به نام حضرت حق ؛
به نام حضرت حق ؛
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دستهای پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها ازغربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج ، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید ، او رفتنی ست
درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش ، کوفه را آزار داد
مهربانی نگاهش حیف مشکل ساز بود
روی مسکین ها در دارالخلافه باز بود
دشمنانش در لباس دوست بسیارند و او
بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
سادگی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض ، در حق او هر خانه نفرین می کند
التماس دعا
شعر: وحید قاسمی
کیسه های نان و خرما خواب راحت می کنند
دستهای پینه دارش استراحت می کنند
نخل ها ازغربت و بغض گلو راحت شدند
مردم از دستِ عدالت های او راحت شدند
ای خوارج ، بهترین فرصت برای دشمنی ست
شمع بیت المال را روشن کنید ، او رفتنی ست
درد را با گریه های بی صدا آزار داد
با لباس نخ نمایش ، کوفه را آزار داد
مهربانی نگاهش حیف مشکل ساز بود
روی مسکین ها در دارالخلافه باز بود
دشمنانش در لباس دوست بسیارند و او
بندگان کیسه های سرخ دینارند و او
سادگی سفره اش خاری به چشم شهر بود
مرتضی با زرق و برق زندگی شان قهر بود
نیمه شب ها کوچه ها را عطرآگین می کند
درعوض ، در حق او هر خانه نفرین می کند
التماس دعا
شعر: وحید قاسمی
۱.۶k
۱۷ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.