پارت پنج
پارت پنج
" مرد رویایی من "
برم پیش اوما
- جدا؟
+ اره میخوام با جنی و آیو برم
- نمیشه منم بیام؟
+ تو چیکار ای که بیای؟
- دوست پسرت ( تهیونگ جان مگه هنوز یورا خانم قبول کردن؟:/ )
+ چه پرو ( تو دلش )
باشه بابا بیا ولی فقط به عنوان دوست😌
- آیشششش باشه بابا
تهیونگ رفت منم رفتم پیش رئیس مین تا اجازه بگیرم رفتم داخل
+ سلام رئیس
# سلام خانم پارک بفرمایین
+ آممم ببخشید من میتونم مرخصی بگیرم؟
# مرخصی؟
+ بله...میخوام برم پیش خانوادم اشکال که نداره؟
# عااا...نه نه میتونی بری فقط برای چند روز میری؟
+ دو روز
# عاااا باشه به جای تو اقای جانگ میتونه بیاد
+ ممنون
از اتاق رفتم بیرون و با خودم گفتم بهتره بیشتر کار هارو امروز انجام بدم که خیالم راحت باشه...
کار هارو تموم کردم و رفتم سمت خونه که اوپا رو دیدم که جلوی خونه منتظره
( علامت اوپا @ )
+ اوپا؟
@ یورااااااااااا
+ اوپا تو اینجا چیکار میکنی ( بغلش میکنه )
@ اومدم دنبالت تا باهم بریم
+ دنبالم؟ مگه ماشین داری؟
@ اوما بهت نگفت؟ با پولی که از کارم به دست اوردم ماشین خریدم😁
+ اووووو اوپام چقدر خفن و پولدار شده😃
@ هه کجاشو دیدی؟😌
+ خب دیگه خود شیرینی نکن
با اوپا رفتم سمت روستا قرار بود جنی و آیو فرداش بیان پیشم تهیونگ فکر نکنم بیاد چون سرش شلوغه همون بهتر نیاد دیدم جونگ کوک و جنی با هم تو رستورانن یهو یادم اومد امشب قرار بود با تهیونگ و جنی و جونگ کوک برم رستوران به تهیونگ پیام دادم و گفتم اوپا اومده دنبالم گفت باشه تعجب کردم که چقدر سرد گفت اخه همیشه یه خورده مسخره بازی در میاورد نمیدونم
داشتم فکر میکردم یهو خوابم برد
@ بیدار شو ابجی کوچولو رسیدیم
+ چی؟ رسیدیم؟ ( خمیازه )
رفتیم تو خونه دیدم خونه خیلی تغییر کرده
+ اوما اینجا چه خبره؟ چقدر خونه عوض شده
& اره دخترم با پولی که داداشت در اورد یکم به اینجا سر و سامون دادیم
+ اوووو داداشم یه پا بیزنس من شده🤭
حالا کجاشو دیدی؟😏
رفتم اتاقمو دیدم
خیلی تغییر کرده بود احساس میکردم یه پرنسسم یهو دیدم اوما داره با یکی احوال پرسی میکنه فکر کردم اوپاعه ولی صدای اوپا نبود رفتم بیرون دیدم تهیونگ
+ تو...تو اینجا چیکار میکنی؟
- گفتم که میام
+ یاااا
رفتم تو اتاقم و بیرون نیومدم دیگه صدای حرف زدناشون نمیومد فکر کردم رفت ولی وقتی رفتم بیرون دیدم همه جا تاریکه یهو دیدم چرلغا روشن شد برف شادی...ریسه های تولد...کیک و کلی کادو جلوم بود از شدت خودشحالی نمیدونستم چیکار کنم انقدر خوشحال بودم که شروع کردم به گریه تهیونگ و مامان و اوپا رو بغل کردم و دیدم که جنی و آیو هم اومدن خودمم یادم نبود تولدمه واقعا....
خواستم اخرین پارت باشه ولی ویسگون نمیزاره کامل بزارم ببخشید
پیج دومم
https://wisgoon.com/your_babygirl
" مرد رویایی من "
برم پیش اوما
- جدا؟
+ اره میخوام با جنی و آیو برم
- نمیشه منم بیام؟
+ تو چیکار ای که بیای؟
- دوست پسرت ( تهیونگ جان مگه هنوز یورا خانم قبول کردن؟:/ )
+ چه پرو ( تو دلش )
باشه بابا بیا ولی فقط به عنوان دوست😌
- آیشششش باشه بابا
تهیونگ رفت منم رفتم پیش رئیس مین تا اجازه بگیرم رفتم داخل
+ سلام رئیس
# سلام خانم پارک بفرمایین
+ آممم ببخشید من میتونم مرخصی بگیرم؟
# مرخصی؟
+ بله...میخوام برم پیش خانوادم اشکال که نداره؟
# عااا...نه نه میتونی بری فقط برای چند روز میری؟
+ دو روز
# عاااا باشه به جای تو اقای جانگ میتونه بیاد
+ ممنون
از اتاق رفتم بیرون و با خودم گفتم بهتره بیشتر کار هارو امروز انجام بدم که خیالم راحت باشه...
کار هارو تموم کردم و رفتم سمت خونه که اوپا رو دیدم که جلوی خونه منتظره
( علامت اوپا @ )
+ اوپا؟
@ یورااااااااااا
+ اوپا تو اینجا چیکار میکنی ( بغلش میکنه )
@ اومدم دنبالت تا باهم بریم
+ دنبالم؟ مگه ماشین داری؟
@ اوما بهت نگفت؟ با پولی که از کارم به دست اوردم ماشین خریدم😁
+ اووووو اوپام چقدر خفن و پولدار شده😃
@ هه کجاشو دیدی؟😌
+ خب دیگه خود شیرینی نکن
با اوپا رفتم سمت روستا قرار بود جنی و آیو فرداش بیان پیشم تهیونگ فکر نکنم بیاد چون سرش شلوغه همون بهتر نیاد دیدم جونگ کوک و جنی با هم تو رستورانن یهو یادم اومد امشب قرار بود با تهیونگ و جنی و جونگ کوک برم رستوران به تهیونگ پیام دادم و گفتم اوپا اومده دنبالم گفت باشه تعجب کردم که چقدر سرد گفت اخه همیشه یه خورده مسخره بازی در میاورد نمیدونم
داشتم فکر میکردم یهو خوابم برد
@ بیدار شو ابجی کوچولو رسیدیم
+ چی؟ رسیدیم؟ ( خمیازه )
رفتیم تو خونه دیدم خونه خیلی تغییر کرده
+ اوما اینجا چه خبره؟ چقدر خونه عوض شده
& اره دخترم با پولی که داداشت در اورد یکم به اینجا سر و سامون دادیم
+ اوووو داداشم یه پا بیزنس من شده🤭
حالا کجاشو دیدی؟😏
رفتم اتاقمو دیدم
خیلی تغییر کرده بود احساس میکردم یه پرنسسم یهو دیدم اوما داره با یکی احوال پرسی میکنه فکر کردم اوپاعه ولی صدای اوپا نبود رفتم بیرون دیدم تهیونگ
+ تو...تو اینجا چیکار میکنی؟
- گفتم که میام
+ یاااا
رفتم تو اتاقم و بیرون نیومدم دیگه صدای حرف زدناشون نمیومد فکر کردم رفت ولی وقتی رفتم بیرون دیدم همه جا تاریکه یهو دیدم چرلغا روشن شد برف شادی...ریسه های تولد...کیک و کلی کادو جلوم بود از شدت خودشحالی نمیدونستم چیکار کنم انقدر خوشحال بودم که شروع کردم به گریه تهیونگ و مامان و اوپا رو بغل کردم و دیدم که جنی و آیو هم اومدن خودمم یادم نبود تولدمه واقعا....
خواستم اخرین پارت باشه ولی ویسگون نمیزاره کامل بزارم ببخشید
پیج دومم
https://wisgoon.com/your_babygirl
۵.۴k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.