من میترا نیستم!
کتاب "راز درخت كاج" با ماجرای گم شدن یک دختر چهارده ساله شروع می شود.
خانواده ای جنگ زده که از شهر آبادان به شاهين شهر اصفهان
مهاجرت کرده اند درحالیکه دختران بزرگترشان کنار مدافعین شهر
در آبادان مانده و از مجروحین جنگ پرستاری می کنند و تنها پسرشان
هم جزو مدافعین شهر است.
دختر کوچکتر چهارده ساله اشان هم در کنار خانواده است و راوی داستان
هم مادر اين دختر است که داستان دو شب بیقراری و تلاش خود، خانواده و آشنایان را در جستجوی او نقل کرده و سپس به گذشته بر میگردد وخواننده كتاب از تولد راوی کتاب تا لحظه گم شدن دختر 14 ساله اش را با اومرور میکند.
قهرمان كتاب "راز درخت كاج" یعنی همان دختر ناپديد شده ، سال 1346
در آبادان به دنیا آمده و پدرش که به نامهای ایرانی علاقه داشته اسم او را
«میترا» می گذارد اما همین که دختر کمی بزرگ می شود از نامش ناراضی
می شود و به همین خاطر نامش را به «زینب» تغییر می دهند.
زینب كَمايي در مقطع سوم راهنمایی(کلاس هشتم) درس می خواند و علاوه بر تحصیل، در فعالیتهای فرهنگی مسجد هم شرکت می کند و همزمان
برنامههای خودسازی نیز برای خودش دارد.
روحیه مذهبی زینب، مورد خشم و کینه منافقین قرار می گیرد تا جایی که این جنایتکاران کوردل در آخرین نماز مغرب اسفند سال 1360 این دختر معصوم
را هنگام بازگشت از مسجد، ربوده و به حومه شاهین شهر منتقل نموده و باگره زدن چادرش او را خفه می کنند و به شهادت می رسانند.
پیکر مطهر شهيد زینب كمايي، سه روز بعد از شهادت پیدا می شود و همراه با پیکرهای غرقِ به خون 360 شهید عملیات «فتحالمبین» در شهر اصفهان تشییع و در گلستان شهدا به خاک سپرده شد
خانواده ای جنگ زده که از شهر آبادان به شاهين شهر اصفهان
مهاجرت کرده اند درحالیکه دختران بزرگترشان کنار مدافعین شهر
در آبادان مانده و از مجروحین جنگ پرستاری می کنند و تنها پسرشان
هم جزو مدافعین شهر است.
دختر کوچکتر چهارده ساله اشان هم در کنار خانواده است و راوی داستان
هم مادر اين دختر است که داستان دو شب بیقراری و تلاش خود، خانواده و آشنایان را در جستجوی او نقل کرده و سپس به گذشته بر میگردد وخواننده كتاب از تولد راوی کتاب تا لحظه گم شدن دختر 14 ساله اش را با اومرور میکند.
قهرمان كتاب "راز درخت كاج" یعنی همان دختر ناپديد شده ، سال 1346
در آبادان به دنیا آمده و پدرش که به نامهای ایرانی علاقه داشته اسم او را
«میترا» می گذارد اما همین که دختر کمی بزرگ می شود از نامش ناراضی
می شود و به همین خاطر نامش را به «زینب» تغییر می دهند.
زینب كَمايي در مقطع سوم راهنمایی(کلاس هشتم) درس می خواند و علاوه بر تحصیل، در فعالیتهای فرهنگی مسجد هم شرکت می کند و همزمان
برنامههای خودسازی نیز برای خودش دارد.
روحیه مذهبی زینب، مورد خشم و کینه منافقین قرار می گیرد تا جایی که این جنایتکاران کوردل در آخرین نماز مغرب اسفند سال 1360 این دختر معصوم
را هنگام بازگشت از مسجد، ربوده و به حومه شاهین شهر منتقل نموده و باگره زدن چادرش او را خفه می کنند و به شهادت می رسانند.
پیکر مطهر شهيد زینب كمايي، سه روز بعد از شهادت پیدا می شود و همراه با پیکرهای غرقِ به خون 360 شهید عملیات «فتحالمبین» در شهر اصفهان تشییع و در گلستان شهدا به خاک سپرده شد
۵.۵k
۱۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.