•رویای شیرین •
•رویای شیرین •
پارت (۲۶)
ویو فردا ، شب
ا.ت به اون عروسی رسید
بعد از سلام و احوال پرسی جونگ کوک اومد سمتش ا.ت اصلا وجود جونگ کوک و حس نکرد که کوک روی شونه ی ا.ت زد ا.ت برگشت و کوک و نگاه کرد و گفت: اوه سلام ...
کوک : بیا کارت دارم ...
ا.ت : چی یعنی چی کارم داره بدو بدو رفت سمت همونجایی که کوک رفت
جونگ کوک : قضیه ی تو تهیونگ چیه ؟
ا.ت : خوب ما ۵ سال پیش باهم بودیم ولی اصلا دیگه از اون موقع که کوک اومد و دستشو روی لب ا.ت گزاشت و گفت: شیشششش ... هیچی نگو فهمیدم که ا.ت عقب تر میرفت و با دیوار برخورد کرد کوک دور ا.ت حصار کرد با دستاش و گفت: تو دیگه مال منی و کسی نمیتونه تورو ازم بگیره فهمیدی؟؟
ا.ت : سری تکون داد آنقدری فاصله صورت هاشون باهم کم بود که با یک تکون به هم برخورد میکردن کوک آروم لباش رو سمت لبای ا.ت بورد و بوسه ای زد
و....
ویو تهیونگ
میخواستم برم دسشویی رفتم سمت دسشویی که با دیدن ا.ت و کوک خشکم زد همینجوری خیره مونده بودم بهشون دختری که عاشقش بودم جلوی چشمم داشت پر پر می شد با خودش زمزمه وار گفت ولی شاید یروز بفهمی که وقتی اون شب اون حرفارو زدی چه احساسی داشتم
پوزخندی زد و رفت ....
ویو ۲۰ مین بعد
همه نشسته بودن و منتظر عروس بودن که وارد بشه تهیونگ غرق در نگاه ا.ت شده بود نفهمید که کی چشاش پر از اشک شد ...
وقتی خنده های ا.ت و با کوک میدید انگار به قلبش تیغی خورده بلند شد و کتش و برداشت
آدرین: عه کجااا میری تهیونگ؟؟
تهیونگ : خوابم میاد میرم خونه
که راه افتاد سمت در آدرین اومد سمتش و گفت
آدرین: آخه یعنی چی الکی الکی ؟؟
تهیونگ : آره همینقدر الکی
آدرین: وایسا ببینم دست تهیونگ و کشید و باعث متوقف کردنش شد و گفت : تهیونگ من میشناسمت چی شده ؟؟
تهیونگ : گفتم که خوابم میاد فردا صبح زود باید برم شرکت خدافظ و سوار ماشینش شد ....
ویو ا.ت
از یه طرف خوشحال بودم از یه طرف ناراحت
من جونگ کوک و دوست دارم ولی احساس میکنم نه به اندازه تهیونگ هر وقت تهیونگ و میبینم قلبم به شکل عجیبی تند میزنه حتی همین امروز که دیدمش با اون کت و شلوار سورمه ای رنگی که پوشیده بود مثل پرنسا شده بود چشمام پر از اشک شد که عروس وارد شد از فکر و خیال در اومدم و مثل بقیه بلند شدم و دستی زدم ولی با صندلی خالی تهیونگ روبه رو شدم ....
ویو تهیونگ
بعد از چند مین رانندگی کناز جاده وایساده ام بغض قلوم و کند بود چشمام قرمز بود ......
پارت (۲۶)
ویو فردا ، شب
ا.ت به اون عروسی رسید
بعد از سلام و احوال پرسی جونگ کوک اومد سمتش ا.ت اصلا وجود جونگ کوک و حس نکرد که کوک روی شونه ی ا.ت زد ا.ت برگشت و کوک و نگاه کرد و گفت: اوه سلام ...
کوک : بیا کارت دارم ...
ا.ت : چی یعنی چی کارم داره بدو بدو رفت سمت همونجایی که کوک رفت
جونگ کوک : قضیه ی تو تهیونگ چیه ؟
ا.ت : خوب ما ۵ سال پیش باهم بودیم ولی اصلا دیگه از اون موقع که کوک اومد و دستشو روی لب ا.ت گزاشت و گفت: شیشششش ... هیچی نگو فهمیدم که ا.ت عقب تر میرفت و با دیوار برخورد کرد کوک دور ا.ت حصار کرد با دستاش و گفت: تو دیگه مال منی و کسی نمیتونه تورو ازم بگیره فهمیدی؟؟
ا.ت : سری تکون داد آنقدری فاصله صورت هاشون باهم کم بود که با یک تکون به هم برخورد میکردن کوک آروم لباش رو سمت لبای ا.ت بورد و بوسه ای زد
و....
ویو تهیونگ
میخواستم برم دسشویی رفتم سمت دسشویی که با دیدن ا.ت و کوک خشکم زد همینجوری خیره مونده بودم بهشون دختری که عاشقش بودم جلوی چشمم داشت پر پر می شد با خودش زمزمه وار گفت ولی شاید یروز بفهمی که وقتی اون شب اون حرفارو زدی چه احساسی داشتم
پوزخندی زد و رفت ....
ویو ۲۰ مین بعد
همه نشسته بودن و منتظر عروس بودن که وارد بشه تهیونگ غرق در نگاه ا.ت شده بود نفهمید که کی چشاش پر از اشک شد ...
وقتی خنده های ا.ت و با کوک میدید انگار به قلبش تیغی خورده بلند شد و کتش و برداشت
آدرین: عه کجااا میری تهیونگ؟؟
تهیونگ : خوابم میاد میرم خونه
که راه افتاد سمت در آدرین اومد سمتش و گفت
آدرین: آخه یعنی چی الکی الکی ؟؟
تهیونگ : آره همینقدر الکی
آدرین: وایسا ببینم دست تهیونگ و کشید و باعث متوقف کردنش شد و گفت : تهیونگ من میشناسمت چی شده ؟؟
تهیونگ : گفتم که خوابم میاد فردا صبح زود باید برم شرکت خدافظ و سوار ماشینش شد ....
ویو ا.ت
از یه طرف خوشحال بودم از یه طرف ناراحت
من جونگ کوک و دوست دارم ولی احساس میکنم نه به اندازه تهیونگ هر وقت تهیونگ و میبینم قلبم به شکل عجیبی تند میزنه حتی همین امروز که دیدمش با اون کت و شلوار سورمه ای رنگی که پوشیده بود مثل پرنسا شده بود چشمام پر از اشک شد که عروس وارد شد از فکر و خیال در اومدم و مثل بقیه بلند شدم و دستی زدم ولی با صندلی خالی تهیونگ روبه رو شدم ....
ویو تهیونگ
بعد از چند مین رانندگی کناز جاده وایساده ام بغض قلوم و کند بود چشمام قرمز بود ......
۱.۶k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.