my heart
part ¹⁹
کوک:سلام تو چته دیگه"سرد"
ات:کی من اورده اینجا
کوک،من بعدشم رفتم باند
ات:چرا منو نمیبرین پیش دوهی اون هنوز بیهوشه
کوک:اون خودش به من گفت بیادمت خونه"سرد"
ات:پس بزارین برم ملاقات
کوک:بعد از ظهر خودش میاد
ات:من همین الان میخوام برم"عصبی"
کوک:نمیشه
ات:میخوام برم"عصبی"
کوک:گفتم نمیشه
ات:من میخوام برم"داد"
کوک:اینم دلیل اینهمه پر رویی گفتم نمیشه یعنی نمیشه"به ات سیلی زد"
ات:چرا منو میزنی"چشم پر از اشک"
کوک:ای خدا چقدر رومخه اجوما ببر بندازش اتاق شکنجه تا ادم بشه"عصبی"
اجوما:بله ارباب
"ساعت ۸ شب"
دوهی:سلام اِ این خونه چقدر ساکته کسی نیست "خنده"
ته:ای خدا جئون کوچک تو عمل کردی نباید اینطور باشی
جین:اینو با تهیونگ موافقم
ریوجین:کسی نیست
کوک:چیه چتونه اِ سلام دوهی"سرد"
هه می:ات کو"ذوق"
کوک:تو اتاق شکنجه
سومی:چی چرا اونجا
کوک:لنگ ظهر میخواست بیاد دیدن دوهی و من کمیته بودم لجبازی کرد منم اول زدمش بعدم پرتش کردم تو اتاق شکنجه تا ادم بشه
دوهی:الان اون توعه
هوپی:کلیدو بده
کوک:بیا
نامی:ممنون
دوهی:ات ات اِ این چشه
ات:حالا یه سوال دونگ مین این چی بود"تعجب"
کوک:لی دونگ مین تو مگه وقتی اینو پرت کردم اون تو نیومدی بیرون
ات:مزاحم نشین گفتم این چیه"ذوق"
دونگ مین:این خنجری هست که باهاش زبون دراز هارو میکشن سلام ارباب"تعظیم"
دوهی:بیا بیرون بچه
ات:اومدم اومدم خب دونی چخبر
هه می:نامجون نظرت چیه بریم کوک رو ادم کنیم
نامی:کوک بشین بهت مشاوره بدم
ریوجین:ات توهم بشین
"همه نشستم"
ات:یونا یونگی و جیمین و جینا کوشن"تعجب"
دوهی:رفتم ججو خب بفرمایین سوکجین هیونگ
جین:جونگکوک تو نباید با زنت اینجوری رفتار کنی ببین زنا ناز میخوان و متولد شدن برای لوس شدن و زبون درازی و لجبازی و تو نباید زنتو بزنی
ات:خب ادامه بدین اهان بیا اینم بگیر
کوک:این دست تو چیکار میکنه
ات:از تو اتاقه برداشتم"خنده"
کوک:بی عقل بده من اینو"سرد-زد پس کله ات"خب چی میگفتی ادامه بده
ریوجین:ات تو نباید اینقدر فضول و کله شق باشی
ات:اصلا شما برین به زندگی خودتون برسین و بهتون بگم این ازدواج اجباریه و ما علاقه ای بهم نداریم
کوک:یه کلمه حق تو زندگیت این بوده"سرد"
ات:ببند اون دهنتو"زبون در اورد"
کوک:بیا برو بچه"زبون در اورد"
هه می:خب ازدواجتون هم فرداس و همه چیز امادس یعنی تو این مدت که خانواده ها رو دیدین داشتن همین کارو میکردن
ات:اوکی بای بای "رفت"
سولی:سولا برو پیش بانو
"صبح-عروسی"
پدر:من این دو گل را زن و شوهر مینامم
م.کوک:خب من ادامه میدم برای اینکه ثابت کنین چقدر عاشق همین تعظیم کنین
ات:خب داشتی چی میگفتی"سر تو گوشی"
کوک:واقعا درک نمیکنم این اجباریه بعد شما میگین دوست داشتن"سرد - سر تو گوشی"
پدر:واقعا بهم علاقه ندارین
ات:
کوک:سلام تو چته دیگه"سرد"
ات:کی من اورده اینجا
کوک،من بعدشم رفتم باند
ات:چرا منو نمیبرین پیش دوهی اون هنوز بیهوشه
کوک:اون خودش به من گفت بیادمت خونه"سرد"
ات:پس بزارین برم ملاقات
کوک:بعد از ظهر خودش میاد
ات:من همین الان میخوام برم"عصبی"
کوک:نمیشه
ات:میخوام برم"عصبی"
کوک:گفتم نمیشه
ات:من میخوام برم"داد"
کوک:اینم دلیل اینهمه پر رویی گفتم نمیشه یعنی نمیشه"به ات سیلی زد"
ات:چرا منو میزنی"چشم پر از اشک"
کوک:ای خدا چقدر رومخه اجوما ببر بندازش اتاق شکنجه تا ادم بشه"عصبی"
اجوما:بله ارباب
"ساعت ۸ شب"
دوهی:سلام اِ این خونه چقدر ساکته کسی نیست "خنده"
ته:ای خدا جئون کوچک تو عمل کردی نباید اینطور باشی
جین:اینو با تهیونگ موافقم
ریوجین:کسی نیست
کوک:چیه چتونه اِ سلام دوهی"سرد"
هه می:ات کو"ذوق"
کوک:تو اتاق شکنجه
سومی:چی چرا اونجا
کوک:لنگ ظهر میخواست بیاد دیدن دوهی و من کمیته بودم لجبازی کرد منم اول زدمش بعدم پرتش کردم تو اتاق شکنجه تا ادم بشه
دوهی:الان اون توعه
هوپی:کلیدو بده
کوک:بیا
نامی:ممنون
دوهی:ات ات اِ این چشه
ات:حالا یه سوال دونگ مین این چی بود"تعجب"
کوک:لی دونگ مین تو مگه وقتی اینو پرت کردم اون تو نیومدی بیرون
ات:مزاحم نشین گفتم این چیه"ذوق"
دونگ مین:این خنجری هست که باهاش زبون دراز هارو میکشن سلام ارباب"تعظیم"
دوهی:بیا بیرون بچه
ات:اومدم اومدم خب دونی چخبر
هه می:نامجون نظرت چیه بریم کوک رو ادم کنیم
نامی:کوک بشین بهت مشاوره بدم
ریوجین:ات توهم بشین
"همه نشستم"
ات:یونا یونگی و جیمین و جینا کوشن"تعجب"
دوهی:رفتم ججو خب بفرمایین سوکجین هیونگ
جین:جونگکوک تو نباید با زنت اینجوری رفتار کنی ببین زنا ناز میخوان و متولد شدن برای لوس شدن و زبون درازی و لجبازی و تو نباید زنتو بزنی
ات:خب ادامه بدین اهان بیا اینم بگیر
کوک:این دست تو چیکار میکنه
ات:از تو اتاقه برداشتم"خنده"
کوک:بی عقل بده من اینو"سرد-زد پس کله ات"خب چی میگفتی ادامه بده
ریوجین:ات تو نباید اینقدر فضول و کله شق باشی
ات:اصلا شما برین به زندگی خودتون برسین و بهتون بگم این ازدواج اجباریه و ما علاقه ای بهم نداریم
کوک:یه کلمه حق تو زندگیت این بوده"سرد"
ات:ببند اون دهنتو"زبون در اورد"
کوک:بیا برو بچه"زبون در اورد"
هه می:خب ازدواجتون هم فرداس و همه چیز امادس یعنی تو این مدت که خانواده ها رو دیدین داشتن همین کارو میکردن
ات:اوکی بای بای "رفت"
سولی:سولا برو پیش بانو
"صبح-عروسی"
پدر:من این دو گل را زن و شوهر مینامم
م.کوک:خب من ادامه میدم برای اینکه ثابت کنین چقدر عاشق همین تعظیم کنین
ات:خب داشتی چی میگفتی"سر تو گوشی"
کوک:واقعا درک نمیکنم این اجباریه بعد شما میگین دوست داشتن"سرد - سر تو گوشی"
پدر:واقعا بهم علاقه ندارین
ات:
۹.۹k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.