فیک ته
فیک ته
ویو ات
ساعت ۳ بود حموم کردم کارتمو کردم همچی رو چک کردم ساعت ۴ شده بود لباس پوشیدم راه افتادم فرود گاه
بادیگارد: قربان از این طرف
بادیگار: براتون هواپیما شخصی گرفتم
ات: خوبه چمدونو بزار بالا
رفتم رو صندلی نشستم کتاب خوندم کتاب قشنگی بود جنایی دو ساعت کتاب خوندم چقد زود برگام یه نیم ساعت خوابیدم بیدار شدم
ات: کی می رسیم
بادیگارد: قربتن الان داریم فرود میام
ات: خوبه
رسیدیم قبل اینکه برم امریکا عمارت برا خودم خریدم جفتم یه عمارت اشنایی بود انگار قبلا دیده بودمش خیلی اهمیت ندادم رفتم داخل نا لباسا رو گذاشتم بقیه کاراشونو ساعت ۸ شد
ات: می خوام برم فست فودی کورن داگو اینجور چیزا بخورم ماشینو حاضر کن
بادیگارد: چشم
رفتم لباس پوشیدم( عکس لباسایی که پوشیده بودو می زارم )
ویو ته
ساعت ۱ از خواب بیدار شدم حال حوصله هیچی رو نداشتم مشروبو وا کردم خوردم سیگارو روشن کردمو کشیدم یه فیلم جنایی دیدم که زنگ در خورد دیدم اعضا اومدن
ته : سلام
کوک: هیونگ چرا وضعییتت این شکلیه
ته : کوکی نپرس
نامجون: این چه شکلی واسه خودت درست کردی اخه
ته: بشینید میگم
جیمین: خب بگو چه خبره
ته حالا فهمیوم وقتی به ات خیانت کردم چه حسی داشت
یونگی: چی میگی
ته: مینا بهم خیانت کردم( با بغض)
هوپی: چند بار بهت گفتم اون مینا هرزس باهاش نگرد اخر اینطور شد
ته: من دوسش داشتم ولی فک کردم اونم دوسم داره
جین: خب حالا چه کار کنیم سر وضع خودتو دیدی اصن کل خونه شده ویسکی مشروب الکل سیگار ته اون ته ای که من میشناسم نیس
ته: دست خودم نیس دلم برا ات خیلی تنگ شده
یونگی: خب حالا می بریمت بیرون بهت یه چیزی میدیم می خوری از نی قیلونم لاغر تر شدی
ته: نمیام
یونگی: میای خوبم میای
ته: اووووف باشه
کوکی: خب حالا برو یه لباس درست حسابی بپوش
ته: باشه
رفتیم استیک و دوکوبکی خوردیم خیلی خوش گذشت
ساعت ۶ برگشتیم البته قبلش ساحل بودیم یه میگو کبابی خوردیم غذا مورد علاقم میگو پروردگارررررا)
شرطا
۱۰ لایک
۳ کام
گودبای
ویو ات
ساعت ۳ بود حموم کردم کارتمو کردم همچی رو چک کردم ساعت ۴ شده بود لباس پوشیدم راه افتادم فرود گاه
بادیگارد: قربان از این طرف
بادیگار: براتون هواپیما شخصی گرفتم
ات: خوبه چمدونو بزار بالا
رفتم رو صندلی نشستم کتاب خوندم کتاب قشنگی بود جنایی دو ساعت کتاب خوندم چقد زود برگام یه نیم ساعت خوابیدم بیدار شدم
ات: کی می رسیم
بادیگارد: قربتن الان داریم فرود میام
ات: خوبه
رسیدیم قبل اینکه برم امریکا عمارت برا خودم خریدم جفتم یه عمارت اشنایی بود انگار قبلا دیده بودمش خیلی اهمیت ندادم رفتم داخل نا لباسا رو گذاشتم بقیه کاراشونو ساعت ۸ شد
ات: می خوام برم فست فودی کورن داگو اینجور چیزا بخورم ماشینو حاضر کن
بادیگارد: چشم
رفتم لباس پوشیدم( عکس لباسایی که پوشیده بودو می زارم )
ویو ته
ساعت ۱ از خواب بیدار شدم حال حوصله هیچی رو نداشتم مشروبو وا کردم خوردم سیگارو روشن کردمو کشیدم یه فیلم جنایی دیدم که زنگ در خورد دیدم اعضا اومدن
ته : سلام
کوک: هیونگ چرا وضعییتت این شکلیه
ته : کوکی نپرس
نامجون: این چه شکلی واسه خودت درست کردی اخه
ته: بشینید میگم
جیمین: خب بگو چه خبره
ته حالا فهمیوم وقتی به ات خیانت کردم چه حسی داشت
یونگی: چی میگی
ته: مینا بهم خیانت کردم( با بغض)
هوپی: چند بار بهت گفتم اون مینا هرزس باهاش نگرد اخر اینطور شد
ته: من دوسش داشتم ولی فک کردم اونم دوسم داره
جین: خب حالا چه کار کنیم سر وضع خودتو دیدی اصن کل خونه شده ویسکی مشروب الکل سیگار ته اون ته ای که من میشناسم نیس
ته: دست خودم نیس دلم برا ات خیلی تنگ شده
یونگی: خب حالا می بریمت بیرون بهت یه چیزی میدیم می خوری از نی قیلونم لاغر تر شدی
ته: نمیام
یونگی: میای خوبم میای
ته: اووووف باشه
کوکی: خب حالا برو یه لباس درست حسابی بپوش
ته: باشه
رفتیم استیک و دوکوبکی خوردیم خیلی خوش گذشت
ساعت ۶ برگشتیم البته قبلش ساحل بودیم یه میگو کبابی خوردیم غذا مورد علاقم میگو پروردگارررررا)
شرطا
۱۰ لایک
۳ کام
گودبای
۹.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.