پارت ۲۴
پارت ۲۴
ب ج: نههه
( بابای سوآه و جیمین )
من دخترمو ب تو نمیدم
+ ٪ بابا؟
ب ج: سوآه بریم
+ بابا نه
ب ج: سوآه تو باید با پسرخالت ازدواج کنی
+ چیییی؟ بابا نهههه
_ آقای پارک لطفا من عاشقشم خواهش میکنم ( بغض
ب ج: پسر جون برو دنبال زندگیت ( سوآه رو برد)
_ من دست بردار نیستمممم( داد
@ داداش آروم باش
_ خفه شو برید بیرون( آروم
٪ ت...
_ بیروووننننننننننننن( عربده
همه ریختن بیرون)
ادمین: از اون روز دوماه میگذره تهیونگ اصلا حال روحی خوبی نداره و ب خودش آسیب میزنه سوآه هم خودش رو تو اتاق حبس کرده و بیرون نمیاد حال هیچکدوم خوب نیس روزها گذشت و روز عروسی سوآه و پسرخالش رسید روز مرگ ته و سوآه ولی با نقشه جیمین داستان اینطوری تموم نمیشه
٪ تهیونگگگگگ امروز روز عروسیه
_ اومدی روز مرگمو یادم بندازی( بم و ناراحت
٪ نه اسکل امروز ب تالار حمله میکنیم و سوآه رو میاریم و تامام
_ آره ارههههه ایده خوبیه وایسا حاضر شم
(خلاصه اینا حاضر شدن و رفتن ب تالار از اون طرف هم سوآه حاضر بود و تو فکر بود ک صداش کردن پدرش اومد دنبالش و رفتن سمت اون یارو داماد عاقد اومد یسری چرت و پرت گف تا اومدن بگن بله)
_ نهههه
+ تهیونگ
دویدم سمتش و محکم بغلش کردم شروع کردن ب تیر اندازی و پسر خالمو کشتن و منو تهیونگم قرار شد هفته دیگه عروسی کنیم
و امروز رفتیم خرید عروسی هرچی
میپوشیدم هی میگف نهههه آخر خسته شدم
+ تهیونگگگگ کلافم کردی
_ نچ اینم خوب نی( شیطانی
+ زهر مار
این چی؟
_...
ته؟
_....
تهیونگااااااااا
_ها بله جانم؟
+ چیشدی؟
_ خیلی قشنگ شدی همینو بردار
+ باشه
ادامه دارد....
فردا تمومه
ب ج: نههه
( بابای سوآه و جیمین )
من دخترمو ب تو نمیدم
+ ٪ بابا؟
ب ج: سوآه بریم
+ بابا نه
ب ج: سوآه تو باید با پسرخالت ازدواج کنی
+ چیییی؟ بابا نهههه
_ آقای پارک لطفا من عاشقشم خواهش میکنم ( بغض
ب ج: پسر جون برو دنبال زندگیت ( سوآه رو برد)
_ من دست بردار نیستمممم( داد
@ داداش آروم باش
_ خفه شو برید بیرون( آروم
٪ ت...
_ بیروووننننننننننننن( عربده
همه ریختن بیرون)
ادمین: از اون روز دوماه میگذره تهیونگ اصلا حال روحی خوبی نداره و ب خودش آسیب میزنه سوآه هم خودش رو تو اتاق حبس کرده و بیرون نمیاد حال هیچکدوم خوب نیس روزها گذشت و روز عروسی سوآه و پسرخالش رسید روز مرگ ته و سوآه ولی با نقشه جیمین داستان اینطوری تموم نمیشه
٪ تهیونگگگگگ امروز روز عروسیه
_ اومدی روز مرگمو یادم بندازی( بم و ناراحت
٪ نه اسکل امروز ب تالار حمله میکنیم و سوآه رو میاریم و تامام
_ آره ارههههه ایده خوبیه وایسا حاضر شم
(خلاصه اینا حاضر شدن و رفتن ب تالار از اون طرف هم سوآه حاضر بود و تو فکر بود ک صداش کردن پدرش اومد دنبالش و رفتن سمت اون یارو داماد عاقد اومد یسری چرت و پرت گف تا اومدن بگن بله)
_ نهههه
+ تهیونگ
دویدم سمتش و محکم بغلش کردم شروع کردن ب تیر اندازی و پسر خالمو کشتن و منو تهیونگم قرار شد هفته دیگه عروسی کنیم
و امروز رفتیم خرید عروسی هرچی
میپوشیدم هی میگف نهههه آخر خسته شدم
+ تهیونگگگگ کلافم کردی
_ نچ اینم خوب نی( شیطانی
+ زهر مار
این چی؟
_...
ته؟
_....
تهیونگااااااااا
_ها بله جانم؟
+ چیشدی؟
_ خیلی قشنگ شدی همینو بردار
+ باشه
ادامه دارد....
فردا تمومه
۳۵۲
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.