فیک ( عشق ناخوانده) پارت 14
~ عشق ناخوانده ~
پارت 14
چشمام گرد شد
+ چه واقعیتی
÷ پشت همه خوبیای من چیزی نبود که تو میدیدی !
زانو هام شل شد لابد میخاست بگه ترحم بوده یا چمیدونم میخاسته بازیم بده یا ... اشکام جاری شد
÷ چرا گریه میکنی من که چیزی نگفتم ...
یهو عصبانی شدم...
+ ارهههه من بیماری قلبی دارممم اره قراره بمیرم ارههه همه باید به من ترحم کنن ارهههه همینه هیچکس منو از ته دلش دوست نداره ؛ اون از اون پسره ی اشغال که ولم کرد رفت ؛ تنها دل خوشیم تو بودی که توعم میگی یه نقشه ای پشت علاقت بوده خدایا من چه گناهی کردم ...؟!
جیمین به لکنت افتاده بود ...
÷ چی داری م..میگی ؟
+ تنه ای بهش زدم و دویدم سمت در خونه حیمین همینطور پشت سرم میدویید
÷ بورااا بورا صبر کن کجا میری ؟
از زبان جیمین )
دنبالش راه افتادم که داشت تو راه رو اپارتمان بالا میرفت وقتی رسیدم بالا دیدم پشت بودم درو باز کردم بورا رو لبه پشت بوم وایساده بود ...
از زبان بورا )
دیگه طاقتم تموم شده بود رفتن بالای سکو که دیدم همسایه ها و مردم پائین جمع شدن که یهو اتش نشانی و پلیس رسیدن یه تشک بادی بزرگ پهن کرده هه لابد فک کردن با این میتونن زندگی منو نجات بدن ...
ده دقیقه ای بود اون بالا وایساده بودم اما همه عین جت فیلم میگرفتن که یهو چشمم به یه تبلیغ که بالای یه پشت بوم دیگه بودن افتاد نوشته بود ...
تو نیاز نداری کسی تو رو دوست داشته باشه همین که تو خودت رو دوست داشته باشی کافیه اشک از چشام جاری شد ...
راست میگفت دیگه برام مهم نبود که جیمین یا تهیونگ منو دوست دارن یا نه تصمیم گرفتم برم پائین که یهو یه قطره خون رو دستم دیدم از ترس سرم گیج میرفت
هه پایان زندگیم بود دیگه واقعا اخرش بود داشتم میفتادن که چشمامو بستم همه افرادی که پائین وایساده بودن جیغ میزن ولی خب فایده نداشت من داشتم میفتادم که ... یهو دستای یکیو زیر کمرم حس کردم و چشمام باز کردم جیمین بود :)
÷ قبل از این که حرفام تموم شه کجا گذاشتی رفتی بیبی گرل ؟!
دیگه کاملا بیهوش شدم ...
وقتی به هوش اومدم جیمین بالا سرم بود ...
÷ یا بیخیال خیلی زود قضاوت میکنی
+ گمشو تو هم یکی هستی مث دوستت
÷ یا میدونستی اون من نیستم که دوسش داری ؟
+ معلومه که میدونم ... من دیگه هیچ کسو دوست ندارم
که یهو لباشو رو لبام گذاشت ؛ بیخیال قبلم ناخداگاه ضربانش رفت بالا ... ازم جدا شد و دستشو روی قلبم گذاشت :
÷ مطمئنی ؟
اشکام سرازیر شد
+ خب که چی دوست دارم !
÷ اون سوئیشرتیو که دور کمرت بستمو داری ؟
+ هم
÷ کجاس ؟
+ تو کمده
بلند شد رفت و تو کمد و سوییشرتو اورد
÷ بلند اسم روشو بخون ...
چشمام از تعجب گرد شده بود
+ ک..کیم تهیونگ
÷ بیا این صدا رو گوش کن
باورم نمیشد صدای تهیونگ بود
÷ من یواشکی ضبطش کردم ...
[- یا جیمین
÷ جانم ته ؟
- حواست به بورا باشه ممکنه هیت بگیره
÷ نگران نباش !]
÷ فک کردی زمانی که حواسم بهت بود تلپاتی بود ؟!
+ م..منظورت چ..چیه ؟
÷ اون تهیونگ بود که از دور حواسش به تو بود اونم از طریق من
اشکام تمومی نداشت
+ یعنی دا..داری میگی ته ..منو دو..دوست داره ؟
÷ یا بیخیال اون از اولم دوست داشت...
÷ ولی ؟
+ ولی چییی ؟
÷ اروم باش بابا
÷ تو واقعا قرار بمیری ؟
سرمو پائین انداختم
+ اره
سرمو که بابا اوردم چشمای جیمین پر اشک بود ...
+ یا جیمینا بیخیااال
جیمین بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق رفت بیرون
داشتم به تهیونگ فکر میکردم ...
به اولین باری که تو عروسی نذاشت کسی اشکامو ببینه ... من چقد احمقم !
نویسنده : جوری که نمیدونم به ته برسه یا جیمین یا خدا مثلث عشقی شد صلوات
پارت 14
چشمام گرد شد
+ چه واقعیتی
÷ پشت همه خوبیای من چیزی نبود که تو میدیدی !
زانو هام شل شد لابد میخاست بگه ترحم بوده یا چمیدونم میخاسته بازیم بده یا ... اشکام جاری شد
÷ چرا گریه میکنی من که چیزی نگفتم ...
یهو عصبانی شدم...
+ ارهههه من بیماری قلبی دارممم اره قراره بمیرم ارههه همه باید به من ترحم کنن ارهههه همینه هیچکس منو از ته دلش دوست نداره ؛ اون از اون پسره ی اشغال که ولم کرد رفت ؛ تنها دل خوشیم تو بودی که توعم میگی یه نقشه ای پشت علاقت بوده خدایا من چه گناهی کردم ...؟!
جیمین به لکنت افتاده بود ...
÷ چی داری م..میگی ؟
+ تنه ای بهش زدم و دویدم سمت در خونه حیمین همینطور پشت سرم میدویید
÷ بورااا بورا صبر کن کجا میری ؟
از زبان جیمین )
دنبالش راه افتادم که داشت تو راه رو اپارتمان بالا میرفت وقتی رسیدم بالا دیدم پشت بودم درو باز کردم بورا رو لبه پشت بوم وایساده بود ...
از زبان بورا )
دیگه طاقتم تموم شده بود رفتن بالای سکو که دیدم همسایه ها و مردم پائین جمع شدن که یهو اتش نشانی و پلیس رسیدن یه تشک بادی بزرگ پهن کرده هه لابد فک کردن با این میتونن زندگی منو نجات بدن ...
ده دقیقه ای بود اون بالا وایساده بودم اما همه عین جت فیلم میگرفتن که یهو چشمم به یه تبلیغ که بالای یه پشت بوم دیگه بودن افتاد نوشته بود ...
تو نیاز نداری کسی تو رو دوست داشته باشه همین که تو خودت رو دوست داشته باشی کافیه اشک از چشام جاری شد ...
راست میگفت دیگه برام مهم نبود که جیمین یا تهیونگ منو دوست دارن یا نه تصمیم گرفتم برم پائین که یهو یه قطره خون رو دستم دیدم از ترس سرم گیج میرفت
هه پایان زندگیم بود دیگه واقعا اخرش بود داشتم میفتادن که چشمامو بستم همه افرادی که پائین وایساده بودن جیغ میزن ولی خب فایده نداشت من داشتم میفتادم که ... یهو دستای یکیو زیر کمرم حس کردم و چشمام باز کردم جیمین بود :)
÷ قبل از این که حرفام تموم شه کجا گذاشتی رفتی بیبی گرل ؟!
دیگه کاملا بیهوش شدم ...
وقتی به هوش اومدم جیمین بالا سرم بود ...
÷ یا بیخیال خیلی زود قضاوت میکنی
+ گمشو تو هم یکی هستی مث دوستت
÷ یا میدونستی اون من نیستم که دوسش داری ؟
+ معلومه که میدونم ... من دیگه هیچ کسو دوست ندارم
که یهو لباشو رو لبام گذاشت ؛ بیخیال قبلم ناخداگاه ضربانش رفت بالا ... ازم جدا شد و دستشو روی قلبم گذاشت :
÷ مطمئنی ؟
اشکام سرازیر شد
+ خب که چی دوست دارم !
÷ اون سوئیشرتیو که دور کمرت بستمو داری ؟
+ هم
÷ کجاس ؟
+ تو کمده
بلند شد رفت و تو کمد و سوییشرتو اورد
÷ بلند اسم روشو بخون ...
چشمام از تعجب گرد شده بود
+ ک..کیم تهیونگ
÷ بیا این صدا رو گوش کن
باورم نمیشد صدای تهیونگ بود
÷ من یواشکی ضبطش کردم ...
[- یا جیمین
÷ جانم ته ؟
- حواست به بورا باشه ممکنه هیت بگیره
÷ نگران نباش !]
÷ فک کردی زمانی که حواسم بهت بود تلپاتی بود ؟!
+ م..منظورت چ..چیه ؟
÷ اون تهیونگ بود که از دور حواسش به تو بود اونم از طریق من
اشکام تمومی نداشت
+ یعنی دا..داری میگی ته ..منو دو..دوست داره ؟
÷ یا بیخیال اون از اولم دوست داشت...
÷ ولی ؟
+ ولی چییی ؟
÷ اروم باش بابا
÷ تو واقعا قرار بمیری ؟
سرمو پائین انداختم
+ اره
سرمو که بابا اوردم چشمای جیمین پر اشک بود ...
+ یا جیمینا بیخیااال
جیمین بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق رفت بیرون
داشتم به تهیونگ فکر میکردم ...
به اولین باری که تو عروسی نذاشت کسی اشکامو ببینه ... من چقد احمقم !
نویسنده : جوری که نمیدونم به ته برسه یا جیمین یا خدا مثلث عشقی شد صلوات
۹۰.۹k
۱۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.