فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۷۷💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی لباس عوض کرده بود و یه آرایش ساده کرد
بعدشم از اتاق اومد بیرون و رو ب روی جیمین ایستاد
جیمین نگاهی ب سرتا پاش انداخت و چشاشو ریز تر کرد
جیمین:: خاستی بری شرکت یکی دو ساعت بمونی،نخاستی بری ک...
سانامی:: هیییسسس،یه خانمه جوان و خوش اندام و چهره همیشه ب خودش میرسه و بهترینارو میپوشه،مخصوصا منی ک همسره ثروتمندترین و جذاب ترین مرد سئولم😌
جیمین:: خوبه خوبه...تا دیروز من حمومش میکردم بس تنبل بود حالا کلاس گرفته
سانامی:: مستر پارک د بیا بریم
جیمین:: گمشو تو ماشین تا بیام
سانامی لبخندی زد و رفت بیرون
جیمین رفت تو اتاق
من شلوارشو سانامی گذاشته بود رو تخت واسش
لباساشو عوض کرد و ادکلنشو از رو میز برداشت
جیمین:: بهترین و گرونترین مارکه یه هفته نیست خریدمش سانامی تمومش کرد😐
گذاشتش سر جاش و موهاشو شونه زد
بعدشم رفت بیرون
از پله ها پایین رفت و ب ساعت رو مچش نگاه کرد ک دیرش شده بود...
زود دووید رفت
وقتی ب ماشین رسید بازش کرد ونشست
سانامی:: دیگه منو انقدر منتظر نزار ددی
جیمین:: خسته شدی؟!
سانامی:: آره خیلی
جیمین:: ب دیکم
سانامی:: بی ادب😐
جیمین حرکت کرد بره شرکت
بین راه سانامی سکوت بینشونو شکوند...
سانامی:: ساعت ۴ بعد ظهره
جیمین:: خب
سانامی:: دیرمون میشه
جیمین:: شرکت نزدیکه نگران نباش
سانامی:: خرید کردنو میگم
جیمین:: بله؟!
سانامی:: خرید کنیم🥺
جیمین:: خفه شو،قرار نیست بریم خرید،یه سیمکارت میگیری و تمام
سانامی:: نمخام...من هیچی تو خونه لباس ندارم
جیمین:: همیشه همینو میگی،لخت بهتره باشی اصن
سانامی:: بد بوی
بیست مین بعد رسیدن و سانامی پیاده شد و دووید
جیمین:: بی صاحاب وایسا،سانامی
سانامی:: بدو بیا خب
سانامی رفت داخل و با زوق دستگیره اتاق کار جیمینو کشید و دید قفله
سانامی:: ف ..اک یو جیمین🗿
جیمین:: برو داخل تا فاکو نشونت بدم
سانامی:: نمیخااااام
جیمین:: ساکت...اوکی آخر شب کارتو میسازم
سانامی:: بیخود
جیمین درو باز کرد و رفتن داخل
جیمین:: واسه بیبیم سوپرایز دارم
سانامی:: چیهه؟؟
جیمین:: آخر شبه...
سانامی:: لذته چیزو میگی...
جیمین:: ن
سانامی:: پس چی؟!
جیمین:: خیلی دوسش داری،واسه داشتنش هرکاری میکنی...
سانامی:: نینی کوچولوووووو
جیمین:: اوم...
سانامی:: عاشقتمممم
جیمین:: بشین یه ساعتی کار دارم من،بعدش میریم...هنوزم خستم
سانامی:: چشم...
پرش زمانی
ی ساعت بعد...
جیمین پاشد و دید سانامی رو مبل خوابه
اینبار خیلی آروم بود
رفت بالا سرش و بوسه ای رو موهاش زد
ک با شنیدن پیامکی ک رو گوشیش اومد روشو برگردوند
رفت بازش کرد و دید شمارشو سیو نداره...
پیامک نوشته بود: هنوزم میخوای خائنارو زیر بال و پَرت نگه داری؟!...
#dasam
پارت۷۷💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
سانامی لباس عوض کرده بود و یه آرایش ساده کرد
بعدشم از اتاق اومد بیرون و رو ب روی جیمین ایستاد
جیمین نگاهی ب سرتا پاش انداخت و چشاشو ریز تر کرد
جیمین:: خاستی بری شرکت یکی دو ساعت بمونی،نخاستی بری ک...
سانامی:: هیییسسس،یه خانمه جوان و خوش اندام و چهره همیشه ب خودش میرسه و بهترینارو میپوشه،مخصوصا منی ک همسره ثروتمندترین و جذاب ترین مرد سئولم😌
جیمین:: خوبه خوبه...تا دیروز من حمومش میکردم بس تنبل بود حالا کلاس گرفته
سانامی:: مستر پارک د بیا بریم
جیمین:: گمشو تو ماشین تا بیام
سانامی لبخندی زد و رفت بیرون
جیمین رفت تو اتاق
من شلوارشو سانامی گذاشته بود رو تخت واسش
لباساشو عوض کرد و ادکلنشو از رو میز برداشت
جیمین:: بهترین و گرونترین مارکه یه هفته نیست خریدمش سانامی تمومش کرد😐
گذاشتش سر جاش و موهاشو شونه زد
بعدشم رفت بیرون
از پله ها پایین رفت و ب ساعت رو مچش نگاه کرد ک دیرش شده بود...
زود دووید رفت
وقتی ب ماشین رسید بازش کرد ونشست
سانامی:: دیگه منو انقدر منتظر نزار ددی
جیمین:: خسته شدی؟!
سانامی:: آره خیلی
جیمین:: ب دیکم
سانامی:: بی ادب😐
جیمین حرکت کرد بره شرکت
بین راه سانامی سکوت بینشونو شکوند...
سانامی:: ساعت ۴ بعد ظهره
جیمین:: خب
سانامی:: دیرمون میشه
جیمین:: شرکت نزدیکه نگران نباش
سانامی:: خرید کردنو میگم
جیمین:: بله؟!
سانامی:: خرید کنیم🥺
جیمین:: خفه شو،قرار نیست بریم خرید،یه سیمکارت میگیری و تمام
سانامی:: نمخام...من هیچی تو خونه لباس ندارم
جیمین:: همیشه همینو میگی،لخت بهتره باشی اصن
سانامی:: بد بوی
بیست مین بعد رسیدن و سانامی پیاده شد و دووید
جیمین:: بی صاحاب وایسا،سانامی
سانامی:: بدو بیا خب
سانامی رفت داخل و با زوق دستگیره اتاق کار جیمینو کشید و دید قفله
سانامی:: ف ..اک یو جیمین🗿
جیمین:: برو داخل تا فاکو نشونت بدم
سانامی:: نمیخااااام
جیمین:: ساکت...اوکی آخر شب کارتو میسازم
سانامی:: بیخود
جیمین درو باز کرد و رفتن داخل
جیمین:: واسه بیبیم سوپرایز دارم
سانامی:: چیهه؟؟
جیمین:: آخر شبه...
سانامی:: لذته چیزو میگی...
جیمین:: ن
سانامی:: پس چی؟!
جیمین:: خیلی دوسش داری،واسه داشتنش هرکاری میکنی...
سانامی:: نینی کوچولوووووو
جیمین:: اوم...
سانامی:: عاشقتمممم
جیمین:: بشین یه ساعتی کار دارم من،بعدش میریم...هنوزم خستم
سانامی:: چشم...
پرش زمانی
ی ساعت بعد...
جیمین پاشد و دید سانامی رو مبل خوابه
اینبار خیلی آروم بود
رفت بالا سرش و بوسه ای رو موهاش زد
ک با شنیدن پیامکی ک رو گوشیش اومد روشو برگردوند
رفت بازش کرد و دید شمارشو سیو نداره...
پیامک نوشته بود: هنوزم میخوای خائنارو زیر بال و پَرت نگه داری؟!...
#dasam
۲۱.۲k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.