پارت۱۵فیک:جرقه عشق
زودبادیگاردا اومدن کنارم
ازشون پرسیدم چه خبر شده؟گفتن که بیرون پرلیسه
خون جلو چشامو گرفته بود،اون شوگای لعنتی بهم کلک زده بود،بادیگاردارو کنار زدم ودیدمش
با اضطراب بهم نگاه میکرد ومیگف:اونطوری که فک میکنی نیس،کار من نبوده،خواهش میکنم
ولی اجازه ندادم بیشتر از این بهم دروغ بگه وبا اسلحه سمتش شلیک کردم ولی زود جاخالی داد وخودشو انداخت زمین وتیرم خطارف
لعنتییییییییییییی،خودم میکشمتتتتتتتتت به من کلک میزنییییییییییییییی
داشتم میرفتم سمتش که پلیسا اومدن تو وبا من وبادیگاردا درگیر شدن ،زود رفتم پشت میز واز اونجابه سمت پلیسا شلیک میکردم ولی تعدادشون تمومی نداشت وهی بیشتر میشدن،یکی از بادیگاردا اومد سمتم وگف
×رئیس ما نمیتونیم باهاشون مقابله کنیم،باید زود عقب نشینی کنیم وبریم
+چطوری بریم بیرون عوضیییییییی،مگه اون همه پلیس رو بیرون نمیبینی؟
×این بار یه در مخفی هم داره میتونید از اونجا برید ماسرشون رو گرم میکنیم وشما با نصف افراد از در مخفی فرار کنید
+باشه
بلند شدم ولی یهو یادم اومد اون دخترو باید برای انتقام از شوگا ببرم وزود با نگاهم دنبالش گشتم وبالاخره پشت یه میز که پناه گرفته بود دیدمش وسمتش رفتم ودستشو گرفتم وبا خودم کشوندمش وبا افرادم رفتیم و در مخفیو که بادیگاردم گفته بود پیدا کردیم واز اونجا تونستیم فرار کنیم
بعد از اینکه از اونجا دور شدیم یه ماشین همون نزدیکی بود،زود قفلش رو شکستیم ودخترو پرتش کردم داخل وبعد خودم هم نشستم پشت فرمون وبه بقیه افراد هم گفتم که برن سمت انبار ومواظب اسلحه ها باشن چون ممکنه پلیسا اونجا هم برن
گاز ماشینو گرفتم وبا سرعت زیاد سمت عمارت راه افتادیم
+پس شوهرت به من خیانتتتتت میکنه آره؟
پس منو میفروشه به پلیسا؟حیف که از دستم در رف ولی تو که دستمی
امشب در ازای این نامردی که شوهرت در حقم کرد یه جورز به فاکت بدم که زیرم بمیری
_نهههههه خاهش میکنممممم کاری باهام نداشته باشششششش😭😭😭😭😭😭
+،خفهههههه شووووووو هرزههههههههه
همین طوری داشتم سرش داد میزدم واونم التماس میکردولی من توجهی نمیکردم وتند رانندگی میکردم وبالاخره رسیدیم عمارت وزود ماشین رو پارک کردم تو حیاط وپیاده شدم ودر سمت ات رو باز کردم وکشیدمش بیرون واز دستش گرفتم ودنبال خودم کشوندمش
وقتی داخل شدیم همه خدمتکارا با ترس نگامون میکردن پس زود آجوما رو صدا زدم
+آجومااااااااااااااا
×بله ارباب چیزی شدهه؟
+زود همتون برید بیروننننننن ،نمیخام کسیییییی داخل باشههههه
×چشممم ار..باب
بعد از اینکه از رفتن همشون مطمئن شدم ،ات رو کشون کشون ازله ها بردم بالا ودر اتاق رو باز کردم وانداختمش رو تخت وبعد درو بستم وقفلش کردم
همین که نگامو دادم بهش ازم ترسید وبا حالت التماسی بهم گف
_خو..اهش..میک...نم من وشوگا اصلا ازدواج نکردیییییم آخه چرا باور نمیکنییییییییی😭😭😭😭😭😭😭😭😭
+باور کنم،من دیگه چیزیو باور نمیکنم تو هم مثل شوهرتی
وبعد هم رفتم سمتش ورفت عقب وبازم رفتم جلو واونقدر رفتم تا به تاج تخت تکیه دادوبعد نتونست تکون بخوره .....
خوب دوستان پارت بعد اسماته،لطفا بهم بگید که چطور بنویسمش که پیجم مسدود نشه؟به نظرتون اگه تو کامنتا بنویسم بازم پیجم مسدود میشه؟لطفا بهم بگین💋😘
ازشون پرسیدم چه خبر شده؟گفتن که بیرون پرلیسه
خون جلو چشامو گرفته بود،اون شوگای لعنتی بهم کلک زده بود،بادیگاردارو کنار زدم ودیدمش
با اضطراب بهم نگاه میکرد ومیگف:اونطوری که فک میکنی نیس،کار من نبوده،خواهش میکنم
ولی اجازه ندادم بیشتر از این بهم دروغ بگه وبا اسلحه سمتش شلیک کردم ولی زود جاخالی داد وخودشو انداخت زمین وتیرم خطارف
لعنتییییییییییییی،خودم میکشمتتتتتتتتت به من کلک میزنییییییییییییییی
داشتم میرفتم سمتش که پلیسا اومدن تو وبا من وبادیگاردا درگیر شدن ،زود رفتم پشت میز واز اونجابه سمت پلیسا شلیک میکردم ولی تعدادشون تمومی نداشت وهی بیشتر میشدن،یکی از بادیگاردا اومد سمتم وگف
×رئیس ما نمیتونیم باهاشون مقابله کنیم،باید زود عقب نشینی کنیم وبریم
+چطوری بریم بیرون عوضیییییییی،مگه اون همه پلیس رو بیرون نمیبینی؟
×این بار یه در مخفی هم داره میتونید از اونجا برید ماسرشون رو گرم میکنیم وشما با نصف افراد از در مخفی فرار کنید
+باشه
بلند شدم ولی یهو یادم اومد اون دخترو باید برای انتقام از شوگا ببرم وزود با نگاهم دنبالش گشتم وبالاخره پشت یه میز که پناه گرفته بود دیدمش وسمتش رفتم ودستشو گرفتم وبا خودم کشوندمش وبا افرادم رفتیم و در مخفیو که بادیگاردم گفته بود پیدا کردیم واز اونجا تونستیم فرار کنیم
بعد از اینکه از اونجا دور شدیم یه ماشین همون نزدیکی بود،زود قفلش رو شکستیم ودخترو پرتش کردم داخل وبعد خودم هم نشستم پشت فرمون وبه بقیه افراد هم گفتم که برن سمت انبار ومواظب اسلحه ها باشن چون ممکنه پلیسا اونجا هم برن
گاز ماشینو گرفتم وبا سرعت زیاد سمت عمارت راه افتادیم
+پس شوهرت به من خیانتتتتت میکنه آره؟
پس منو میفروشه به پلیسا؟حیف که از دستم در رف ولی تو که دستمی
امشب در ازای این نامردی که شوهرت در حقم کرد یه جورز به فاکت بدم که زیرم بمیری
_نهههههه خاهش میکنممممم کاری باهام نداشته باشششششش😭😭😭😭😭😭
+،خفهههههه شووووووو هرزههههههههه
همین طوری داشتم سرش داد میزدم واونم التماس میکردولی من توجهی نمیکردم وتند رانندگی میکردم وبالاخره رسیدیم عمارت وزود ماشین رو پارک کردم تو حیاط وپیاده شدم ودر سمت ات رو باز کردم وکشیدمش بیرون واز دستش گرفتم ودنبال خودم کشوندمش
وقتی داخل شدیم همه خدمتکارا با ترس نگامون میکردن پس زود آجوما رو صدا زدم
+آجومااااااااااااااا
×بله ارباب چیزی شدهه؟
+زود همتون برید بیروننننننن ،نمیخام کسیییییی داخل باشههههه
×چشممم ار..باب
بعد از اینکه از رفتن همشون مطمئن شدم ،ات رو کشون کشون ازله ها بردم بالا ودر اتاق رو باز کردم وانداختمش رو تخت وبعد درو بستم وقفلش کردم
همین که نگامو دادم بهش ازم ترسید وبا حالت التماسی بهم گف
_خو..اهش..میک...نم من وشوگا اصلا ازدواج نکردیییییم آخه چرا باور نمیکنییییییییی😭😭😭😭😭😭😭😭😭
+باور کنم،من دیگه چیزیو باور نمیکنم تو هم مثل شوهرتی
وبعد هم رفتم سمتش ورفت عقب وبازم رفتم جلو واونقدر رفتم تا به تاج تخت تکیه دادوبعد نتونست تکون بخوره .....
خوب دوستان پارت بعد اسماته،لطفا بهم بگید که چطور بنویسمش که پیجم مسدود نشه؟به نظرتون اگه تو کامنتا بنویسم بازم پیجم مسدود میشه؟لطفا بهم بگین💋😘
۳.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.