به نام آن که افرید نام را
به نام آن که افرید نام را
یکی بود
دشمنش بود
دوستش بود
ولی هیچ کدام معلوم نبود
مردی بود
مرامی داشت
لقبی داشت
گرگ بود
ولی بره دیده می شد
سختی می کشید
ولی سختی دیگران رو نمی کشید
پشت هر کسی بود
ولی پشتی براش نبود
در فکرش تنها بود
ولی تنها نبود
دلی بود که دلش بود
منم بودم
ولی نبودم
معنا بود
ولی بی معنی بود
تنها شدم
بی معنا شدم
بی جا شدم
همان گرگ قصه ما
شد بره پیش من
گرگ پشت من
دل بستم
شد بهترینم
برترینم
شد بابام
شد رفیقم
شد راز دارم
شد.....
اگه بخوام بنویسم
تموم نمی شه
کامل نمی شه
و جا نمی شه
بخوام تموم کنم
مرسی که هستی
بابایی
شعر نوشتمم🙂🙂
یکی بود
دشمنش بود
دوستش بود
ولی هیچ کدام معلوم نبود
مردی بود
مرامی داشت
لقبی داشت
گرگ بود
ولی بره دیده می شد
سختی می کشید
ولی سختی دیگران رو نمی کشید
پشت هر کسی بود
ولی پشتی براش نبود
در فکرش تنها بود
ولی تنها نبود
دلی بود که دلش بود
منم بودم
ولی نبودم
معنا بود
ولی بی معنی بود
تنها شدم
بی معنا شدم
بی جا شدم
همان گرگ قصه ما
شد بره پیش من
گرگ پشت من
دل بستم
شد بهترینم
برترینم
شد بابام
شد رفیقم
شد راز دارم
شد.....
اگه بخوام بنویسم
تموم نمی شه
کامل نمی شه
و جا نمی شه
بخوام تموم کنم
مرسی که هستی
بابایی
شعر نوشتمم🙂🙂
۴۰۲
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.