بهای قمار پارت 20
بهای قمار
پارت 20
یونگی با خشم و بی توجه به حرفای پدرش به سمت لیرا رفت ...
لیرا خودش نگران چند قدم به یونگی نزدیک شد با قیافه ی نگرانی پرسید
- چی شده ؟
یونگی با قدم های محکم به سمتش حمله ور شد ، یقه لیرا رو گرفت و کوبوندش به دیوار
¥ دختره ی خائن !
- چ..چی؟
صدای ساییده شدن دندونای یونگی به راحتی شنیده میشد
¥ عاره ! بازیگر خوبی هستی ... میخاستی مراقب پسر اقای مین باشی ؟
- ....
¥ د لال نشو دیگه ! بگو ! نکنه میخواستی منو هم ترور کنی ؟! یه شب بیای تو رخت خاب با یه گلوله خلاصم کنی !
- من ...نم..نمیفهمم !
یونگی محکم تر یقشد فشرد
¥ هوم پس چجور زمانی که با اون مرتیکه سک*س میکردی که خوب میفهمیدی !
- چ..چی ؟!
¥ خودتو نزن به اون راه ! اگه میخاستی یکی پارت کنه چرا به خودم نگفتی ؟!
یونگی پوزخندی زد
¥ مطمئنا برات کم نمیذاشتم
همه چیز برای لیرا نامفهوم بود اصلا متوجه نمیشد اون داره درباره چی حرف میزنه !
- من نمیدونم داری درباره چی داری حرف میزنی !
¥ الان میفهمی ...!
یونگی یقه لیرا محکم تر گرفت و پرتش کرد روی تخت و تو چند تا حرکت کوتاه و سریع لباساشو پاره کرد
¥ یااا چیکار میکنیی ؟!
( خب گایز میدونم بعضیاتون اسمات نمیخونین برا همین بهتون توصیه میکنم اگه دوس ندارین از اینجا نخونید بعد بهتون میگم از کجا بخونید مرسی گشنگا گزارش هم نکنید )
یونگی کمربندشو باز کرد و شلوارشو پائین کشید ...
وروی لیرا خیمه زد
اشک تو چشمای لیرا جمع شده بود
- بخدا...م..من کاری نکردم !
با حس فرود اومدن دندونای یونگی روی ترقوش اشکش جاری شد یونگی هم نامردی نکرد و گاز محکمی از گردنش گرفت
لیرا لبشو گاز گرفت تا سر و صدا نکنه چون میدونست با اه و ناله کردن کارش سخت تر میشه
یونگی روی تک به تک نقاط بدن لیرا جای کیس مارک و گازی گذشت و لیرا هر لحظه بیشتر درد میکشید
یونگی سینه های لیرا رویتوی دهنش گرفت و گاز زد
همونجور که اشک میریخت گفت :
- ی..یونگی خا..هش میکنم !
یونگی توجهی نکرد و با تمام خشمش سمت لباس زیر لیرا رفت و اون رو پائین کشید و تو یه حرکت واردش کرد
لیرا انقد از درد لبشو فشار داد که لبش پاره شد و خون توی دهنش پخش شد
یونگی که دید لیرا چیزی نمیگه پوزخندی زد و گفت
¥ خیلی ساکتی بیب !
و ایندفعه با ضربه محکم تر از قبل واردش کرد
لیرا دیگه تحمل نکرد و شروع کرد به جیغ زدن
- عااااااای ... نههه لطفااا
یونگی پوزخندی زد
¥ تازه اولشه
یونگی با ضربه هایی هر کدوم محکم تر از قبل واردش میکرد و لیرا بیشتر جیغ میزد کل عمارت از صدای زجه زدن های لیرا پر شده بود !
اقای مین ویگه از تقلا کردن خسته شد و به طبقه پایین رفت ، داشت به این فکر میکرد که لیرا قراره چن وقت نتونه راه بره !
بعد از چند تا ضربه یونگی متوجه تغییر رنگ ملافه روی تخت به قرمز شد
¥ خ..خون ؟
بعد با قیافه ای نگران و متعجب به لیرا نگاه کرد
¥ تو با..باکره ای ؟
لیرا به زور سری تکون داد
یونگی ناگهان تصویر توی عکسا رو مرور کرد ...
اکه اون عکسا واقعی باشن لیرا نباید باکره باشه !
پارت 20
یونگی با خشم و بی توجه به حرفای پدرش به سمت لیرا رفت ...
لیرا خودش نگران چند قدم به یونگی نزدیک شد با قیافه ی نگرانی پرسید
- چی شده ؟
یونگی با قدم های محکم به سمتش حمله ور شد ، یقه لیرا رو گرفت و کوبوندش به دیوار
¥ دختره ی خائن !
- چ..چی؟
صدای ساییده شدن دندونای یونگی به راحتی شنیده میشد
¥ عاره ! بازیگر خوبی هستی ... میخاستی مراقب پسر اقای مین باشی ؟
- ....
¥ د لال نشو دیگه ! بگو ! نکنه میخواستی منو هم ترور کنی ؟! یه شب بیای تو رخت خاب با یه گلوله خلاصم کنی !
- من ...نم..نمیفهمم !
یونگی محکم تر یقشد فشرد
¥ هوم پس چجور زمانی که با اون مرتیکه سک*س میکردی که خوب میفهمیدی !
- چ..چی ؟!
¥ خودتو نزن به اون راه ! اگه میخاستی یکی پارت کنه چرا به خودم نگفتی ؟!
یونگی پوزخندی زد
¥ مطمئنا برات کم نمیذاشتم
همه چیز برای لیرا نامفهوم بود اصلا متوجه نمیشد اون داره درباره چی حرف میزنه !
- من نمیدونم داری درباره چی داری حرف میزنی !
¥ الان میفهمی ...!
یونگی یقه لیرا محکم تر گرفت و پرتش کرد روی تخت و تو چند تا حرکت کوتاه و سریع لباساشو پاره کرد
¥ یااا چیکار میکنیی ؟!
( خب گایز میدونم بعضیاتون اسمات نمیخونین برا همین بهتون توصیه میکنم اگه دوس ندارین از اینجا نخونید بعد بهتون میگم از کجا بخونید مرسی گشنگا گزارش هم نکنید )
یونگی کمربندشو باز کرد و شلوارشو پائین کشید ...
وروی لیرا خیمه زد
اشک تو چشمای لیرا جمع شده بود
- بخدا...م..من کاری نکردم !
با حس فرود اومدن دندونای یونگی روی ترقوش اشکش جاری شد یونگی هم نامردی نکرد و گاز محکمی از گردنش گرفت
لیرا لبشو گاز گرفت تا سر و صدا نکنه چون میدونست با اه و ناله کردن کارش سخت تر میشه
یونگی روی تک به تک نقاط بدن لیرا جای کیس مارک و گازی گذشت و لیرا هر لحظه بیشتر درد میکشید
یونگی سینه های لیرا رویتوی دهنش گرفت و گاز زد
همونجور که اشک میریخت گفت :
- ی..یونگی خا..هش میکنم !
یونگی توجهی نکرد و با تمام خشمش سمت لباس زیر لیرا رفت و اون رو پائین کشید و تو یه حرکت واردش کرد
لیرا انقد از درد لبشو فشار داد که لبش پاره شد و خون توی دهنش پخش شد
یونگی که دید لیرا چیزی نمیگه پوزخندی زد و گفت
¥ خیلی ساکتی بیب !
و ایندفعه با ضربه محکم تر از قبل واردش کرد
لیرا دیگه تحمل نکرد و شروع کرد به جیغ زدن
- عااااااای ... نههه لطفااا
یونگی پوزخندی زد
¥ تازه اولشه
یونگی با ضربه هایی هر کدوم محکم تر از قبل واردش میکرد و لیرا بیشتر جیغ میزد کل عمارت از صدای زجه زدن های لیرا پر شده بود !
اقای مین ویگه از تقلا کردن خسته شد و به طبقه پایین رفت ، داشت به این فکر میکرد که لیرا قراره چن وقت نتونه راه بره !
بعد از چند تا ضربه یونگی متوجه تغییر رنگ ملافه روی تخت به قرمز شد
¥ خ..خون ؟
بعد با قیافه ای نگران و متعجب به لیرا نگاه کرد
¥ تو با..باکره ای ؟
لیرا به زور سری تکون داد
یونگی ناگهان تصویر توی عکسا رو مرور کرد ...
اکه اون عکسا واقعی باشن لیرا نباید باکره باشه !
۷۸.۲k
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.