پارت = ۲۱
تقاص دوستی
یکشنبه :ساعت ۶
صبح بیدار شدم و بعد اما دو بیدار کردم.
+بیدار شو دیگه قراره بریم یه شهر دیگه دانشگاه سر کوچتون نیست ، پاشو دیگهههههههههه
^باشه بیدار شدم ، خب اماده میشیم میریم دیگه .
+باید ظاهرمونو تغییر بدیم ،الکی که نیست .
^باشه ، باشه اومدم .
اول از همه موهاشو درست کردم ،رنگ کردن موهاش تموم شد و بعد موهاشو بافتم و گفتم بره .
نوبت خودم بود خب بهره اون کاری رو که از ۱۴ سالگی دلم میخواست انجام بدم .
اول موهامو رنگ کردم بعد از گرفتن دوش کوتاه رفتم جلوی اینه ، قیچی رو گرفتم و موهامو تا گردن به حالت مصری کوتاه کردم ، از بچه گی دوست داشتم موهام کوتاه باشه ولی بابام هیچ وقت نمیذاشت موهامو کوتاه کنم ، عالیهههههه😌
هم موهام رنگ ابیه هم کوتاه خوبه یه خالکوبی هم رو گردنم چسبوندم و رفتم بیرون .
+اما بیا اینجا . اماده شدی؟
^اره ، چقدر سلیقت خوبه ها. موهاتو چیکار کردی ؟ نکنه به خاطر تغییر چهرمون این کارو کردی ؟
رفتم سمتش و عینکی که الکی بود رو گذاشتم رو چشمش .
+نه ربطی نداشت خودم خیلی وقت بود دلم میخواست این شکلی بشم حالا برگرد .
^چی چرا ؟
پشت گردنش به خالکوبی قلب ساده چسبوندم .
+عالی شدی ، اگه بیرون میدیدمت نمیشناختم که امایی ، داداش خودمی 🙃
^توهم همینطور.
+بریم دیگه .
داشتیم سوار قطار میشدیم ، بیلیطایی که گرفته بودیم رو از دست اما گرفتم و به مسئول اونجا دادم .
استرس داشتم که یه وقتی تا اینجا دنبالمون نیومده باشن .ولی نشون ندادم از حالت ظاهری اما معلوم بود
ادامه دارد ......
یکشنبه :ساعت ۶
صبح بیدار شدم و بعد اما دو بیدار کردم.
+بیدار شو دیگه قراره بریم یه شهر دیگه دانشگاه سر کوچتون نیست ، پاشو دیگهههههههههه
^باشه بیدار شدم ، خب اماده میشیم میریم دیگه .
+باید ظاهرمونو تغییر بدیم ،الکی که نیست .
^باشه ، باشه اومدم .
اول از همه موهاشو درست کردم ،رنگ کردن موهاش تموم شد و بعد موهاشو بافتم و گفتم بره .
نوبت خودم بود خب بهره اون کاری رو که از ۱۴ سالگی دلم میخواست انجام بدم .
اول موهامو رنگ کردم بعد از گرفتن دوش کوتاه رفتم جلوی اینه ، قیچی رو گرفتم و موهامو تا گردن به حالت مصری کوتاه کردم ، از بچه گی دوست داشتم موهام کوتاه باشه ولی بابام هیچ وقت نمیذاشت موهامو کوتاه کنم ، عالیهههههه😌
هم موهام رنگ ابیه هم کوتاه خوبه یه خالکوبی هم رو گردنم چسبوندم و رفتم بیرون .
+اما بیا اینجا . اماده شدی؟
^اره ، چقدر سلیقت خوبه ها. موهاتو چیکار کردی ؟ نکنه به خاطر تغییر چهرمون این کارو کردی ؟
رفتم سمتش و عینکی که الکی بود رو گذاشتم رو چشمش .
+نه ربطی نداشت خودم خیلی وقت بود دلم میخواست این شکلی بشم حالا برگرد .
^چی چرا ؟
پشت گردنش به خالکوبی قلب ساده چسبوندم .
+عالی شدی ، اگه بیرون میدیدمت نمیشناختم که امایی ، داداش خودمی 🙃
^توهم همینطور.
+بریم دیگه .
داشتیم سوار قطار میشدیم ، بیلیطایی که گرفته بودیم رو از دست اما گرفتم و به مسئول اونجا دادم .
استرس داشتم که یه وقتی تا اینجا دنبالمون نیومده باشن .ولی نشون ندادم از حالت ظاهری اما معلوم بود
ادامه دارد ......
۳.۶k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.