★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 1
سلام اسم من هآنول است زندگی خوبی دارم یه خواهر دارم اسمش بورآ است مامان بابامون از زمان بچگی غیب شدن نمیدونیم کجا رفتن برای همین تصمیم گرفتیم فراموشون کنیم چون مطمئنیم مردن
بگذریم منو بورآ الان امریکایم برای کار داریم میریم سئول اما دوست پسرم که اسمش فیلیکس است نمیزاره برم خواهرم دوست پسر نداره چون میدونه یک روزی بهش خیانت میشه
خلاصه میخواستیم بریم فرودگاه که فیلیکس اومد گفت 👇🏻
فیلیکس: کجا میری؟
هآنول: ولم کن عوضی خیالت کار
بورآ: هعی گمشو برو
فیلیکس: اخه به تو چه
هآنول:(زد تو صورت فیلیکس)
فیلیکس: عزیزم ببخشید
هآنول: خفه شو عوضی
بورآ: بیا بریم
هآنول: بریم (دست بورآ رو گرفت و رفت)
رسیدن سئول
رسیدیم سئول یه خونه اجاره کردیم
میخواستیم بریم خرید که بورآ گفت👇🏻
بورآ: هآنول بریم بار
هآنول: باشه
شب شد
شب شد رفتیم بار همه محو ما شدن
کلی خوش گذروندیم که چند تا پسر بهمون نگاه میکرد میخواستن منو خواهرمو اذیت کنن که پسر اومد گفت👇🏻
جونگکوک: باهاشون چکار داری
غریبه: هوی اقا به شما چه
تهیونگ: همین الان گورتو گم کن
هآنول: اقا شما کی هستین
جونگکوک: اسم من جونگکوک و ایشون هم برادرم کیم تهیونگه
تهیونگ: خوشبختم (چشمک زد به بورآ)
بورآ:(به تهیونگ نگاه کرد)
غریبه: تمام شد بزاید من برم پیشه دوست دخترام
تهیونگ:(دست مرد رو گرفت یه مشت محکم بهش زد)
جونگکوک: دمت گرم داداش
تهیونگ: کاری نکردم که فقط از یه نفر محافظت کردم (به بورآ نگاه کرد)
بورآ: م...ممنون
تهیونگ: خواهش میکنم
جونگکوک: خو خودتون رو معرفی کنید
هآنول: او ببخشید،اسم من هآنوله و ایشون خواهرم بورآست
جونگکوک: خانوادتون میدونن اومدین اینجا
هآنول: ما پدر و مادر نداریم
تهیونگ: چی
بورآ: پدر و مادر ما از بچگی ناپدید شدن نمیدونیم کجان
هآنول: برای همین تصمیم گرفتیم فراموشون کنیم چون مطمئنیم مردن
جونگکوک: او ببخشید ناراحتتون کردیم
هآنول: نه بابا این چه حرفیه
تهیونگ: داداش باید بریم فرار کرده
جونگکوک: شت خانم هآنول بیاید این شماره منه هروقت کار داشتین بهم زنگ بزنید
هآنول: چشم
★بچها نت ضعیفه نت خوب شد پارت بعدی رو براتون میزارم شرط ۱٠ لایک ★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 1
سلام اسم من هآنول است زندگی خوبی دارم یه خواهر دارم اسمش بورآ است مامان بابامون از زمان بچگی غیب شدن نمیدونیم کجا رفتن برای همین تصمیم گرفتیم فراموشون کنیم چون مطمئنیم مردن
بگذریم منو بورآ الان امریکایم برای کار داریم میریم سئول اما دوست پسرم که اسمش فیلیکس است نمیزاره برم خواهرم دوست پسر نداره چون میدونه یک روزی بهش خیانت میشه
خلاصه میخواستیم بریم فرودگاه که فیلیکس اومد گفت 👇🏻
فیلیکس: کجا میری؟
هآنول: ولم کن عوضی خیالت کار
بورآ: هعی گمشو برو
فیلیکس: اخه به تو چه
هآنول:(زد تو صورت فیلیکس)
فیلیکس: عزیزم ببخشید
هآنول: خفه شو عوضی
بورآ: بیا بریم
هآنول: بریم (دست بورآ رو گرفت و رفت)
رسیدن سئول
رسیدیم سئول یه خونه اجاره کردیم
میخواستیم بریم خرید که بورآ گفت👇🏻
بورآ: هآنول بریم بار
هآنول: باشه
شب شد
شب شد رفتیم بار همه محو ما شدن
کلی خوش گذروندیم که چند تا پسر بهمون نگاه میکرد میخواستن منو خواهرمو اذیت کنن که پسر اومد گفت👇🏻
جونگکوک: باهاشون چکار داری
غریبه: هوی اقا به شما چه
تهیونگ: همین الان گورتو گم کن
هآنول: اقا شما کی هستین
جونگکوک: اسم من جونگکوک و ایشون هم برادرم کیم تهیونگه
تهیونگ: خوشبختم (چشمک زد به بورآ)
بورآ:(به تهیونگ نگاه کرد)
غریبه: تمام شد بزاید من برم پیشه دوست دخترام
تهیونگ:(دست مرد رو گرفت یه مشت محکم بهش زد)
جونگکوک: دمت گرم داداش
تهیونگ: کاری نکردم که فقط از یه نفر محافظت کردم (به بورآ نگاه کرد)
بورآ: م...ممنون
تهیونگ: خواهش میکنم
جونگکوک: خو خودتون رو معرفی کنید
هآنول: او ببخشید،اسم من هآنوله و ایشون خواهرم بورآست
جونگکوک: خانوادتون میدونن اومدین اینجا
هآنول: ما پدر و مادر نداریم
تهیونگ: چی
بورآ: پدر و مادر ما از بچگی ناپدید شدن نمیدونیم کجان
هآنول: برای همین تصمیم گرفتیم فراموشون کنیم چون مطمئنیم مردن
جونگکوک: او ببخشید ناراحتتون کردیم
هآنول: نه بابا این چه حرفیه
تهیونگ: داداش باید بریم فرار کرده
جونگکوک: شت خانم هآنول بیاید این شماره منه هروقت کار داشتین بهم زنگ بزنید
هآنول: چشم
★بچها نت ضعیفه نت خوب شد پارت بعدی رو براتون میزارم شرط ۱٠ لایک ★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۱۱.۴k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.