رویای من . پارت 26
رفتیم سمت ماشین
و حرکت کردیم . تو راه منو جینا اصلا با هم حرف نزدیم منو جینا عقب . کوک داشت رانندگی میکرد و جونگهی هم جلو
کوک: شما دوتا چتون شده ؟ هاا؟( با خنده و نگاهی از توی اینه ب جینا و این سوک کرد )
جونگهی : ولشون کن دعوا کردن ( با خنده )
کوک : واقعاا ، سر چی؟ ( با خنده )
جونگهی : جینا ب تو گفته کوکی ، این سوک هم ب من گفتی جونگهی
کوک : خبب اشکال داره؟؟
این سوک : یاااا ( با اعصبانیت )
کوک: ... ( خنده )
جونگهی: میگن نه تو باید بگی جئون جونگ کوک این سوک هم باید بگه پارک جونگهی ( با خنده )
کوک: اووو غیرتی شدیداا( با خنده )
رسیدیم جلو خونه ی جینا ، جینا رو رسوندیم . و بعد جونگهی . و خودمونم راه افتادیم
رسیدیم خونه و لباسامون رو عوض کردیم
رفتم تو اتاق
حوصلم سر رفته بود ...
اکثرا وقتی حوصلم سر میرفت با جینا حرف میزدم
رفتم اتاق کوک
این سوک : کوک ، بیا مارو اشتی بده ( با کسالت )
سرش تو گوشی بود
کوک : تو مقصر این قهری اون موقع من بیام اشتی تون بدم؟ ( خنده )
این سوک * رفتم پیشش * : اشتیمون بده دیگه * گوشی رو کشیدم سمت خودم ولی اون دستم رو کشید سمت خودش
( کوک )
گوشی رو ول کردم دستم رو گذاشتم دو طرف صورتش و به صورت خودم هدایتش کردم
کوک: تو باعث شدی این قهری ب وجود بیاد خودتم میری درستش میکنی ( لبخند )
این سوک : اخه اون ب تو ...
کوک : اخه ، اما ، ولی ، نداریم گوشیمم بده
( این سوک )
گوشی رو بهش دادم
راست میگفت
تصمیم گرفتم خودم بهش زنگ بزنم
رفتم تو اتاق و درو بستم
رفتم تو گوشیم و از تو مخاطبینم پیداش کردم . هنوز مطمئن نبودم ... ولی من بدون اون نمی تونم دوون بیارم
زنگ زدم
* صدای بوق زنگ *
جواب بده دیگه لطفا
جینا : الو...؟
کپی ممنوع❌
و حرکت کردیم . تو راه منو جینا اصلا با هم حرف نزدیم منو جینا عقب . کوک داشت رانندگی میکرد و جونگهی هم جلو
کوک: شما دوتا چتون شده ؟ هاا؟( با خنده و نگاهی از توی اینه ب جینا و این سوک کرد )
جونگهی : ولشون کن دعوا کردن ( با خنده )
کوک : واقعاا ، سر چی؟ ( با خنده )
جونگهی : جینا ب تو گفته کوکی ، این سوک هم ب من گفتی جونگهی
کوک : خبب اشکال داره؟؟
این سوک : یاااا ( با اعصبانیت )
کوک: ... ( خنده )
جونگهی: میگن نه تو باید بگی جئون جونگ کوک این سوک هم باید بگه پارک جونگهی ( با خنده )
کوک: اووو غیرتی شدیداا( با خنده )
رسیدیم جلو خونه ی جینا ، جینا رو رسوندیم . و بعد جونگهی . و خودمونم راه افتادیم
رسیدیم خونه و لباسامون رو عوض کردیم
رفتم تو اتاق
حوصلم سر رفته بود ...
اکثرا وقتی حوصلم سر میرفت با جینا حرف میزدم
رفتم اتاق کوک
این سوک : کوک ، بیا مارو اشتی بده ( با کسالت )
سرش تو گوشی بود
کوک : تو مقصر این قهری اون موقع من بیام اشتی تون بدم؟ ( خنده )
این سوک * رفتم پیشش * : اشتیمون بده دیگه * گوشی رو کشیدم سمت خودم ولی اون دستم رو کشید سمت خودش
( کوک )
گوشی رو ول کردم دستم رو گذاشتم دو طرف صورتش و به صورت خودم هدایتش کردم
کوک: تو باعث شدی این قهری ب وجود بیاد خودتم میری درستش میکنی ( لبخند )
این سوک : اخه اون ب تو ...
کوک : اخه ، اما ، ولی ، نداریم گوشیمم بده
( این سوک )
گوشی رو بهش دادم
راست میگفت
تصمیم گرفتم خودم بهش زنگ بزنم
رفتم تو اتاق و درو بستم
رفتم تو گوشیم و از تو مخاطبینم پیداش کردم . هنوز مطمئن نبودم ... ولی من بدون اون نمی تونم دوون بیارم
زنگ زدم
* صدای بوق زنگ *
جواب بده دیگه لطفا
جینا : الو...؟
کپی ممنوع❌
۱۰.۱k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.