فیک: پرنسس مافیا Part:18
فیک: پرنسس مافیا Part:18
اما من هنوزم.....
_:ا.ت ا.تتتتت
+:ها بله
_:بریم خونه فردا کار داریم
+:اره بریم تو برو من با بچه ها خدافظی کنم بیام
_:کنار ماشین منتظرم
+:اوک
تهیونگ رفت منم از بچه ها خدافظی کردم داشتم میرفتم سمت ماشین که به یکی برخورد کردم افتادم زمین از رو زمین بلند شدم اون مرده هم بلند شد سرمو آوردم بالا که عذرخواهی کنم که دیدم جیمینه
+:جیمیننننن
جیمین:ا.ت تو اینجا چی کار میکنی؟
(یه توضیح در مورد جیمین بدم جیمین دوست بچگی ا.ت بوده باهم بزرگ شدن اما دوسال پیش جیمین مجبور شد بره از کره دیگه با ا.ت هم در ارتباط نبوده تا الان که برگشته)
+:با تهیونگ و بچه ها آمدیم بار
جیمین :آها
+:جیمین شی من بعدا به حسابت میرسم الان تهیونگ منتظرمه بیا شمارتو بزن باید برم
جیمین شمارشو زد ازش خداحافظی کردم رفتم سمت ماشین که تهیونگ داشت با اعصبانیت نگام میکرد
(نکته ا.ت مسته)
+:چییییه چرا اینجوری نگام میکنی (با حالت مستی کلا همه حرفاش با همین حالته)
_ :اون پسره کی بود که ازش شماره گرفتی؟ ها(عصبی)
+:به تو چه هومممم
_:که به من چه هان وایسا بریم خونه زود سوار شو(یکمی داد)
رفتم سوار شدم حرکت کردیم به سمت خونه کم کم داشت خوابم میبرد که دیگه هیچی نفهمیدم گرفتم خوابیدم
(ته ویو)
رسیدیم خونه به ا.ت گفتم پیاده شه دیدم تکون نخورد نگاش کردم دیدم به طور کیوتی خوابیده ای کاش بهم خیانت نمیکرد
رفتم سمت در ا.ت بازش کردم براید استایل بغلش کردم بردمش تو اتاق همه خواب بودن پس فردا هم قرار بود بریم مسافرت رفتم ا.ت رو گذاشتم رو تخت خیلی کیوت خوابیده بود کفشش رو درآوردم پتو هم روش کشیدم میخواستم برم که لباسم رو عوض کنم دستم و گرفت
+:نرو پیشم بمون (خواب آلود )
_:نمیرم لباس عوض کنم میام
+:ن تو میری نرو خواهش میکنم بمون (بغض)
_:به خدا نمیرم فقط لباسم عوض میکنم میام پیشت
+:زد زیر گریه ،نرو هق میترسم نرو لطفاً میترسم
_:باشه باشه گریه نکن خب نمیرم فقط گریه نکن باشه به مجبور رفتم کنارش با همون لباسا خوابیدم که برگشت سمتم بغلم کرد
+: هیچوقت ترکم نکن
_:یعنی بعد رفتنم انقدر دلش شکسته ،باشه نمیرم منم بغلش کردم گرفتم خوابیدم
اما من هنوزم.....
_:ا.ت ا.تتتتت
+:ها بله
_:بریم خونه فردا کار داریم
+:اره بریم تو برو من با بچه ها خدافظی کنم بیام
_:کنار ماشین منتظرم
+:اوک
تهیونگ رفت منم از بچه ها خدافظی کردم داشتم میرفتم سمت ماشین که به یکی برخورد کردم افتادم زمین از رو زمین بلند شدم اون مرده هم بلند شد سرمو آوردم بالا که عذرخواهی کنم که دیدم جیمینه
+:جیمیننننن
جیمین:ا.ت تو اینجا چی کار میکنی؟
(یه توضیح در مورد جیمین بدم جیمین دوست بچگی ا.ت بوده باهم بزرگ شدن اما دوسال پیش جیمین مجبور شد بره از کره دیگه با ا.ت هم در ارتباط نبوده تا الان که برگشته)
+:با تهیونگ و بچه ها آمدیم بار
جیمین :آها
+:جیمین شی من بعدا به حسابت میرسم الان تهیونگ منتظرمه بیا شمارتو بزن باید برم
جیمین شمارشو زد ازش خداحافظی کردم رفتم سمت ماشین که تهیونگ داشت با اعصبانیت نگام میکرد
(نکته ا.ت مسته)
+:چییییه چرا اینجوری نگام میکنی (با حالت مستی کلا همه حرفاش با همین حالته)
_ :اون پسره کی بود که ازش شماره گرفتی؟ ها(عصبی)
+:به تو چه هومممم
_:که به من چه هان وایسا بریم خونه زود سوار شو(یکمی داد)
رفتم سوار شدم حرکت کردیم به سمت خونه کم کم داشت خوابم میبرد که دیگه هیچی نفهمیدم گرفتم خوابیدم
(ته ویو)
رسیدیم خونه به ا.ت گفتم پیاده شه دیدم تکون نخورد نگاش کردم دیدم به طور کیوتی خوابیده ای کاش بهم خیانت نمیکرد
رفتم سمت در ا.ت بازش کردم براید استایل بغلش کردم بردمش تو اتاق همه خواب بودن پس فردا هم قرار بود بریم مسافرت رفتم ا.ت رو گذاشتم رو تخت خیلی کیوت خوابیده بود کفشش رو درآوردم پتو هم روش کشیدم میخواستم برم که لباسم رو عوض کنم دستم و گرفت
+:نرو پیشم بمون (خواب آلود )
_:نمیرم لباس عوض کنم میام
+:ن تو میری نرو خواهش میکنم بمون (بغض)
_:به خدا نمیرم فقط لباسم عوض میکنم میام پیشت
+:زد زیر گریه ،نرو هق میترسم نرو لطفاً میترسم
_:باشه باشه گریه نکن خب نمیرم فقط گریه نکن باشه به مجبور رفتم کنارش با همون لباسا خوابیدم که برگشت سمتم بغلم کرد
+: هیچوقت ترکم نکن
_:یعنی بعد رفتنم انقدر دلش شکسته ،باشه نمیرم منم بغلش کردم گرفتم خوابیدم
۴.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.