سناریو فیک الستور و ات (پارت 5)

ات: تلو تلو میخوردم و داشتم میرفتم تو اتاقم، هنوز باورم نمیشد،هنوز حس تو آغوشش، گرماش، حرفاش از ذهنم بیرون نمی‌رفت. در اتاقمو باز کردم رفتم تو و خودمو پرت کردم رو تخت، حس میکردم یه سال بود که تو یه جای نرم رو راحت دراز نکشیده بودم ولی یکم بعد خوابم برد.
الستور :داشتم میرفتم تو اتاقم که یهو یه صدایی شنیدم، صدای هاسکر بود ولی انگار داشت با خودش حرف میزد و یه گلم دستش بود، صداش خوب نمیومد ولی انگار داشت میگفت : میاد، نمیاد، میاد، نمیاد. انگار منتظر کسی بود که یه صدای پا از اون طرف اومد، آنجل بود. حتما با هم قرار داشتن واسه همین دخالت نکردم ولی انگار دوتاشون امروز یه فرقی داشتن، آنجل با یه لباس مجلسی و خوشگل تر از همیشه بود و هاسک هم خیلی شیک و پیک کرده بود ولی باز هم دخالت نکردم و رفتم تو اتاقم یه قهوه درست کردم و نشستم ولی اون دختر (یعنی ات) از ذهنم بیرون نمی‌رفت خیلی دوسش دارم این دیگه چه حسیه لعنت بهش.
ات: با صدای زنگ ساعت بیدار شدم ولی صدای بچه ها می اومد انگار یه خبری بود. بدو بدو رفتم پایین ببینم چه خبره، ولی همه ناراحت بودن، نیفتی داشت گریه میکرد، چارلی هم داشت بی صدا گریه میکرد و وگی هم داشت آرومش می‌کرد، آنجل داست یه جا نشسته بود واکنشی نداشت و هاسک هم داشت نوشیدنی می‌خورد، چری و لوسیفر هم که نبودن. پرسیدم چه خبره که آنجل گفت : الستور..... داره میره.

اگه پارت بعد رو میخواین 200 تا ویو 🔮
لایک و فالو هم فراموش نشه ♥️
دیدگاه ها (۴)

ایده های انیمه ای

درخواستی بود ولی تانجیرو رو پیدا نکردم

آکبی چان

شباهت گادددد

جیمین فیک زندگی پارت ۷۱#

ببخشید یکم دیر شد

جیمین فیک زندگی پارت ۸۷#ویو ات بدو بدو بدو همینجوریش هم دیر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط