیهوپ: خ..خدایا...چهوا یک ماهه...سرطان داره...
دوباره گریش بدتر شد.
ا.ت با شوک به ته خیره شد و جلوی جیهوپ زانو زد: ب....بچه چطوره؟
جیهوپ: س...سالمه ولی..چهوا حالش خیلی بده...میگن احتمال اینکه زنده بمونه...خیل..نمیخوام بگم...
چشای ا.ت پر از اشک شد.بهترین دوستش داشت زجر میکشید...بهترین دوستش داشت میمرد...
ته: نه...اینطور فکر نکن...خیلیا هستن که اینطوری زنده موندن...هوم...بیا به چیزای خوب فکر کن...بیا بریم صورتت رو بشور...تو که نمیخوای چهوا تورو اینطور ببینه
جیهوپ سرش رو تکون داد: نه
ته: برو صورتت رو بشور
جیهوپ با درموندگی بلند شد.شونه هاش خمیده و به زور راه میرفت.
ا.ت اشکاش شروع کرد به ریختن: چطور ممکنه
تهیونگ ا.ت رو بغل کرد و با کشیدن انگشتش روی اشکای ا.ت اونا رو پاک کرد: گریه نکن...جیهوپ به اندازه کافی حالش بده...اینطوری نا امید تر میشه...خواهش میکنم
ا.ت ته رو محکم بغل کرد و سرش رو توی گردن ته قایم کرد.
تهیونگ اروم سرش رو بوسید:بیا نا امید نشیم....
ا.ت اروم سرش رو تکون داد و از بغل تهیونگ بیرون اومد.
***
«چند ماه بعد»
چهوا بهتر بود.بعد از سه ماه تازه پسر کوچولوشون قیافش بامزه و جا افتاده بود.قیافه کیوتی مثل جیهوپ داشت و لبخندش شبیه چهوا بود.
ا.ت و ته و جیهوپ و سر میز ناهار بودن و با هم غذا میخوردن.
ته: فرصت شد اسمی برای پسرتون انتخاب کنید؟
چهوا لبخندی زد و سرش رو تکون داد: وای اره یادم رفت بگم...اسمش رو میزاریم کیونگ...
ا.ت خندید و گفت: برعکس صورتش که کیوته اسم جذابی داره
جیهوپ: یااا پسرم خیلی جذاب میشه...بشین نگاش کن
ته: اگه جذاب شد یه دختر میارم میدمش به کیونگ
جیهوپ خندید و سری تکون داد
چهوا با حس کردن درد توی سرش کمی اخم کرد و دستش رو روی شونه جیهوپ گذاشت.
جیهوپ با خنده روش رو برگردوند سمت چهوا و با دیدن چهره ی رنگ پریده چهوا خنده اش محو شد.
.
.
.
.
#سناریو
۸.۳k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.